جریانهای ادبی در آذربایجان - عصار تبریزی 1
تالیف و ترجمه: دکتر حسین محمدزاده صدیق - ۱۳۵۲
عصار تبریزی
نظامیوار در عزلت نشسته،
در خلوتسرا بر خلق بسته.[1]
عصار تبریزی یکی از دوام بخشان و پیروان مکتب ادبی نظامی، شاعر پر استعداد سدهی هشتم است که در شرق نزدیک پیوسته با احترام یاد شده و مانند بسیاری از سخنوران ماهر و برجسته، لقب «مولانا» گرفته است. مهر و مشتری اثر هنرمندانهی او پیوسته از آوازه و قبول خاطر برخوردار بوده است.
آگاهیهای بسیار اندکی دربارهی زندگی این شاعر به دست ما رسیده است. در منابع قرون وسطایی تنها از این که او در تبریز زاده شده و در سال 13090 م. (793 هـ.) وفات یافته سخن رفته است.[2]
سال تصنیف مهر و مشتری معلوم است. این تاریخ به قلم خود شاعر در پایان منظومه به شمار ابجد 778 (1376 م.) قید شده است. به گفتهی خود، در روز شوال، ساعت 5 بعد از نیمروز از نظم آن فراغت حاصل کرده است. حتی چگونگی قرار گرفتن ستارگان در این تاریخ را نیز آورده است. محمد علی تربیت - مؤلف دانشمندان آذربایجان- دربارهی عصار میگوید:
«مولانا شمسالدین حاجی[3] محمد عصار تبریزی از سخنوران نامی عهد سلطان اویس ایلکانی بوده و مدّاح اوست و گاهی در غزلیات، محمد نیز تخلص میکند و در علوم ریاضی و فلکیات و رمل و اسطرلاب از فضلا و دانشمندان عصر خود بوده از تلامذهی مولانا عبدالصمد منجّم تبریزی است و در مدح وی قصاید عالی دارد.
مولانا عصار از مشرب تصوف نیز بهرهای تمام داشته، مرید شیخ اسماعیل سیسی است. سید محمد نوربخش در سلسلة الاولیا آورده که: حاجی محمد العصار التبریزی قدس الله سره کان عالماً بعلوم الظاهر. عارفاً بالتحقیق و رعیاً و له اشعار فی التصوف. توفی بالتبریز سنهی 792.»
و این واقعه در ایام سلطان احمد جلایر واقع شده است. مولانا چندین کتاب در عروض و قافیه و بدیع تألیف کرده و رسالهای هم به طرز لغت به نام «وافی فی تعداد القوافی» نوشته که در قافیهی اشعار به کار آید و قصهی بدیعی در بحر خسرو شیرین به عنوان «مهر و مشتری» در دهم شوال سنه 778 منظوم کرده و بدایع و لطافت بسیار در آن مثنوی مندرج ساخته است. خوشگو در صفت آن منظومه چنین گفته:
«مثنوی مهر و مشتری قصهای است در نهایت قدرت اشتهار نیافته و آن 5120 بیت است. مولانا آن را بسیار به لطافت و بلاغت گفته و تشبیهات دلنشین در آن کتاب به کار برده است.»[4]
نورالدین عبدالرحمان جامی، شاعر و عالم مشهور، پس از خواندن مهر و مشتری عصار گفته است:
«این مرد روی مردم تبریز را سفید کرده و محال است که در این بحر کسی مثنوی بدین خوبی تواند گفت.»[5]
توانایی او را در شعر تصدیق کرده است. امین احمد رازی مؤلف هفت اقلیم دربارهی عصار مینویسد:
«شاعری خوش محاوره و شیرین کلام بوده و به وفور استعداد مرجع خاص و عام، برهان طبعش از کتاب مهر و مشتری که حاکی شمال و نمودار آب زلال است مفهوم و معلوم میشد.»[6]
در منابع قدیم از فراوانی قصیده، غزل، قطعه و رباعی او خبر دادهاند. سروری عثمانی، بسیاری از غزلهای ترکی و فارسی او را در منتخباتی که ترتیب داده، آورده است.[7] ولی دیوان غزلیات او هنوز پیدا نشده است. لطفعلی بیگ آذر در آتشکدهی آذر نیز از عصار بحث میکند میگوید:
«عصار، اسمش ملا محمد از افاضل عصر و صنادید عهد خود بوده، کلامش در نهایت رزانت و متانت و مثنوی مهر و مشتری[8] به او منسوب است.»
به غزلهای پراکندهی او در برخی منابع برخورد میکنیم، اما اینها برای تحلیل آفرینش ادبی وی کافی نیست. خوشبختانه دستنویسهای مهر و مشتری[9] اثر اصلی او، به دست ما رسیده است. هم از راه این اثر است که با زندگی و ویژگیهای خلاقیت این شاعر آشنا میشویم.
با یک نظر کوتاه به مهر و مشتری، روشن میشود که عصار تبریزی به راستی در دانشهای زمان خود تبحر داشت و در مسایل نظری ادبیات[10] و در دانش اخترشناسی ید طولایی داشته است. خود از اینرو است که نام تمثالهای اصلی منظومهی مهر و مشتری از نامهای اختران گرفته شده است.
عصار در شیوهی بیان و نظم ادبی، پیرو مکتب ترکانهی نظامی است ولی در زمینهی علم نجوم و نظریهی هنر، دنبالهرو خواجه نصیرالدین توسی است. عصار زندگی فلاکتباری داشته است. شکوههای تلخی از زمانه در منظومهی مهر و مشتری دارد. عصار میگوید:
«در این شهر تبریز که [ شاهان و فرمانروایان عجم ] به شعر و سخن ارزش نمیدهند، چه کسی ارزش مرا خواهد دانست؟ اگر انوری[11] نیز اینجا بیاید، چهرهی او هم مانند قطران[12] سیاه خواهد شد. اما من منت کسی را نمیبرم، این خود برای من کافی است.»[13]
ناخرسندی عصار تبریزی از زمانهی خود و گذران خویش در بیتهای زیر نیز انعکاس یافته است:
درین دور خرد فرسای خونخوار،
که جهل از وی عزیزست و هنرخوار،
خلایق روی گردان از معارف،
چو طفلان گشته مفتون بر زخارف،
اگر سحبان بود در ژنده یا دلق،
نسنجندش به وزن باقلی خلق.
وگر باشد خری بر پشت استر،
کنندش جمله با عیسی برابر.
افاضل در مضایق گشته مسجون،
غذاشان چون جنین آماده از خون.
خصوصاً بایعان جنس اشعار،
که آن را نیست کس قطعاً خریدار،
ندیده حاصلی جز حرفت و دمع،
به هر مجمع که سر بر کرده چون شمع،
غذاشان از تن مجزور بیمار،
ز آب چشمشان اجزا و ادرار.
ز عریانی همیشه زرد و لرزان،
فتاده تار دل در رشتهی جان.
ز تاب فکرشان بگداخته تن،
نگشته از زبانشان کار روشن.
به هر مجلس ترقی در تخیل،
ولی همواره در عین تنزل.
زبان چرب هر جایی گشاده،
به پیش هر کسی بر پا ستاده.
به صورت کردهایم سروری عرض،
ولی وجه معیشت هر شب از قرض.
فکنده از زبان خود را در آتش،
شده زان سور وقت دیگران خوش.
تن خود کرده در کار زبان صرف،
جز آتش بر نبسته زان میان طرف.
به خان هر فسرده پی فشرده،
به پیش هر خسی از باده مرده.
شبان استاده بر یک پای تا روز،
پی پورانهای با گریه و سوز.
به زحمت از زبان خویش دایم،
به خدمت در محافل بوده قایم.
چو این دیدم زبان از قول بستم،
شدم در گوشهی عزلت نشستم.
گرفتم عادت یکتا دلی پیش،
نشستم بر بساط سفرهی خویش.
درون کنج زیر خویش دیدم،
زبان در کام و ناکامی کشیدم.
چو کاری مینشد روشن ز گفتار،
لکن را کار فرمودم در آن کار.[14]
عصار نیز مانند نظامی، زندگی سادهای داشت و میخواست با تصنیف آثار به مردم میهن خویش خدمت کند، مهر و مشتری به وزن خسرو و شیرین سروده شده است و یکی از آثار هنرورانهی شرق زمین به شمار میرود. هم از اینرو است، دانشمندان مشرق زمین، اروپا و روس که از او سخن گفتهاند، ارزش فراوانی به خلاقیتش دادهاند. عصار تبریزی به خلاف معاصران خویش، مهر و مشتری را فقط به خواست خود، نه به سفارش فرمانروایان سروده است. شاعر سبب نظم این منظومه را چنین میگوید:
جلیسی داشتم یکتا و هموار،
زبان چرب و سخن شیرین و سردار.
درآمد یک شب از خلوتگه من،
ز طلعت کرد آن کاشانه روشن.
ز غیرت آتش از سر در گذشته،
ز تاب سینه بر من گرم گشته.
مرا گفتا که رحمت بادت ای یار،
نکردی راستی تقصیر در کار.
خلایق را چو با رویت بود رو،
چرا باید از یشان کرد پهلو؟
زبانآور به عالم چون تو کس نیست،
چرا با نظم، طبعت را هوس نیست.
تویی گردنکش جاری زبانان،
دلت سر حلقهی روشن روانان.
ضمیرت انوری، طبعت سناییست،
جهان را از حضورت روشناییست.
ز سحرت آب و آتش یافت پیوند،
به افسون که کردندت زبان بند.
زبان از بند موساوار بگشای،
ید بیضا ز سحر طبع بنمای.
ز نور دل مجالس را برافروز.
شب عشاق را ده خلعت روز.
از این دل گرمی و شب زندهداری،
چرا ما را چنین بی حظ گذاری.
ز فکرت کز تنت نقصان پذیرد،
جهانی از ضمیرت نور گیرد.
سرافرازی و خوش گفتاریت هست،
سبک روحی و مجلس داریت هست.
چرا در کنج عزلت مستمندی،
چرا در حبس خلوت پای بندی؟[15]
شاعر آثار پیشینیان و سخنوران گذشته را از مد نظر گذرانده و تصمیم میگیرد مثنوی جدیدی در موضوعی تازه بسراید. شاعر خود چنین میگوید:
جوابم داد و گفتا:«زین ترانه،
که کردی راست بر ساز بهانه،
بباید گردنت با من فرو داشت،
نشاید چشمهی خورشید انباشت.
تو را در مدح باشد صد قصیده،
که هر یک هست زیب صد جریده.
به نظم آن ضمیرت دُر فشانده،
به دیوان برده و بر کس نخوانده.
بباف از طبع خود دیبای دیگر،
بنه این نیز بر آنهای دیگر،
دگر ره گفتم: از یار وفادار،
درین فن گرچه بردم سعی بسیار.
ولیکن شیخ عیسا دم، نظامی،
که بر وی ختم شد شیرین کلامی،
به فکر نعز، دادِ مثنوی داد،
که هم صاحب درون بود و هم استاد.
چو در میدان معنی اسب راندی،
به ده میدان فلک زو بازماندی.
چو طبعش عرض کردی ساحری را،
خرد گوساله خواندی سامری را.
به نیرنگ و خیال و خردهکاری،
دلش بود آیتی از لطفِ یاری.
درین صنعت سخن گر هست آن است،
دگرها جمله لعب کودکان است.
سخن زان جنس گفتن هست مشکل،
وزین نوع دگر پهلو کند دل.»
جوابم داد و گفت:«ای نغز گفتار،
درخت کاهلی کفر آورد بار.
چو داری قدرت و هستی، سخن گوی،
ببر از روی میدان سخن، گوی.
قماش فضل را از بند بگشای،
عروس نظم را از حجله بنمای،
خرد شخص است و الفاظت چو جان است،
جهان جسم است و اشعارت روان است،
... کنون از هر چه این معنی دهد دست،
به غیر از مثنوی در دفترت هست...»
چو دیدم قول بر وفق صوابش،
خطا دیدم خصومت در جوابش.
بدو گفتم که بر من گشت لازم،
که باشم بر طریق نظم جازم،
بیارم لعبتی از پرده بیرون،
که گردد بر جمالش عقل مفتون،
پس آن گه کردم از راه درایت،
ز «مهر» و «مشتری» با وی حکایت.[16]
عصار تبریزی مهر و مشتری را بیشباهت به هر گونه داستان و منظومهی عاشقانهای که تا زمان او سروده شده بود تصنیف کرد و در واقع فارسی را از اسطورهی ترکی آذربایجان بهرهمند ساخته است. عصار تبریزی «شاهنامه» و «یوسف و زلیخای» فردوسی، «ویس و رامین» فخرالدین گرگانی، «وامق و عذرای» ظهیرالدین فاریابی، «ورقه و گلشاه» عیوقی، «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون» نظامی را خوانده و اثری متفاوت با همهی آنها، که از دوستی و محبت صمیمانه و با صداقت دو پسر سخن میگوید، آفریده است.[17]
[1] مهر و مشتری (نسخهی خطی محفوظ در کتابخانهی ملی تهران، ص 33). ـ م.
[2] ر.ک. آذربایجان ادبیاتی تاریخی، باکو، 1943، ج، ص 120. تاریخ تولد عصار در هیچ منبعی نیامده است. در تاریخ وفاتش نیز اختلاف هست. مثلاً مؤلف قاموسالاعلام سال 783 ه )1382 م.) را سال مرگ او میداند. آکادمیک کریمسکی نیز همین تاریخ را میپذیرد.
[3] در دیگر منابع خواجه، آمده است. به لفظ «حاجی» در کتاب مرحوم تربیت و در «ریحانة الادب» بر میخوریم. - م.
[4] محمد علی تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران، 1314، ص 275.
[5] همان، ص 276.
[6] امین احمد رازی، هفت اقلیم، ج 3، تهران، ص 227.
[7] محمد علی تربیت، دانشمندان آذربایجان، ص 270 بنا به گفتهی شمسالدین سامی در قاموس الاعلام، شاعری «میریحیا» نام، مهر و مشتری عصار را به نظم ترکی در آورده است. (رک. ش، سامی، قاموسالاعلام، ص 4512)
[8] در متن چاپ بمبئی «بحر و مشتری» آمده است. - م.
[9] در برخی از منابع نام این اثر به گونهی دیگر است. مثلا ش. سامی «مهر و ماه» میگوید (رک قاموسالاعلام، ص 3157)؛ صاحب آتشکده، «بحر و مشتری» نام میدهد. (ص 31 چاپ بمبئی)، (نسخهای از مهر و مشتری یک بار به سال 1839 م. در برولینی به قطع وزیری و در 20 صفحه چاپ شده است.)
[10] وافی فی تعدد القوافی اثر نامبردار او در مسایل نظری ادبی است که در آن قافیهها را بخشبندی و جلوبندی کرده است. از این نسخهای در کتابخانهی کمبریج نگهداری میشود. (شماره 222)، (نسخهای دیگر به شمارهی 2618 در کتابخانهی ملی تهران محفوظ است. - م.)
[11] شاعر دربار سلطان سنجر (سدهی 6 هـ.) که پس از امیر معزّی، لقب ملکالشعرایی گرفت.
[12] شاعر اینجا از واژهی قطران دو معنا اراده میکند. نخستین مادهی سیاهی که از زغال سنگ یا چوب میگیرند و تیره رنگ است، دومی اشاره به قطران تبریزی، شاعر نامآور آذربایجان که قدرش را نشناختند.
[13] عصار تبریزی، مهر و مشتری، نسخهی خطی، پیشین، ص 11-10.
[14] مؤلف دانشمند ترجمهی ابیات را داده است. متن بیتها را از نسخهی خطی نفیسی محفوظ در کتابخانهی ملی تهران، تحریر شده به سال 882 ق. (ص 12 و 13) آوردیم. - م.
[15] مهر ومشتری، نسخهی خطی، پیشین. ص 16-15. - م.
[16] مهر و مشتری، نسخهی خطی یاد شده در بالا، ص 19-17. - م.
[17] دربارهی دوستی و محبت دو پسر، داستانهای دیگری نیز باز شناخته شده است، یکی از اینها داستان اورست و پیلاد از آثار ادبی یونان باستان است. مثنوی شاه و درویش در برخی منابع شاه و گدا سرودهی هلالی شیرازی (در برخی منابع: جغتایی) که پس از عصار تبریزی میزیست، هم از این دست منظومههاست. صائب تبریزی (در قرن 11) همشهری عصار هم محمود و ایاز را در همین سبک نوشته است. (از مثنوی اخیرالذکر فقط چند تذکره نام بردهاند و تا کنون در هیچ جا کسی اثری از آن نیافته است چنان که امیری فیروزکوهی نیز در مقدمهی دیوان فارسی صائب، چاپ تهران، انجمن آثار ملی، ص 68 یادآور شده: قطعاً این نسبت صحیح نیست؟ - م.)
بسم الله الرحمن الرحیم