تالیف و ترجمه: دکتر حسین محمدزاده صدیق - ۱۳۵۲

تحلیلی از مهر و مشتری

عصار تبریزی بارها اشاره کرده است که این منظومه مخلوق خیال او نیست، بلکه افسانه‌ی ترکی نامبرداری را که میان مردم رایج بوده، به نظم درآورده است. شاعر بارها پس از اشاراتی مانند: نگه‌دارنده‌ی نامه‌های کهن، سخن ساز توانا، و یا: آن ادیب داستان‌ساز چنین سخن آغاز کرد. و یا: «چنین گفت آن حکیم قصه پرداز،/ که کرد از عشق و سودا قصه آغاز.» به تصویر حادثه‌ها می پردازد.

شاعر، جهان‌بینی خود، خواست‌ها و آرزوهایش را زیب این داستان که متن آن را از ادبیات عامه گرفته، کرده است و اثر بس جالب به وجود آورده است. عصار تبریزی، پیش از هر چیز، در این منظومه مترنم محبت والا و دوستی صمیمی است. محور اساسی اثر، مسأله‌ی دوستی و صداقت است دوستی مهر و مشتری در عین حال در میان مهر، اسد، جوهر و صبا، مشتری، پدر مهراب نیز دیده می‌شود. در سرتاسر اثر، اینان یار و همدل یکدیگرند و به هم یاری می‌کنند.

در سرتاسر منظومه، شاعر، عشق پاک، حق و عدالت، مردانگی و قهرمانی را می‌ستاید، ریاکاری، خیانت و ستمگری را تقبیح می‌کند. بی‌خردی و بی‌دادگری شاپور شاه را افشا می‌کند. او دوستان با صداقتی چون مهر و مشتری را به سخن بهرام فتنه‌گر از هم جدا می‌سازد. ولی موفق نمی‌شود که آن دو را از هم جدا کند. دوستی و صمیمیت آخرالامر پیروز می‌شود.

مهر یکی از دو تمثال اساسی مثنوی مهر و مشتری، در راه دوست، از تاج و تخت می‌گذرد و به دنبال دوست خود، کاخ‌نشینی را ترک می‌گوید، در دیار غربت عذاب‌ها و شکنجه‌های صاقت فرسا را تحمل می‌کند و دوست نفی بلد شده‌اش را می‌جوید.

عصار، در عین حال مهر را به صورت قهرمانی پر استعداد و توانا ترسیم کرده است. چیرگی او بر همه‌ی دشواری‌ها نیز، نتیجه‌ی دلاوری‌ها و فراستش است. او در عمل نشان می‌دهد که در راه دوست حاضر است خود را به آتش زند و با اژدها نبرد کند.

تمثال مشتری نیز، همراه با مهر به کمال تصویر شده است. او نیز مانند مهر دچار مصیبت‌ها و فلاکت‌ها می‌شود و برای رسیدن به مهر دلاوری و قهرمانی‌‌های شگفت‌آوری از خود نشان می‌دهد. شاعر تمثال‌های مثبتی مثل «مهر و مشتری» را رو در روی تمثال خاین پست خویی مانند بهرام قرار می‌دهد. بهرام آدم آوازه جو،‌ ریاکار، و رشکبر و خودخواهی است که به خاطر سود خود، از هیچ کار پلیدی رو گردان نیست. او می‌خواهد سعادت خود را به قیمت شوربختی دیگران به چنگ آرد. سبب جدایی دوستانی همانند مهر و مشتری می‌شود و آنان را دچار هزاران بلا و عذاب می‌کند، این خود سبب نفرت مردم از بهرام می‌شود. عصار تبریزی دلیل تمثال بهرام را با سخنان حکمت‌آمیزی چنین بیان می‌کند:

یقین آن کس که بد زایید بد مرد،

ز خوب و زشت هرچ آورد، آن برد.

مکن اصلا بدی، ای مرد بخرد!

که بد بیند جزا هر کو کند بد.

نکویی بر ندارد مرد بدکار،

تو نیکوکار باش و نیک بردار.

مبادا هیچ صحبت با بدانت،

که گم گردد یقین نیکی بدانت.

اگر پیوسته با نیکان نشینی،

بدی اصلا به چشم خود نبینی.[1]

 

ناهید که وارد مسیر اساسی داستان می‌شود، در ادبیات کلاسیک آذربایجان، از تمثال‌های قابل ستایش و نجیب زنانه است. زیبا و در راه عشق فداکار و صمیمی است. شاعر زیبایی او را با شکوفه‌های بهاری مقایسه کرده و رایحه‌ای تازه و جاودانه بدو ارزانی داشته است. در اخترشناسی قدیم، ستاره‌ی ناهید، الاهه و مظهر زیبایی است.

با این همه، عشق مهر نسبت به ناهید، در برابر دوستی معنوی او با مشتری، جلوه‌ی چندانی ندارد و در درجه‌ی دوم اهمیت است. هم از این‌رو است که عصار نام منظومه را جای «مهر و ناهید»، مهر و مشتری گذاشته است. مهر و مشتری از دیدگاه هنری نیز پر ارزش است. شاعر نمونه‌های والای هنروری را با استفاده از سنن زیبای شعر کلاسیک، نشان می‌دهد و به راستی دنباله‌رو واقعی نظامی بوده است.

استعاره‌ها، تشبیه‌ها، کنایه‌ها و تصویر مناظر طبیعت در منظومه، ‌نشانگر نیروی خلاقه‌ی او است. هنگامی که ناهید از عشق خود به مهر با دایه‌اش سخن می‌کوید، دایه با تشبیه، استفهام و مخاطبه‌ی هنری چنین پاسخ می‌گوید:

بدو گفت:«ای رخت گلبرگ خندان،

بدان کاین کار مشکل نیست چندان.

چرا در خون نشستی همچو لاله،

چو بلبل چیست این فریاد و ناله؟

چرا پیچی ز سودا همچو سنبل،

چرا سازی قبا را چاک چون گل؟

چرا همچون بنفشه سوگواری،

چرا چون ابر نیسان اشکباری؟

چو سروت از چه باشد پای در گل،

چرا خونت بود چون غنچه در دل؟

چو خیری از چه روباروی زردی،

چرا چون صبحدم  با باد سردی،

چو نیلوفر چرایی غرقه در آب

رخت از چیست چون گلنار در تاب؟

چو گل گر پای من گردد پر از خار،

به پهلو چون صبا پویم در این کار.[2]

 

در کتاب، پرندگان، شکوفه‌ها، دریای مواج، کوهساران پر برف و بیشه‌های انبوه، به قلم نقاش ماهری ترسیم و تجسم یافته‌اند. صحنه‌های ستیز مهر و مشتری با شیران و پلنگان و آدمخواران و میدان‌های مبارزه، با تعبیرها و اصطلاحات بسیار جاندار و زنده تصویر شده است. عصار پس از آن که مشتری، قهرمان خود را در شرق نزدیک می‌گرداند،‌ به آذربایجان می‌کشاند، از مغان، ارّان و شیروان نام می‌برد. مجلس کیوانشاه، گرمابه‌ی خوارزم و جشن عروسی مهر را با همه‌ی ریزه‌کاری‌های آن توصیف می‌کند و از سنت‌ها و آداب و رسوم خلق‌های شرق نزدیک، که برای ما کم اهمیت نیست، آگاهی‌هایی به دست می‌دهد. این اثر سرشار از تابلوهای تغزّلی زیبایی نیز هست.

زبان و شیوه‌ی بیان اثر، موزون و دلنشین است. شاعر گاه واژه‌هایی دو معنایی به کار می‌برد و لطف بدیعی به اثر خود می‌دهد. مثلا لفظ «مشتری» را هم در معنای سیاره و هم به معنای خریدار، «مهر» را گاه در معنای محبت، زمانی در مفهوم حرارت و گاه نیز به معنای خورشید به کار می‌برد. واژه‌ی «بحر» را هم به معنای دریا به کار برده و هم از آن وزن عروضی را اراده کرده است.

شعر عصار سرشار از هنروری‌های بدیعی است قطعه‌هایی نظیر وداع مشتری با خورشید (مهر)به هنگام سحر، و گفتگو و همدردی با باد صبا و نظایر آن، خود مستقلاً از ارزش هنری ویژه‌ای برخوردارند. در این اثر، عصار گاهی نیز تمایل به تصوف دارد. او که از مکاتب سر آمدان صوفی‌گری نظیر سنایی غزنوی، شیخ عطار، جلال‌الدین رومی و شیخ محمود شبستری تأثیر پذیرفته، در این منظومه، جای جای احکام صوفیانه را با بیان والای هنری گزارش می‌کند.

محمد علی تربیت در کتاب دانشمندان آذربایجان گفته است که عصار از تصوف هم بهره‌گرفته و از مریدان «شیخ اسماعیل سیسی» بود. سید محمد نوربخش نیز در کتاب سلسة ‌الذهب، عصار را شاعری می‌داند که از علوم ظاهری و باطنی خبر دارد و حقایق را درک می‌کند.

عصار تبریزی هم مانند جلال‌الدین رومی می‌گوید که هر چیز در جستجوی اصل خویش و در تلاش وصل به آن است، وجود، نشأت یافته از مبدأ فیض ازلی است و باز به منشاء خود برمی‌گردد. و سرانجام دو فرد در یک وحدت گرد می‌آیند. بدین گونه به تبلیغ اندیشه‌ی وحدت وجودی می‌پردازد.

از دیدگاه تصوف، عصار در تمثال‌های «مهر» و «مشتری» خواسته است بگوید که هستی منشعب از یک واحد و منقسم به دو فرد، در این جهان پیوسته برای وصل به هم تلاش می‌ورزند. و این دویی که در «عالم معنی» جز واحد کل نبوده، باز به وحدت بدل می‌شود. در جایی از اثر، هوی و هوس را با خرد و ذکا رو در رو می‌نهد، آن دو را که در درون انسان، به مثابه‌ی دو نیروی متضاد با هم در ستیزند به مناظره می‌کشد، خرد و ذکا پیروز می‌شود، از عشق جسمانی به طور مجازی به عشق روحانی بر می‌گردد و آن را برتر می‌انگارد. دوستی میان «مهر» و «مشتری» عشق و محبت عادی نبوده است. این، عشقی والا و روحانی بوده است میان دو «وجود» که همدیگر را جذب می‌کردند، نیروی جاذبه‌ بوده است.

بی‌جهت نیست که در منظومه‌ی مهر و مشتری، جای جای از ستارگان، خورشید و ماه سخن به میان می‌آید و در هر بار تسلط شاعر به دانش نجوم مشاهده می‌شود. توان گفت که همه‌ی تمثال‌های موجود در منظومه نیز، از نام‌های ستارگان و کواکب گرفته شده است:

مهر: خورشید

مشتری: ژوپیتر، برجیس.

ناهید: زهره، ونوس.

کیوان: زحل، ساتورن.

بهرام: مریخ، مارس.

بدر: ماه

اسد: برج شیر، و جز این‌ها.

شگفت این جاست که نشان می‌دهد همگی تحت تأثیر اسطوره‌های ترکی باستان بوده است. حوادث جاری میان پرسوناژها، با اندیشه ساخت‌های رومیان باستان پیرامون اجسام سماوی و اخترشناسی قرون وسطایی شرق میانه نیز یکی است. در اثر شکست «قاراخان» و پسرش «اولدوز» از مهر،‌ معنایی مجازی دارد. قاراخان را که به اولدوز اتکا دارد، می‌توان به سمبل تاریکی و شب دانست. سخن مهر نیز که می‌گوید: روزگار قاراخان را سیاه می‌‌کنم حاکی از این معنا است. با آگاهی از علم نجوم، ستاره‌ی زهره (ناهید) نزدیک صبح در می‌آید. شب (قاراخان) تا بخواهد امکان دست یافتن به آن را پیدا کند خورشید طلوع می‌کند و به زهره می رسد. از سوی دیگر، دردانش اختر شناسی قرون وسطا و به نظر رومیان باستان نیز بهرام (مریخ)، سمبل حیله و خدای جنگ است. نقش بهرام در منظومه نیز موافق با این عقدیه است.

مشتری در منظومه‌ی شمسی بزرگ‌ترین سیاره است و بر طبق عقاید رومیان باستان، مثل نیروی الاهی است، و جایگزین زئوس در میتولوژی یونان است.

در اخترشناسی شرق به آن «سعد السّعود» یعنی «پیام آور خوشبختی‌ها» نام داده‌اند و در دانش ستاره‌شناسی معاصر، چهار پیک مشتری شناخته شده است. احتمالا در قرون وسطا دو پیک آن را می‌شناختند. و از این‌رو عصار برای  او، دو یار (بدر و مهراب) قایل شده است. تلاش دایمی مشتری برای یافتن مهر، و توجه نکردن او به اندرزهای بدر و بی‌تابی در دوری از مهر و به طور کلی وابستگی همه‌ی حادثه‌ها به مهر، به مهر نوعی حالت مرکزیت می‌دهد. و این خود ما را به نتیجه‌ای مهم می‌کشاند، و آن این که گرچه در زمان عصار نظریه‌ی سیستم فلسفی زمین‌مداری (= ژئوسنتریک)[3] ریشه کرده بود، اما او از سیستم فلسفی خورشید مداری دفاع می‌کند که ملهم از اساطیر ترکی باستان است.

می‌دانیم که تا زمان کپرنیک (1543-1473) ستاره‌شناس نام‌آور لهستانی، درباره‌ی کاینات، عقاید خرافی جای اساسی داشت. زمین مرکز بی‌حرکت انگاشته می‌شد و  می‌گفتند که خورشید، ماه و دیگر اختران به دور آن گردش می‌کنند. کپرنیک این نظریه را زیر و زبر کرد و ثابت نمود که برعکس، خورشید به دور محور خود می‌چرخد و در جای خویش ثابت است، و همه‌ی سیارگان منظومه‌ی شمسی (و از آن میان زمین) به دور خورشید می‌گردند. عصار تبریزی، هر چند به شکل ادبی، همه‌ی حادثه‌ها و تمثال‌ها را در اطراف مهر گرد آورده است، و این مساله خود قابل پژوهش است و مطالعات تطبیعی آن با آثار فلسفی و ادری ترکی بایسته است.

این احتمالات ستاره‌شناسی راجع به منظومه‌ی مهر و مشتری، منتج به آن می‌شود که بگوییم عصار تبریزی صفت‌ها و خوی‌های اجسام سماوی را بدان گونه که در اساطیر تُرک و یونان آمده در طرحی ادبی و بدیعی جان بخشیده است. و این همه نشان می‌دهد که عصار نجوم را خوب می‌دانسته و صاحب اندیشه‌ی علمی کل قرون وسطایی در این باره بوده است. در منظومه‌ی مهر و مشتری علاوه بر نشأت تمثیل‌ها از اجسام سماوی، به مقدار تقریباً زیادی به استعارت و تشبیه‌های نجومی نیز برخورد می‌کنیم. مثلاً با اشاره به گریه‌ی مشتری می‌گوید که:«پروین از فرقدان او افتاد.» می‌دانیم که فرقدان به یک جفت ستاره در دب اصغر اطلاق می‌شود. پروین نیز ستاره‌ی پراکنده‌ی معروف به بیت ثریا یا چنان که مردم می‌گویند: هفت برادارن است. دانش ستاره‌شناسی حرکت دایمی پروین در شمال و در نزدیک در اصغر را تایید می‌کند، در این شعر فرقدان دب معنای دو چشم و پروین در مفهوم اشک به کار رفته است.

یا آن که جایی می‌گوید: نیک بدان که حرکت ناهید و مهر شبیه هم است. هر دو در برج جوزا یکی می‌شوند. چنان که دانش معاصر ستاره‌شناسی نیز تایید می‌کند، ستاره‌ی زهره و خورشید، وقتی به بلندترین نقطه رسیدند، داخل در برج جوزا می‌شوند. این برج به توأمان یا دو پیکر نیز نامبردار است.

مهر و مشتری نشان می‌دهد که عصار تبریزی پس از نظامی، برجسته‌ترین نماینده‌ی فارسی‌سرایان آذریایجان و مبلّغ دانشی‌مرد تُرکی در فارسی بوده است. نفوذ دیدگاه تصوف و مفاهیم ستاره‌شناسی تُرکی و رومی و یونانی، اهمیت این اثر را که مبلغ دوستی پاک و صادقانه است کم نمی‌کند این اثر که طرح ویژ‌ه‌ی خود دارد، جای پر ارزش را در تاریخ ادبیات فارسی‌سرایان آذربایجان گرفته است.

 


[1] مهر و مشتری، نسخه‌ی خطی کتابخانه ملی، تهران، ص 376.

[2] مهر و مشتری، نسخه‌ی خطی مذکور، ص 89-288.

[3] نظریه‌ی غیر علمی که زمین را مرکز سماوات می‌داند.