خیانت پانپارسها به فردوسی
ظاهرا قضیه این است که پانپارسها فردوسی را دوست دارند و او را دشمن ترک و عرب میدانند. اما این یک چهرهی جعلی است که از فردوسی ساختهاند. پانپارسها در هفتاد سال اخیر بزرگترین خیانت را به فردوسی روا داشتهاند. دروغی را که به منزلهی حقیقت وانمود کرده و جا انداختهاند، فردوسی را از قرآن و اسلام جدا کرده است. این دروغ امروزه همه جا به عنوان یک «حقیقت» پذیرفته شده است. دکتر حسین محمدزاده صدیق استاد بزرگوار ما در این مقاله که آن را در سال 1369 انتشار دادهاند، این دروغ بزرگ تاریخ ادبیات فارسی و این خیانت پانپارسها به فردوسی ار بر ملا کردهاند.
فردوسی، مظلوم دو دربار
نخستین ستم را دربار غزنوی به فردوسی روا داشت. او را قدر نشناخت، جنگنامهی گرانجای او را بهایی نداد، از ادای دین سر باز زد و حتی از پرداخت دستمزد ناچیز این جهانی نیز به وی دریغ داشت.
سعایت كنندگان، بدخواهان وكاسهلیسان دربار، ذهن شاه غزنوی را مغشوش ساختند و با خوار ساختن فردوسی، خود به دربار سلطانی تقرب حاصل كردند، به جایی رسیدند كه حتی از نقره، دیگدان زدند و از زر، آلات خوان ساختند.
«فردوسی و فضیلت» دو پدیدهی توأمان بودند و هر دو از دربار رانده شدند. فردوسی با بت همزاد خود، دل آزرده به كنجی خزید و به قرآن روی آورد. از حضور خود در دربار پشیمان بود. تحول روحی عمیق یافته بود. فریاد میآورد كه:
نگویم دگر داستان ملوك،
دلم سیر شد ز آستان ملوك.
و «اَحْسَنُ القِصَص» را برگزید كه به نظم درآورد و ستم دربار غزنوی را فریاد كرد و دل آزرده از گیو و رستم و كیخسرو و اسفندیار و جز آن، این بار رزمنامه نه، بلكه «فضیلت نامه» سرود و به حكمت متعالی اسلام و قرآن بیش از پیش نزدیك شد.
از نخستین ستم، هزار سال بگذشت و در سال 1313 ش. دومین ستم را به حكیم ابوالقاسم فردوسی روا داشتند.
ستمی كه دربار پهلوی به فردوسی روا داشت، او را به مظلومترین شاعر تاریخ ادبیات فارسی و تركی دورهی اسلامی بدل كرد. در پناه تیغ مسموم رضاخانی لژنشینان فراماسونری، طراحان سیاستهای كلان فرهنگی كشور شدند و بر شالودهی آرمان بیریشه و شوم و پوك باستانگرایی و شوونیسم شاهنشاهی، او را از مجموعهی حكمت متعالی اسلام و عرفان قرآن جدا كردند و تا میتوانستند از نام او، و«شاهنامه»اش - این رزمنامهی بسیار گرانقدر فارسی- به نفع اسلامستیزان و معارفگریزان صهیونیستی سوء استفاده كردند و به خیال خام خود فردوسی را از دامن اسلام و قرآن جدا ساختند.
پس از خارجیان، ظاهراً نخستین بار محمد علی فروغی در مراسم جشن هزارهی فردوسی مسألهی «شك در انتساب مثنوی یوسفیه به فردوسی» را پیش كشید. او خیلی با احتیاط سخن گفت ولی خطوط اصلی «فردوسیستیزی» را ترسیم كرد، به گونهای كه در دههی چهل ذبیح الله صفا - استاد اعظم لژ صفا- توانست مانند یك حكم بگوید: