پیرامون زبان ترکی خلجي

علی اصغر جمراسی

زبان ترکی خلجي چيست؟

        زبان خلجي­ يکي­ از زبان‌هاي­ آلتايي و تنها عضو خانواده آرگو (آرغو) از خانواده زبان­‌هاي ترکي است.حسب نظر«پرفسور گرهارد ‌دورفر» زبان شناس شهير‌‌آلماني، زبان­ خلجي در‌‌تقسيم بندی گروه زبان‌‌هاي­­‌آلتايي شاخه ‌تركي مستقل را تشكيل مي‌دهد‌،كه قديمي ‌ترين لهجه زبان تركي محسوب مي‌شود.

درحقيقت خلجي ادامه گويش ترکي باستان آرغو است.(آرغو يا آرگو منطقه ايست ميان دو كوه در آسياي ميانه،حوالي ايسيك گؤل، دره چو  وتالاس كه تركان باستان دراين منطقه مي زيسته اند).

خلج‌ها از آسياي ميانه به سوي غرب آمدند و يکي از نخستين قبايل ترک بودند که از آمو دريا گذشتند و روانه مناطق غربي شدند. بيشتر در غزنين افغانستان و استان مرکزي ايران سکني گزيدند.

      امروزه زبان خلجي در معرض انقراض قرار دارد و جاي خود را بين نسل جديد خلجي‌ها به فارسي داده‌است. نسل جديد تنها در حد درک مطلب با اين زبان آشنائي دارند و ديگر در ميان خود از اين زبان استفاده نمي‌کنند. بر اساس آمار سايت اتنولوگ تعداد گويشوران زبان خلجي در ايران 25000 نفر مي‌باشد.

ادامه نوشته

کؤک و اک نه‌دیر؟

دکتر ح. م. صدیق

·         بو اك آدلارین كؤك و یا گؤوده‌لرینه یاپیشار و دۆشگۆنلۆك، آلیشقانلیق و بنزه‌رلیك آنلاملاری یئتیرن سؤزجۆکلر دۆزه‌لدر:

ائو  ائوجیل (ائوه و انسانا آلیشان قوش)

انسان  انسانجیل (انسانلارا افراط درجه‌ده سئوگی گؤسترن)

آدامآدامجیل (آدام ‌یئمگی‌ سئون‌ قورد)

منمنجیل (اؤزۆنۆ بگنن)

ادامه نوشته

«کوک» و «اک» نه‌دیر؟ - 1

دکتر ح. م. صدیق

كؤك kök نه‌دیر؟[1]

تۆركجه‌میزده‌ كؤك تك هجالی سؤزجۆكدۆر و دوزلمه سؤزجۆكلرین تملی ساییلیر و ایكی جوره‌دیر: 1. اسم كؤكۆ، 2. فعل كؤكۆ.

اسم كؤكۆ فعل اولماز و فعل كؤكۆندن‌ده اسم كؤكۆنه كئچیلمز. ادات و ضمیرلر ایسه فعل اولانماز ولاكین اسم اولا بیلرلر. اونلاری باشقا كؤك سایمیریق. بعضی كؤكلر ایسه جوت آنلاملی‌دیرلار. یعنی هم اسم و هم فعل كؤكۆ ساییلیرلار. «داد-» کؤکۆ كیمی. بئله كؤكلر اسكی تۆرکجه‌میزده بیر آنلاملی ایدیلر.

فعل کؤکۆ حركت بیلدیرر و لاكین اسم کؤکۆنده حركت آنلامی یوخدور.

اك ək نه‌دیر؟

بیر اۆنلۆ و یا بیر اۆنلۆ و نئچه اۆنسۆزدن قورولان، کؤکۆن و یا گؤوده‌[2] نین سونونا 

ادامه نوشته

دونیا دیللری - 2

دکتر ح. م. صدیق

بۆكۆملۆ دیللر

بو دیللرده هر سؤزجۆگۆن بۆكۆلدۆگۆ یا تركیب تاپماسی ایله یئنی سؤزجۆك یارانیر. بۆكۆملۆ دیللر ایكیه آیریلیرلار:

الف) ناقیص بۆكۆملۆ دیللر

بو دیللرده بیر آز چكیم اولدوغو اۆچۆن، بوكوم (تركیب) و چكیم (تصریف) بیرلیكده گئرچك‌له‌شیر و بو زامان كؤكده‌كی اۆنلۆ و اۆنسۆز ایتیر و دگیشیر و سؤزجۆگۆن كؤوده‌سی‌ده بۆكۆلۆر. اؤرنك فارسجادان:

داشتن  ندارم

ساختن  می‌سازم

پالودن  می‌پالایم

ادامه نوشته

دۆنیا دیللری - 1

دکتر ح. م. صدیق

دیللرین یارانیشی

دیللرین یارانیش مسأله‌سی هر زامان انسانی مشغول ائتمیشدیر. بو مسأله اۆزه‌رینده بیلگینلر چوخ دۆشۆنمۆش و چئشیدلی گؤرۆشلر اورتایا قویموشلار. بیلیم دونیاسی ایندیه كیمی قطعی و كسین بیر نظریه‌یه ال تاپمامیشدیر. ان تانینمیش گؤرۆشلر، ‌بونلاردیر:

1. یانسیلاما گؤرۆشۆ

بو گؤرۆشه گؤره، انسان هر بؤلگه‌ده، طبیعتده و یان – یؤره‌سینده اولان سسلری تقلید ائتمك و اونلاری انكشاف وئرمكله، دیل یارادا بیلمیشدیر. بو گؤرۆشه 

ادامه نوشته

قاعده زبان ترکی - عبدالعلی خلخالی

تصحیح: دکتر ح. م. صدیق

[اسم مفعول]

 اسم مفعول را نیز در زبان ترک دو صیغه میباشد. مفرد و جمع او را چون اسم فاعل از فعل مضارع بنا میکنند. به این طور که مفرد او را از مفرد غایب مضارع اخذ کرده و جمعش را از مفرد خودش بنا میکنند.

و در بستن او دو قول هست. بعضی میگویند اسم مفعول از فعل مضارع معلوم متعدی، مشتق میشود، و اعتقاد بعضی بر آن است که از فعل مضارع مجهول گرفته میشود.

بنا بر قول اول وقتیکه مثلا، میخواهند از کسر (= کسهر)kəsər، که مضارعکسمک (= کسمک)kəsmək است، اسم مفعول بنا کنند، رای مهمله را که علامت استقبال است از آخر او برداشته، یک لام ساکن با میم مکسور و شین معجمهی ساکنه به جای آن میآورند و ماقبل لام را کسره میدهند. چنانکه قاعدهی بستن او است، میگویند: کسلمش (= کسیلمیش)  kəsilmiş یعنی: بریده شده.

    و درجمع او نیز لرlər که علامت جمع است، به آخر مفرد او آورده کسلمشلر  

ادامه نوشته

قاعده زبان ترکی - عبدالعلی خلخالی

عبدالعلی خلخالی. تصحیح: دکتر ح. م. صدیق

[اسم مشتق و غیرمشتق]

 اسم، چنان‌که سابقا مرقوم[1] گردید، بر دو قسم است: مصدر و غیرمصدر. و تعریف هر دو را در اوّل کتاب بیان کردم.

غیر مصدر هم بر دو قسم است: مشتق و غیر مشتق، که او را جامد هم می‌گویند.

[1. ] مشتق: آن است که از کلمه‌ای بسته شده و دلالت بکند بر ذات[2] و حدث[3]که معنی مصدری باشد. مثل: کلن (= گله‌ن) gələn ، آینده، که از کلور (= گلیر)gəlir ، که مضارع کلمک (= گلمک)gəlmək است، مشتق شده و به معنی ذاتی است که متّصف[4]به آمدن باشد.

[2. ] و غیر مشتق: آن اسمی است که به این طور نباشد. یعنی: مشتق از کلمه‌ی دیگر نباشد و دلالت بر ذات و حدث معاً نکند. یعنی یا دلالت بر حدث تنها نماید. چون:ایشیتمک (= ائشیتمک) eşitmək، یعنی: شنیدن. و یا بر ذات تنها دلالت داشته باشد. 

ادامه نوشته

قاعده زبان ترکی - عبدالعلی خلخالی

دکتر ح. م. صدیق

 [در نفی فعل مضارع]

 در نفی فعل مضارع بعد از آوردن حرف نفی ـ که میم مفتوحه باشد ـ به آخر آن، رای مهمله‌ی ساکنه، که علامت مضارع است، به زای معجمه قلب شده، آخر مضارع ساکن می‌شود. در دو صیغه‌ی مخاطب زای معجمه می‌افتد و در دو متکلم، راء به زای معجمه قلب نمی‌شود در حال خود باقی می‌ماند. چون:

قاچمز (= قاچماز)  qaçmaz،

قاچمز‌لر (= قاچمازلار)  qaçmazlar،

قاچمسن (= قاچما‌سان)  qaçmasan،

قاچمسوز (= قاچماسوز)qaçmasuz ،

قاچمرم (= قاچمارام)  qaçmaram،

ادامه نوشته

زبان ترکی در ایران (ناگفته‌های مهم احمد کسروی درباره زبان ترکی)

 این مقاله به همین عنوان اللغة التركیة فی ایران، به قلم احمد کسروی و در مجلهالعرفان سوریه، جلد 8، شماره 2، نوامبر 1922و به زبان عربی چاپ گردیده است. این مقاله بعدها توسط پروفسور اوان زگال، كسروی شناس و ریاضیدان معاصر آمریكایی به انگلیسی ترجمه شده است. ترجمه فارسی مقاله نیز از پروفسور محمدعلی شهابی شجاعی است. 

زبان ترکی در ایران - احمد کسروی

مقدمه

     عموماً چنین پنداشته میشود كه در سرزمین پارسیان( ایران) [2]به جز زبان فارسی مردم به زبان دیگری صحبت نمیكنند، و تعداد كمی از گسترش زبان تركی در سرتاسر ایران آگاه هستند، شاید زبان تركی بیش از زبان فارسی متداول است، و اگر از اكثر ایرانیان سؤال شود كه در كشور آنها به زبان تركی صحبت میشود، جواب خواهند داد: مطمئنا در ایالتهای آذربایجان و خمسه (زنجان). و اكثر آنها این را، همجواری این ایالتها با قفقاز و سرزمین عثمانی تركیه میدانند.

     من تا به حال ندیده ام، یا در میان ایرانیان یا در میان خارجیها، كه در مورد ایران و مسائل اجتماعی آن صحبت میكنند، كسی در رابطه این موضوع اطلاعات صحیح داشته باشد…….. 

ادامه نوشته

قاعده زبان ترکی - عبدالعلی خلخالی

عبدالعلی خلخالی، تصحیح: دکتر ح. م. صدیق.

[فعل امر و نهی]

 و لفظ کرک (= گره‌ک) gərək ، با دو کاف فارسی ـ که اوّلی مفتوح و دویمی ساکن ـ و رای مهمله‌ی مفتوحه در میان آن‌هاست در مقام اثبات، به معنی کلمه‌ی «باید» است در فارسی، و به جای لام امر در عربی و عوض لای ناهیه است در مقام نفی.

و فعل مضارع مثبت را که کرک (= گره‌ک)  gərəkدر سر دارد، امر غایب گویند. و به همه‌ی صیغ فعل مضارع داخل می‌شود.

چنان‌که گذشت به خلاف لام امر در عربی ، که آن را به شش صیغه‌ی غایب و غایبه، و دو صیغه‌ی متکلم داخل می‌کنند.

و فعل مضارع منفی را که کرک (= گره‌ک) gərək در سر او است، فعل نهی  می‌گویند. چون:

کرک قالمیه (= گره‌ک قالمېیا)  gərək qalmıya،

کرک قالمیه‌لر (= گره‌ک قالمېیالار)  gərək qalmıyalar،

ادامه نوشته

قاعده زبان تورکی - عبدالعلی خلخالی

تصحیح: دکتر ح. م. صدیق

[فعل مضارع در مقام تمنّی و طلب]

 باید دانست که فعل مضارع در مقام تمنّی و طلب خواه مثبت باشد و خواه منفی، مثل مقام شرط استعمال می‌شود. در مثبت مثل اینکه بگویی:

    کاش دشمن اوله (= کاش دۆشمن اؤله) kaş düşmən ölə  یعنی: کاش دشمن بمیرد.

    در منفی:

کاش دوست اولمیه (= کاش دۏست اؤلمییه)  kaş dost ölmiyə،

کاش دوستلر اولمیه‌لر (= کاش دۏستلار اؤلمییه‌لر) kaş dostlar ölmiyələr ،

کاش سن اولمیه‌سن (= کاش سن اؤلمییه‌سن) kaş sən ölmiyəsən ،

ادامه نوشته

قاعده‌ی زبان ترکی- بخش پنجم

عبدالعلی خلخالی، تصحیح و مقدمه: دکتر ح. م. صدیق.

 [فعل مضارع]

فعل مضارع نیز در زبان ترکی چون فعل ماضی – آن چنان که در زبان فارس- شش صیغه دارد. دو برای غایب، دو برای مخاطب، دو برای متکلم، به قراری که در فعل ماضی مذکور شد. مثلا از یازماق yazmaq :

یازر (= یازیر)  yazır،

یازللر (= یازیللار)  yazıllar،

یازرسن (= یازیرسان)  yazırsan،

یازرسز (= یازیرسیز)  yazırsız،

یازرم (= یازیرام)   yazıram،

یازرق (= یازیریق) yazırıq.

ادامه نوشته

قاعده زبان ترکی اثر عبدالعلی خلخالی. بخش چهارم

عبدالعلی خلخالی، قاعده زبان ترکی، تصحیح و مقدمه: دکتر ح. م. صدیق، نشر پینار.

[انواع فعل ماضی]

 فعل ‌ماضی در زبان ترک بر شش نوع است: لازم است یا متعدی. و متعدی بر دو نوع است: معلوم است یا مجهول. از لازم در زبان ترک مثل زبان عرب مجهول نمی‌آید. و هر یکی از این سه قسم یا مثبت است یا منفی.

لازم از فعل: آن است که مفعولٌ به نخواهد و معنی آن بعد از فاعل تعّلق به چیزی نداشته باشد، که او در تمامیت[1] آن فعل مدخلیت[2] برساند. مثل: یاتدی (= یاتدی) yatdı یعنی: خوابید.

متعدی: آن است که مفعولٌ به بخواهد و معنی او در تمام شدن بعد از تصور فاعل به تصورّ چیز دیگر و متمم آخر محتاج باشد. چون: زید کتابی یازدی (= زئید کیتابی یازدی)  Zeyd  kitabı   yazdı یعنی: زید کتاب را نوشت.

ادامه نوشته

قاعده زبان ترکی اثر عبدالعلی خلخالی. بخش سوم

عبدالعلی خلخالی، قاعده زبان ترکی، تصحیح و مقدمه: دکتر ح. م. صدیق، نشر پینار.

[در نفی ماضی]

 در نفی ماضی میم مفتوحه که در زبان ترکی علامت نفی است، به آخر ماضی پیش از دال که علامت آن است، می‌آوردند و آخر آن در سکون اصلی  می‌ماند.

چنان چه درکلدی (= گلدی) gəldi  به فتح کاف فارسی که ماضی کلمک (= گلمك) gəlmək به معنی آمدن است، کلمدی  (= گلمه‌دی)  gəlmədi، کلمدیلر (= گلمه‌دیلر) gəlmədilər می‌گویند تا آخر. یعنی: نیامد و نیامدند.

در کلدی (= گۆلدۆ) güldü به ضم کاف فارسی، که ماضی کلمک (= گۆلمک) gülmək است، یعنی: خندیدن، کلمدی  (= گۆلمه‌دی) gülmədi می‌گویند. یعنی: نخندید.

به همین قیاس است سایر افعال ماضی در نفی.

لیکن در نفی مصادر، چون بعد از آوردن میم نفی، اجتماع مثلین می‌شود و ادغام هم به جهت سکون ماقبل میم اول تعذّر[1] دارد، های رسمیه‌ای به جهت فصل[2] میان متجانسین[3] بعد از میم اول - که حرف نفی است - می‌آورند. مثل:

ادامه نوشته

قاعده زبان ترکی اثر عبدالعلی خلخالی. بخش سوم

عبدالعلی خلخالی، قاعده زبان ترکی، تصحیح و مقدمه: دکتر ح. م. صدیق، نشر پینار.

آن است که، صیغه‌ی مفرد غایب آن ‌را از مصدر می‌گیرند. به ‌این قرار که علامت مصدر را از آخرش می‌اندازند. دال مهمله‌ی مکسوره‌ای که علامت ماضویّت[1] است، با یای ساکن که علامت غیبت است، به جای آن می‌آورند و ماقبل علامت مصدر چنان‌که پیش ساکن بود، بعد از الحاق[2] علامت ماضی نیز در سکون خود باقی می‌ماند.

فعل ماضی از قاچماق (= قاچماق) qaçmaq، که مصدر و به معنی گریختن است:

قاچدی (= قاچدې‌)  qaçdı،     

قاچدیلر (= قاچدېلار)  qaçdılar،

قاچدن  (= قاچدېن)  qaçdın،

قاچدز (= قاچدېز)  qaçdız،   

قاچدم  (= قاچدېم)  qaçdım،

قاچدق (= قاچدېق) qaçdıq.     

ادامه نوشته

قاعده زبان ترکی، تصحیح دکتر حسین محمدزاده صدیق

خلخالی، عبدالعلی. قاعده زبان ترکی، تصحیح و مقدمه: دکتر ح. م. صدیق، تبریز، یاران، ۱۳۸۷.

[حرف]

 

حرف در زبان ترک بر دو نوع است: علامت است و‌ غیرعلامت.

[1.] آنچه علامت باشد، مثل لََر lər به فتح لام و سکون رای مهمله، که علامت جمع غایب است. خواه در آخر اسم باشد و خواه در آخر فعل. و میم ساکن، که علامت متکلم ‌وحده است. خواه در آخر فعل باشد، و خواه در آخر اسم.

مثال هر دو در فعل:

کوردیلر (= گؤردۆلر) gördülər ،

و کوردم (= گؤردۆم)gördüm .

یعنی: دیدند، دیدم.

 

و در اسم :

دوستلر (= دۏستلار)  dostlar،

و كتابم (= كتابېم) kitabım.

یعنی: دوست‌ها، كتابِ من.

ادامه نوشته

قاعده زبان ترکی

خلخالی، عبدالعلی. قاعده زبان ترکی، تصحیح و مقدمه: دکتر ح. م. صدیق، تبریز، یاران، ۱۳۸۷.

بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ اَلْرّحیمْ

[مقدمه]

 شكر و ستایش، تحفه‌ی درگاه‌ كریمی است كه مداد همه‌ی صُور[1] و مواد[2]، از قلم ایجادِ آن بِلا انداد[3] و اضداد[4]، رشحه[5] و قطره‌ای است بر لوح وجود چكیده؛ و پرستشِ به افزایش، هدیه‌ی بار‌گاه حكیمی است كه شقایقِ حقایق، از حكمِ انضادِ[6] آ‌ن مُبدعِ[7] مبدأ و معاد، شكوفه‌ی عطره‌ای است، در دوحه‌ی[8] حدود دمیده؛ و حمد بی‌حد، و مدح بی‌قدْح[9] نثار آستانه‌ی ممكن واجب، نشانه‌ای است كه مرور دهور در تحدید[10] فضایلش لمحه‌ا‌ی است؛ و سنون[11] و شهور[12]، در تعدید[13] فواضلش[14]، لحظه‌ای تاج با ابتهاج[15]ـ إنَّكَ لَعَلی خُلقٍ عَظیمٍ[16]ـ ‌بر تارک مبارک آن علیمِ حلیم زیبنده؛ و ردای ندایـ إِنَّكَ لَعَلی صِراطٍ مُسْتَقیمْ[17]ـ بر دوش منقوش آ‌ن كریمِ حكیم برازنده:

آن خواجه كه قُرب حق بود مایه‌ی او،

معراج بود پستترین پایهی او.

بیخط و زده بر همه عالم خط نَسخ،

بیسایه وكائنات درسایه‌ی او.

و تحف مدایحِ فوایح[18] منشور حضور، حامل لوای حمد آن محمود است، كه نقطه‌ی بای بسمله‌ی قرآن امكان است و فاتحه‌ی كتایب[19] با عجایب اعیان و صحایف پر لطایف اكوان[20] [است].

ادامه نوشته