جریانهای ادبی در آذربایجان - عارف اردبیلی

تالیف و ترجمه: دکتر حسین محمدزاده صدیق - ۱۳۵۲

عارف اردبیلی

عارف اردبیلی در سده‌ی هشتم زندگی می‌کرد. به دعوت شیروانشاه کاووس بن کیقباد (1373-1345 م./ 775-746 هـ.) به شیروان رفت و در سلک قصیده‌سرایان درباری درآمد. و به سبب مثنوی فرهادنامه که در موضوع خسرو و شیرین نظامی و به پیروی آن سرود، مشهور شد.

اهمیت فرهادنامه در ادبیات آذری، بیش از همه به دلیل دوام بخشیدن و تکامل دادن سنن مکتب نظامی است. عارف اردبیلی، بی آن که از نظامی تقلید کند، اثری ویژه سروده است. از مقدمه‌ی اثر([1]) در می‌یابیم که قهرمان اصلی منظومه، به خلاف خسرو و شیرین نظامی، خسرو نیست،‌ فرهاد است. شاعر از فرزندان فرهاد و هنرمندی آنان سخن می‌گوید: درباره‌ی کتابی که درباره یکی از فرزندان فرهاد دیده، صحبت می‌کند، داستان‌های «فرهاد» و علت رغبت او به «گلستان» و سرگذشت «شیرین» را به نظم در می‌آورد.

بنا به نوشته‌ی همین کتاب، پسران فرهاد نیز مانند خود او، هنرمندانی ماهر و استاد بودند. در هر جا، یادگاری از هنر آنان بر جای مانده است. سپس شاعر آثار ارزنده‌ی معماری را که یادگار پسران فرهاد هستند، تصویر می‌کند:

گلستان شماخی را دژی هست،

که رویین دژ نماید پیش او پست،

مر او را سنگ دیدم صورتی چند،

به خوبی در جهان بی‌مثل و مانند...

ادامه نوشته

جریانهای ادبی در آذربایجان - عصار تبریزی 3

تالیف و ترجمه: دکتر حسین محمدزاده صدیق - ۱۳۵۲

تحلیلی از مهر و مشتری

عصار تبریزی بارها اشاره کرده است که این منظومه مخلوق خیال او نیست، بلکه افسانه‌ی ترکی نامبرداری را که میان مردم رایج بوده، به نظم درآورده است. شاعر بارها پس از اشاراتی مانند: نگه‌دارنده‌ی نامه‌های کهن، سخن ساز توانا، و یا: آن ادیب داستان‌ساز چنین سخن آغاز کرد. و یا: «چنین گفت آن حکیم قصه پرداز،/ که کرد از عشق و سودا قصه آغاز.» به تصویر حادثه‌ها می پردازد. شاعر، جهان‌بینی خود، خواست‌ها و آرزوهایش را زیب این داستان که متن آن را از ادبیات عامه گرفته، کرده است و اثر بس جالب به وجود آورده است. عصار تبریزی، پیش از هر چیز، در این منظومه مترنم محبت والا و دوستی صمیمی است. محور اساسی اثر، مسأله‌ی دوستی و صداقت است دوستی مهر و مشتری در عین حال در میان مهر، اسد، جوهر و صبا، مشتری، پدر مهراب نیز دیده می‌شود. در سرتاسر اثر، اینان یار و همدل یکدیگرند و به هم یاری می‌کنند. در سرتاسر منظومه، شاعر، عشق پاک، حق و عدالت، مردانگی و قهرمانی را می‌ستاید، ریاکاری، خیانت و ستمگری را تقبیح می‌کند. بی‌خردی و بی‌دادگری شاپور شاه را افشا می‌کند. او دوستان با صداقتی چون مهر و مشتری را به سخن بهرام فتنه‌گر از هم جدا می‌سازد. ولی موفق نمی‌شود که آن دو را از هم جدا کند. دوستی و صمیمیت آخرالامر پیروز می‌شود.

ادامه نوشته

جریانهای ادبی در آذربایجان - عصار تبریزی 2

تالیف و ترجمه: دکتر حسین محمدزاده صدیق - ۱۳۵۲

چکیده‌ی منظومه‌ی مهر و مشتری

چکیده‌ی منظومه‌ی مهر و مشتری چنین است:

در «استخر» پادشاهی شاپور نام، ‌همراه وزیر خود به آهنگ شکار بیرون می‌رود. در دامنه‌ی کوهی به پیرمردی روحانی برخورد می‌کنند. پیرمرد به هر یک از آنان پاره نانی می‌دهد و توصیه می‌کند که به زنانشان بخورانند و می‌گوید: «دو گوهر از دریای دین و دولت و شایسته‌ی سلطنت نصیب شما خواهد بود، یکی چون آصف و دیگری همانند جمشید.[1] شاه و وزیر چنان می‌کنند. به راستی هم پس از زمانی معین، و در یک روز، پسری بهره‌ی هر کدام می‌شود. شاه پسر خود را مهر و پسر وزیر را نیز مشتری نام می‌نهد؛ کودکان با هم بزرگ می‌شوند، و برای تحصیل پیش معلمی ویژه می‌روند. معلم همه‌ی دانش‌های روزگار خود را به آنان می‌آموزد. صرف و نحو، بدیع، معانی، شعر، انشاء، فلسفه، نجوم، موسیقی، فقه، طب، شطرنج و نرد یاد می‌دهد. انواع خط‌ها، ثلث، رقاع، توقیع و ریحانی را می‌آموزد. اسب سواری و جنگاوری و دلاوری یاد می‌دهد. مهر و مشتری با علاقه درس می‌خوانند و با هم دوست می‌شوند. نگهبان شاه از او خواهش می‌کند که اجازه دهد بهرام پسر او نیز با مهر و مشتری درس بخواند و از او در برابر بلایا و مصایب نگهبانی کند. شاپور شاه موافقت می‌کند و اجازه می‌دهد که بهرام نیز همراه آنان تحصیل کند. ولی بهرام «چون دوران بی‌وفا، مثل فلک غدار، دروغگو و خونخوار، همانند مرض جانگزا، چون افعی قاتل، بسان عقرب زیان‌خیز، چون خوک پست و مثل روباه حیله‌گر بود.» بر دوستی مهر و مشتری رشک می‌برد. برای آن که خود به مهر نزدیک‌تر شود، مشتری را از او دور می‌کند. و چون به تنهایی خود را قادر به انجام این عمل نمی‌بیند، از معلمش استمداد می‌کند.

ادامه نوشته

جریانهای ادبی در آذربایجان - عصار تبریزی 1

تالیف و ترجمه: دکتر حسین محمدزاده صدیق - ۱۳۵۲

عصار تبریزی

نظامی‌وار در عزلت نشسته،

در خلوت‌سرا بر خلق بسته.[1]

عصار تبریزی یکی از دوام بخشان و پیروان مکتب ادبی نظامی، شاعر پر استعداد سده‌ی هشتم است که در شرق نزدیک پیوسته با احترام یاد شده و مانند بسیاری از سخنوران ماهر و برجسته، لقب «مولانا» گرفته است. مهر و مشتری اثر هنرمندانه‌ی او پیوسته از آوازه و قبول خاطر برخوردار بوده است.

آگاهی‌های بسیار اندکی درباره‌ی زندگی این شاعر به دست ما رسیده‌ است. در منابع قرون وسطایی تنها از این که او در تبریز زاده شده و در سال 13090 م. (793 هـ.) وفات یافته سخن رفته است.[2]

سال تصنیف مهر و مشتری معلوم است. این تاریخ به قلم خود شاعر در پایان منظومه به شمار ابجد 778 (1376 م.) قید شده است. به گفته‌ی خود، در روز شوال،‌ ساعت 5 بعد از نیم‌روز از نظم آن فراغت حاصل کرده است. حتی چگونگی قرار گرفتن ستارگان در این تاریخ را نیز آورده است. محمد علی تربیت - مؤلف دانشمندان آذربایجان- درباره‌ی عصار می‌گوید:

ادامه نوشته

جریانهای ادبی در آذربایجان - اوحدی مراغه‌ای 2

تالیف و ترجمه: دکتر حسین محمدزاده صدیق - ۱۳۵۲

تغزّل اوحدی مراغه‌ای

پژوهشگرانی که تلاش دارند اوحدی را شاعری صوفی مسلک قلمداد کنند، یا آثار او، به ویژه تغزلش را نخوانده‌اند، یا دریافت درستی از او نداشته‌اند. البته در نتیجه‌ی تأثیر طرز اندیشه‌ی آن دوران، امیال و جهان‌بینی صوفیانه و عارفانه بر آثار اوحدی سایه افکنده است. ولی با این همه، او کسی است که زندگی را می‌ستاید، به لذت‌های این جهانی رغبت دارد و مهر و محبت انسانی را با روحی آتشتن ترنم می‌کند.

در تغزّل او، زیبایی‌های طبیعت و انسان، تجسم یافته، عشق این جهانی به مثابه‌ی احساسی نجیب که انسان را به سوی زندگی فرا می‌خواند، تصویر شده است. مثلاً در یکی از غز‌ل‌هایش چنین می‌گوید:

نیست ما را هیچ عیب از عشقبازی کاندرین،

ما همی‌کوشیم و پیش از ما همی‌کوشیده‌اند.

اهل تقوا را ز درد ما نخواهد شد خبر،

کین چین دُردی که ما داریم، کم نوشیده‌اند.

زاهدان از چشم تو ما را ملامت می‌کنند،

جرعه‌ای در کار ایشان کن که بس خوشیده‌اند.[1]

ادامه نوشته

جریانهای ادبی در آذربایجان - اوحدی مراغه‌ای 1

ترجمه و تالیف: دکتر حسین محمدزاده صدیق - ۱۳۵۲ ش.

جریان‌های ادبی در آذربایجان در سده‌ی هشتم

در سده‌های هفتم و هشتم هجری قصیده‌سرایی نسبتاً ضعیف شد و گام پس نهاد. در نتیجه‌ی استیلای مغول، پراکندگی فئودالی در آذربایجان به وجود آمد و از این‌رو ادبیات درباری نیز به ضعف گرایید. شاعران برجسته‌ی این عهد نظیر «فضل‌الله نعیمی تبریزی»، «عمادالدین نسیمی»، «اوحدی» و دیگران به کلی با ادب درباری و مدیحه‌سرایی بیگانه بودند.

ولی برخی از شاعران مانند ذوالفقار شیروانی و عارف اردبیلی سنت مدیحه‌سرایی را تعقیب می‌کردند. «سید ذوالفقار شیروانی» در منطق، نجوم و فلسفه دست داشت و شاعری دانشور و پر مایه بود. خود در یکی از قصیده‌هایش چنین می‌گوید:

ز منطق و ز طبیعی، الهی وز لغت؛

ز نحو و صرف و احادیث و فقه و از تفسیر،

ز هیئت و ز بیان و معانی و ز عروض،

ز جذر و کعب و ز موسیقی و ترانه‌ی زیر...

مراست حاصل و زانسان یگانه‌ام که، به فضل،

خدای در دو جهانم نیافرید نظیر.

 

ادامه نوشته