پیرامون حماسه‌های دده‌قورقود

1- پیدایش گویش آذری

روند پیدایی گویش آذری، در سده‌ی چهارم و پنجم به فرجام رسید.‌ در این دوره‌، مرزهای اراضی تحت سكونت آذریان معین شده‌، نشانه‌های كلی فرهنگ این مردم پدیدار گشته بود.‌

در آن عهد‌، در آذربایجان ادبیات در دو شاخه تكامل می‌یافت:‌ نخست آفرینش شفاهی مردم و دیگر شعر رسمی بود.‌ در میان اهالی شهری آثار شاعران حرفه‌ای - نظیر: قطران تبریزی‌، خاقانی شیروانی و نظامی گنجوی- شهرت داشت و در میان كوچ‌نشینان نیز -  كه هنوز اسكان نیافته بودند و گه‌گاه به شهرها سرازیر می‌شدند - خلاقیت اوزان‌[1] (= عاشیق) ها جاری بود.‌ داستان‌های حماسی ‌‌‌دده‌قور‌‌قود - ‌كهن‌ترین اثر مكتوب آذری‌ - در این دوران خلق شد.‌

در این زمان‌، روستاییان خانه‌به‌دوش‌،  به‌خلاف روستاییان اسكان یافته‌،  زندگی عشایری داشتند و دامپروری می‌كردند.‌ زندگی آنان با فرهنگ نوپای شهری بیگانه بود.‌ حتی بسیاری از قبایل، دین اسلام را نپذیرفته بودند و یا آن كه آگاهی‌های بسیار سطحی از آن داشتند.‌ گاهی نیز از اطاعت حكومت مركزی سرباز می‌زدند و زیر نفوذ ریش‌سفیدان قبیله‌ها زیست می‌كردند‌، در اطراف قهرمانان طوایف گرد می‌آمدند و اسلحه به دست از دام‌ها و چراگاه‌ها نگهبانی می‌كردند.‌ این قبایل مسكن و مأوای دایمی نداشتند.‌ در ییلاق و قشلاق، در آلاچیق‌ها زندگی می‌كردند.‌

اوزان‌ها، در میان افراد قبیله از احترامی خاص برخوردار بودند.‌ این خنیا‌گران‌،  قوپوز بر دست،  ایل به ایل و اوبه به اوبه می‌گشتند و نام سرفرازان قبایل را در سروده‌های خود جاودانه می‌كردند.‌ منظومه‌ می‌سرودند‌، داستان می‌گفتند و در عین حال به مثابه‌ی‌ ریش‌سفید و دانای قوم‌،  مردم را در حل دشواری‌های زندگی یاری می‌كردند.‌ اوزان‌ها نیاكان عاشیق‌های كنونی بودند و نامبردارترین و ماهرترین آنان «‌دده» نامیده می‌شدند.‌ حماسه‌های نامبرداردده‌قور‌‌قود نیز از آثار خلّاقه‌ی این اوزان‌هاست.‌

دستنویس موجود حماسه‌های دده‌قور‌‌قود یادگار سده‌ی چهارم و پنجم هجری و كهن‌ترین اثر مكتوب به لهجه‌ی تركی است؛ و‌ از زندگی و سنن قوم باستانی اوغوز‌.-  پیش از آن كه به آذربایجان بیایند و در مناطق سرسبز این دیار اقامت كنند‌- سخن‌ها می‌گوید.‌    این اثر در سده‌ی پنجم هجری از سوی شخصی ناشناخته، در مجموعه‌ای به نام ‌‌كتاب دده‌قور‌‌قود علی لسان طائفه‌ی اوغوزان صورت مكتوب یافته و به‌دست ما رسیده است.‌

اوغوزان قومی بوده‌اند متشكل از 24 عشیره‌ی بزرگ و كوچك، كه به حال خانه‌به‌دوشی زندگی می‌كرده‌اند.  محمود كاشغری در‌دیوان لغات الترك* نام 22 عشیره‌ی این قوم را آورده است.‌  بیشتر تاریخ‌نگاران اسلامی نیز به آن اشاره كرده‌اند.‌  نام هر 24 عشیره به روایت ‌جامع التواریخ چنین است‌:«‌قایی‌، بایات‌، آلقارا‌ ائولی‌، قارا‌ ائولی، یازر، دؤگر‌، دودورغا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌،  یاپرلی، آفشار‌، قیزیق‌، بیگ‌دیلی‌، قارقین‌، بایندر‌، بچنه‌، چاولدور‌، چبنی‌، سالور‌، ائیمور‌، آلایونتلی‌، بیكدیر‌، بوغدوز‌، ییوا‌، اوره‌گیر‌، قینیق. »[2]

اوغوزان در نیمه‌ی نخست سده‌ی چهارم هجری‌، در فاصله‌ی میان دریا‌ی خزر و رود جیحون‌، در اطراف منطقه‌ی فاراب ‌ (به روایت محمود كاشغری:‌ قاراچق‌)  و اسفیجاب می‌زیستند.‌ كه بنا به روایت ‌حدود‌ العالم، ‌قشلاق ملك اوغوزان در سده‌ی چهارم بوده و بیست منزل از فاراب فاصله داشته است.‌[3]

به گفته‌ی ‌ابن حوقل در انجام سده‌ی چهارم فقط نزدیك هزار چادر از اوغوزان به اسلام گردن نهادند.‌[4] بنا به اشاره‌ی ابن‌خرداد‌به‌، عبدالله‌بن‌طاهر (زمان امارت 213-230هـ .) هزار اسیر و ششصد هزار هزار درهم از اوغوزان گرفته بود.‌[5] این گفته‌ها همه نشان می‌دهد كه پیدایی قوم اوغوز در اوایل اسلام به انجام رسیده بود.‌

تشكل اوغوزان در آذربایجان و سوی‌های آن نیز مربوط به همین زمان‌هاست.‌ پیش از سلجوقیان‌، به گفته‌ی یكی از مورخان‌، تركانی كه به آذربایجان سرازیر می‌شدند‌: «‌همچون ملخ در دشت‌ها‌، كوهستان‌ها و قلعه‌ها پراكنده شدند».‌ به دیگر سخن‌، می‌توان گفت كه روند پیدایش مردم آذری پیش از سده‌ی پنجم هجری به فرجام رسیده بود‌.‌ در این دوره، میان مناطق گوناگون این سرزمین كم و بیش روابط اقتصادی برقرار بود.‌ مرزهای اراضی تحت سكونت تركان آذری معین شده‌ بود و علایم كلی فرهنگ این مردم پدیدار می‌شد.‌ پیدایش گویش همگانی فراگیر و تكامل روزافزون آن‌، در تشكل مردم این دیار نقش اساسی بازی می‌كرد.‌

تركی آذری‌كهن- كه از خانواده‌ی زبان‌های اورال آلتاییك- بود و تركی آذری معاصر صورت تكامل یافته‌ی آن است‌- لهجه‌های ‌موجود پیشین را در گستره‌ای پهناور تحت فشار قرار داد و زبان همگانی و فراگیر شد و سنت‌های تاریخی و مدنی بومیان را در آمیزه‌ای با فرهنگ نوین نگه داشت و فرهنگ بدیع و نوظهور آذری ظاهر گشت.‌

در این شرایط‌، حتی برخی از فئودال‌ها و برده‌دارانی كه در این گوشه و آن گوشه‌ی این سرزمین می‌زیستند و به ادعای ‌احمد كسروی بازماندگان شهریاران ساسانی بودند‌، در برابر نفوذ و گسترش اوغوزان تسلیم شدند.‌ مثلاً‌، به گفته‌ی همو‌، ‌وهسودان روادی ‌اوغوزان‌ را استقبال كرد و حتی دختری از آنان را به زنی گرفت‌، و قطران شاعر دربار وهسودان قصیده‌هایی در ستایش ریش‌سفیدان اوغوزان سرود.‌[6]

پس از فتوحات سلجوقیان‌، سرزمین آذربایجان بتمامی از آن این مردم شد‌، تا آن‌كه در فرجام حكومت مغولان‌، سلطنت بومی ‌قاراقویونلو را تشكیل دادند و سپس به دستیاری شاه‌اسماعیل ختایی، حكومت صفوی را بنیان ریختند و حاكمیت ولایات دیگر را هم به دست گرفتند.‌

2- كتاب دده‌قورقود

قصد از دادن این چشم‌انداز تاریخی‌،  بحث از ﻣﻨﺸأ آذریان نیست‌،  بلكه تعیین انتساب كتاب دده قورقود علی لسان طائفة اوغوزان به مردم آذربایجان است.‌

باری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍،  نخستین دست‌نویس ‌كتاب دده قورقود، اول بار در آغاز سده‌ی 19 میلاد‌ی در كتابخانه‌ی سلطنتی درسدن آلمان كشف شد.‌ و برا‌ی نخستین بار‌،  فیلیشر آلمانی، در مجموعه‌ی خود از آن سخن گفت.‌ و اولین كسی كه در اروپا از این دست‌نویس استفاده كرد‌، دیتس آلمانی بود كه ترجمه‌ای ناقص از حماسه‌ی ‌تپه گوز ( = غول یك چشم) را به آلمانی منتشر ساخت و این حماسه را با ‌اودیسه‌‌ی هومر به مقایسه نهاد و اظهار نظر كرد كه هومر در سرودن ‌اودیسه، از این اثر بهره جسته است و دست‌كم از مضمون آن خبر داشته است.‌

سپس نلدكه و ‌و.‌ بارتولد به بررسی و ترجمه‌ی آن پرداختند.‌ بارتولد متن حماسه‌ی ‌دلی‌دومرول پسر دوخاقوجا را با ترجمه‌ی روسی و مقدمه در سال 1894م. چاپ كرد و نیز باقی متن را بر‌ا‌ی نشر آماده ساخت كه پس از مرگش و در سال 1950م. چاپ شد.‌

در تركیه نیز بار اول معلم رفعت اثر را به الفبا‌ی عربی‌،  در سال  1332ﻫ .‌ (‌‌1916 م.‌) در استانبول چاپ كرد.‌ و اورخان شایق گوكیا‌ی، دانشمند ترك، متن صحیح و كامل آن را در سال 1938م. به چاپ رساند.‌ در همان سال‌،  نشر دیگر‌ی در باكو  به الفبا‌ی لاتین از آن درآمد.‌

در سال 1952م. پروفسور رؤسی خاور‌شناس ایتالیایی، دست‌نویس دیگر‌ی از این اثر را در واتیكان یافت و با مقدمه‌ای در همان سال منتشر ساخت.‌ سپس متن انتقادی آن را دكتر محرم ارگین در آنكارا در 1956م. به چاپ رسانید و اخیراً مجموعه‌ای عظیم و عالمانه در این زمینه كه حاوی متن دقیق و علمی و شرح و تفسیر لغات و اصطلاحات و فهرست نام‌ها و گزارش افسانه‌های بومی فولكلوریك متأثر از كتاب دده‌قور‌قود و چكیده‌ی پژوهش‌های دده‌قور‌قودشناسان است‌،  به همت شایق گوكیای در بیش از هزار صفحه و با چاپی مرغوب منتشر شده‌است.[7]

در سال‌های اخیر دو ترجمه‌ی انگلیسی نیز از آن به انجام رسید كه یكی در امریكا و دیگری در انگلستان چاپ شد[8] و توجه انبوه پژوهشگران و شیفتگان فرهنگ بشری را به گنجینه‌ی فولكلور غنی و فرهنگ سرشار ‌آذربایجان جلب كرد.‌

پژوهشگران این حماسه‌ها‌، پیرامون شخصیت تاریخی دده‌قور‌قود، مضمون حماسه‌ها‌، اهمیت تاریخی و فرهنگی این اثر كهن و زبان و اسلوب نگارش آن به تحقیقات دامنه‌داری پرداخته‌اند.‌ مثلاً بارتولد، خاور‌شناس نام‌آور روس‌، از آغاز جوانی تا فر‌جامین روزهای زندگی خود به پژوهش این اثر سرگرم بود‌.‌ وی ‌برای نخستین بار اظهار نظر كرد كه محل حوادث حماسه‌ها جایی جز آذربایجان نیست.‌ ‌پژوهش‌های بعدی نیز این نظر را به اثبات رساند.‌

نام‌های جا‌ی‌ها و آبادی‌های ‌آذربایجان مانند: گنجه‌، بردع‌، دربند‌، شرور‌، رود الینجه‌، قلعه‌ی ‌الینجه، ‌دره شام، گؤیجه گؤل و جز این‌ها، بارها در كتاب تكرار شده است.‌  رخدادها در این محل‌ها اتفاق می‌افتد و قهرمانان حماسه‌ها با ارامنه، گرجی‌ها و آبخازها و طالش‌ها همسایه‌اند.‌

جهانگردان و سیاحان قرون وسطی نیز در ضمن صحبت خود از فرهنگ آذربایجان‌، به‌وجود خاطره‌های این حماسه‌های قهرمانی مردم بارها اشاره كرده‌اند‌.‌ مثلاً اولیاچلبی در سیاحت‌نامه‌‌ی خود می‌نویسد: «كه مزار دده‌قور‌قود ‌را در در‌بند دیدم.‌ شیروانشاهان به این مزار اعتقاد و احترام دارند».[9]

یا مثلاً آدام‌اولئاری كه در سال 1638م. به مشرق زمین سفر كرده است‌، می‌نویسد‌ كه:« گور قازان خان و زنش بورلاخاتون و نیز مزار دده‌قور‌قود را در دربند زیارت كردم».‌

ویژگی‌های بیانی‌، اسلوب نگارش و فورم حماسه‌ها نیز آذری‌ است.‌ هنوز هم بسیاری از كلمات و تعبیراتی كه در متن كتاب‌آمده است،  ورد زبان مردم آذربایجان موجود است، و در زبان‌شناسی تركی به آن‌ها «تعبیرات خاص لهجه‌‌ی آذری» اطلاق می‌شود‌، یعنی در دیگر مناطق ترك زبان مورد استعمال ندارد.‌ مانند اصطلاحات: «شیلله‌، بله‌مك‌، سكسنمك» كه چند تعبیر خاص آذری‌اند و در این كتاب به‌كار گرفته شده‌اند.‌

به‌طور كلی اثر‌، از لحاظ مخزن واژگان‌، ساخت گرامری و گنجینه‌ی تعبیرات‌، بیش از هر لهجه‌ی تركی دیگر‌، به آذری نزدیك است.‌ در نشرهایی كه در تركیه به عمل آمده‌، هر سه اصطلاح«‌بله‌مك‌» در معنا‌ی «قنداق پیچیدن بچه» را، معلم رفعت اولین ناشر كتاب دده‌قورقود در تركیه‌، به‌صورت «‌بلمك‌»تحریف كرده و معنای آن را نفهمیده است.‌ تركمن‌ها نیز در برابر این تعبیر‌،  اصطلاح«قنداماق» را دارند.‌ به جای«شیلله» نیز«شاپپاق» به كار می‌برند.‌ هم‌چنین دانشمندان ترك‌،  معنای واژه‌ی «سكسنمك»‌ مترادف «دیسكینمك» در معنای«جاخوردن»‌ را نتوانسته‌اند دریابند.‌ معناهای غریبی نیز در برابر واژه‌ها و تعبیرات دیگر داده‌اند.‌ مثلاً «قارمالاماق» به معنای «چنگ زدن» را «در تاریكی از این سو به آن سو حركت كردن!» معنی كرده‌اند.‌ در صورتی‌كه این واژه‌ها كه متخصصان تركیه از معنی كردن آن‌ها عاجز بوده‌اند‌، در محاورات روزمره‌ی هر آذربایجانی به كار می‌رود.‌ از لحاظ فورم نیز‌، تشریح و گزارش حادثه‌ها به صورت نثر‌، و مصاحبه‌ی ‌قهرمانان در شكل نظم و شعر داده شده‌ است.‌ به این فورم در ادبیات شفاهی آذری«داستان» می‌گویند كه ما در فارسی از آن به «منظومه» تعبیر می‌كنیم.‌

3- منظومه‌های آذری

منظومه‌های آذری در واقع رمان‌ها‌ی عامیانه هستند كه از نظر حجم بیشتر و گسترش وسیع‌، دارای اهمیتند و به دست عاشیق‌ها- خنیا‌گران دوره گرد- آفریده می‌‌شوند.‌ عاشیق‌ها بخش‌های نثر را روایت می‌كنند و پاره‌های نظم را در ریتم‌ها و آهنگ‌های گوناگون عاشیقی می‌‌خوانند.‌ هر دو پاره پیوسته و مربوط به‌ هم‌اند.‌ تكه‌ها‌ی نظم‌، رایج‌ترین و سیال‌ترین فورم‌ها‌ی شعر‌ی بومی از قبیل قوشما‌، گرایلی و بایاتی را دارند و همه‌، دارای ماهیت تغزلی رسا و مؤثر و از نمونه‌ها‌ی زیبا‌ی شعر‌ی‌اند كه بیشتر، هیجانات و اضطرابات درونی قهرمانان منظومه در آن‌ها ترنم می‌شود.‌ چنان كه همه‌جا به تعبیر‌هایی نظیر‌:« نمی‌توان به سخن گفت، باید با ساز سرود!»، یا «او گرفت و چنین سرود!» و یا « گرفت و ببینیم چه پاسخ گفت‌، من عرض كنم، شما بنیوشید!» و غیره بر‌می‌خوریم.‌

تكه‌ها‌‌ی نثر در عین حال كه ابتدایی‌ترین و ساده‌ترین اشكال نحو‌ی زبان را داراست، زیبا‌ترین و دلنشین‌ترین تعبیرات و تشبیهات دلپذیر طبیعی عامیانه را دارد.‌ عاشیق‌ها در این‌جا، از گنجینه‌ی واژگان و تعابیر زبان مردم بهره‌ور می‌شوند و به دنبال هم، قافیه‌ها و تعبیر‌های بومی وارد منظومه می‌كنند.‌ مانند: «اگر دریا‌ها مركب می‌‌شد و بیشه‌ها قلم، نمی‌شد شمار دارایی او را نگه داشت!»، یا «خود را هفت قلم آرایش داد و ماهِ چهارده شبه‌ی درخشان شد و رو در روی او ایستاد.‌»، یا«سخاوت خالق جوشیده بود و هنگامی كه زیبایی ‌بخش می‌كرد، نخستین خط را از آن این دختر كرده بود.‌ » و یا «‌‌از سر پوشید و در پا قفل زد و از پا پوشید و در سر قفل زد.‌ » و غیره.‌

منظومه‌ها در مجالس سرور مردم سروده می‌شوند.‌ نظیر جشن‌های عروسی كه چند شب پیش از جشن سرایش آن آغاز   می‌شود.‌ اكنون عاشیق‌ها این كار را اغلب در قهوه‌خانه‌‌ها می‌كنند.‌ برخی از عاشیق‌ها‌، منظومه‌ای را چندین روز‌ و شب تعریف می‌كنند.‌ برخی دیگر، آن را هفته‌ها‌ و ماه‌ها طول می‌دهند.‌ عاشیق وقتی دید منظومه به طول انجامید و شنوندگانش خسته شدند‌، در میان منظومه،  قصه‌های كوتاه طنزی و هجوی موسوم به«قارا وللی» Qaravalli داخل می‌كند و ترانه‌های نشاط‌انگیز می‌خواند.‌

عاشیق‌ها در گذر از توصیف حادثه‌ای به حادثه‌ی دیگر‌، از ماهرانه‌ترین اصول داستان‌سرایی بهره می‌گیرند.‌ معمولاً برای جلب توجه و علاقه‌ی شنوندگان خود، حادثه‌ای را ناتمام می‌گذارند و مثلاً می‌گویند:«حالا آرزی را در خانه‌ی تات داشته باشید، بشنویم از قمبر كه به شكایت پیش خان رفت.‌ »؛ یا مثلاً‌:‌«دلیDali‌ ها در زندان بمانند، از كی بگویم؟ از كور اوغلو در چنلی بئل.‌ » و مانند آن.‌

4- منظومه‌های حماسی و غنایی

منظومه‌های آذری را فولكلورشناسان معاصر، در دو گونه‌ی«منظومه‌های حماسی» و «منظومه‌های غنایی» نوع‌بندی كرده‌اند.‌ در منظومه‌های حماسی كه مهم‌ترین آن‌ها، منظومه‌های نام‌آور كوراوغلو، قاچاق نبی، قاچاق كرم، ستارخان و غیره هستند، مبارزه‌های حق‌طلبانه‌ی مردم در درازنای تاریخ پر فراز و نشیب تصویر شده است.‌ برخی از آنها، نظیر منظومه‌یكوراوغلو از نامبردارترین آثار فرهنگی بشری هستند.‌

نوع عظیم و گسترده‌ی منظومه‌ها، منظومه‌های غنایی و عاشقانه‌اند كه پر‌بارترین بخش فولكلور آذری را تشكیل می‌دهند.‌ این‌گونه منظومه‌ها، به‌خلاف منظومه‌های حماسی، محصول زمان صلح و دوران آرامش تاریخ این سرزمین است.‌ قهرمانان این گونه منظومه‌ها پیام‌آوران دلباختگی، وفاداری، صداقت، دوستی و عشق هستند.‌

در این منظومه‌ها، پیوسته دو قهرمان اصلی موجود است: عاشق و معشوق.‌ تار و ‌پود منظومه را عشق این دلباختگان شوریده حال، تلاش برای رسیدن به هم و نوشیدن باده‌ی وصال و ناكامی‌هاشان تشكیل می‌دهد.‌ به نظر پروفسور محمد‌حسن تهماسیب، فولكلورشناس معاصر، می‌توان همه‌ی منظومه‌‌های غنایی را مركب از سه بخش عمده‌ی زیر دانست:

1) زاده شدن و پرورش اولیه‌ی ‌قهرمانان.‌

2) دلدادگی و آغاز ماجرا.‌

3) انجام و اوج غم‌انگیز یا شادی‌آفرین منظومه.‌

هر یك از منظومه‌ها، متناسب با زمان و اوضاع زندگی و معیشت مردم هر دوره شكل می‌گیرد و پایان می‌پذیرد.‌ از طریق هر كدام، آرزو و اندیشه‌ای بیان می‌شود كه زاده‌ی طرز زندگی مردم است.‌ درد و بلایی كه قهرمان دچار آن می‌شود، مصیبتی ا‌ست كه گریبانگیر مردم است.‌ و حتی نام قهرمان، متناسب با بلا و مصائبش نیز تغییر می‌كند.‌ چنان كه محمود می‌شود كرم، رسول می‌شود غریب و جز این‌ها.‌

در بیشتر منظومه‌های غنایی رومانتیك، قهرمان به وصال می‌رسد. معشوقه‌ی خود را پس از رویارویی با دشوارترین موانع سر راه، برمی‌گیرد و به زادگاه خویشتن بر می‌گردد.‌ مثلاً منظومه‌های غنایی عاشیق غریب، عاشیق عباس و گولگزپری، شاه اسماعیل، علی خان و پری خانیم و غیره چنین‌اند.‌

در برخی دیگر، چنان كه در آرزی و قمبر، مبتلای جدایی ابدی دردانگیز و فاجعه‌آمیزی می‌شوند.‌ فرجام محنت‌بار این گونه منظومه‌ها كه از اوضاع پرمشقت و فلاكت‌بار زندگی دوره‌های گوناگون مردم تاریخ این سرزمین تغذیه می‌شود، شنونده را ساعت‌ها متأثر می‌كند و به تفكر وامی‌دارد و به نوحه‌هایی پرسوز و گداز كه به‌ درامی شكوهمند تبدیل شود، همانند است.‌ در این‌گونه منظومه‌ها، همپای برخی باور‌های محدود و مجرد خرافی، نظیر تبلیغ بی‌اعتباری دنیا و بی‌وفایی خوبان و اعراض از نعمت‌های این جهانی و غیره، افكار فلسفی و اجتماعی عامه‌ی مردم پیرامون جهان و زندگی و هم چنین آرزوها و تمنیات آنان و وضع معیشتی‌شان نیز انعكاس پیدا می‌كند.‌

به هر انجام، یك اصل همیشه در منظومه‌ها پابرجاست و آن ستیز و مبارزه‌ی قهرمانان با موانع سر راه وصال است.‌ در این مبارزه، قهرمان اغلب متكی به نیروی خود و قوای مادی جهان است.‌ رویاروی نیروهای شر، دزدان سرگردنه و حتی سپاهیان حكام ولایت‌ها می‌ایستد، می‌ستیزد و غلبه می‌کند و معشوقه‌ی خود را از چنگال آنان می‌رهاند.‌ در بسیاری دیگر اغلب استاد ساز و سخن است و با هنر عاشیقی به مبارزه می‌رود.‌ چنان‌كه در منظومه‌های عاشیق غریب، عباس و گولگز، عاشیق قربانی‌ و غیره می‌بینیم.‌ در این نوع منظومه‌ها كه گاهی بر اساس هنرنمایی مهارت‌های عاشیقی بنیان می‌گیرد، طرف مقابلِ قهرمان یعنی نیروی شر و بدی نیز، از هنر عاشیقی بهره‌ور و مغرور به آن است.‌ و قهرمان با او به مسابقه، و به دیگر سخن به «مشاعره» می‌نشیند و سرانجام از او می‌برد و«ساز» خود را می‌بوسد و بر سینه ‌می‌فشارد و بی‌رنج و تعب به وصال می‌رسد.‌ چنان‌كه عاشیق عباس به دنبال شاه عباس كه گولگزپری، تنها معشوقه‌ی او را به زور به حرم‌سرای خود برده بود، با تنها ساز خود از تورفارقان (=آذرشهر كنونی) تا اصفهان می‌آید و با او ستیز «عاشیقانه» می‌كند.‌

گاهی نیز در چنین منظومه‌ها، نیروهای خارق‌العاده وارد می‌شوند و قهرمان را یاری می‌كنند.‌ مثلاً خضر در منظومه‌ی عاشیق غریب قهرمان منظومه را در عرض سه روز به موطن خود بازمی‌گرداند.‌ در حالی كه كسی نمی‌توانست آن راه را چهل روزه طی كند.‌ و یا‌، مثلاً باز‌یافتن روشنایی چشمان خود در شاه‌اسماعیل و گلزار، رهایی قهرمان از چنگال مرگ در عاشیق قربانی به دست نیرو‌های مافوق طبیعی و غیره، از این قبیل است.‌ این مورد، وی‍‍ژگی بیشتر افسانه‌ها‌ی آذری نیز است كه از گذشته‌ها‌ی بسیار دور و باور‌ها‌ی ابتدایی مردم تغذیه می‌كند.‌ ولی این حادثه‌ها، به‌هیچ رو‌ی، جریان اصلی منظومه‌ها نیست و حتی چه بسا كه به آن‌ها، آب و رنگ معیشتی و هیجان‌آور نیز داده می‌شود.‌ چنان كه نفرین‌های قمبر درمنظومه‌ی   «آرز‌ی و قمبر » در اصل ماهیت این جهانی دارد و بیشتر بیانگر هیجانات و اضطرابات قلب پاك و بی‌آلایش قهرمان ساده و بی‌چیز و ستمدیده‌ی منظومه است تا نشانگر قوا‌ی متافیزیكی.‌

با این همه،‌ ‌ این مس‍أ‌له از آن‌جا ناشی می‌شود كه اساساً مبارزه در منظومه‌ها‌ی حماسی ویژگی خود را دارد.‌ در انواع حماسی‌، قهرمان منظومه در راه منافع محرومان جامعه و علیه ستمگران، غارت‌ها، اشغالگری‌‌هاو استیلا‌ها مبارزه می‌کند.‌ مبارزه‌ها‌ی فداكارانه در راه نجات میهن از چنگال اشغال‌گران بیگانه و یا از ستم خان‌ها و فئودال‌ها‌ی محلی تصویر می‌شود.‌ ولی در منظومه‌ها‌ی غنایی، به جای این مسایل سیاسی- اقتصادی، از دلداد‌گی و محبت سخن به میان می‌آید. از مبارزه علیه نیروهای مخالف، که موانع راه وصال هستند، گفتگو می‌شود.‌ و در هر حال گرچه این حادثه‌ها و تصویر‌ها برا‌ی جوامع ما در دوره‌ی  فئودالی گذشته، عادی است، ستیز‌ی نیست كه در كوراوغلو یا قاراملك یا نبی و یا در شاه‌اسماعیل- تاجلی در راه منافع ملی و میهنی می‌رود.‌

این‌جا نه تنها معنا، مضمون و هدف فرق می‌كند، حتی وسایط نیز متفاوت است.‌ این‌جا به قمه، تیر‌، گرز‌، پولاد، كمند، جامه‌ی آهنین، سپر، تیغ‌ مصر‌ی، ششپر و غیره نیاز‌ی نیست.‌ سلاح مبارزه در منظومه‌ها‌ی غنایی عبارت از ساز و سخن، آهنگ ‌و نوا، رقص‌ و ترانه و سخن گفتن بالبداهه است.‌ این‌جا قافیه‌ها و تجنیس‌های بی‌حد و شمار، جای تیر‌ها و نیزه‌های فراوان حماسه‌ها را می‌گیرد.‌ و همین‌جاست كه گرچه می‌دانیم منشأ ارزش‌های معنوی و جلوه‌های هنری، همه، طبیعت و زندگی انسانی ا‌ست، جای پای اشكال گوناگون باور‌های قرون وسطایی دیده می‌شود و خرافه‌ها می‌توانند در خلاقیت بدیعی انسان‌های ساده راه یابند.‌

ولی چنان كه گفتیم، در این منظومه‌ها نیز- كه از نظر فورم زنجیره‌ای مركب از پاره‌های به هم پیوسته‌ی منثور و منظوم بدیعی ا‌ست- اصل همان ستیز است تا حد فداكاری و از جان‌گذشتگی در برابر خصم نیرومند و پر‌قدرتی كه نیروی شر و مانع به هم رسیدن عاشق و معشوق در بستر منظومه است. همین ویژگی است كه منظومه را از ماهیت  تجریدی و انتزاعی بیرون می‌آورد و به آن معنایی ملموس، همگانی و مردمی می‌دهد.‌

5- دده‌ قورقود كیست؟

اما حماسه‌های دده قورقود- كهن‌ترین نوع این منظومه‌ها- بتمامی دگرگونه‌اند.‌ در كوچه‌های منظومه‌ها، آمیزه‌ای از حماسه و تغزل جاری ا‌ست.‌ قهرمانان مانند همه‌ی قهرمان‌های حماسی ملل گوناگون، با دشمنان داخلی وخارجی خود ستیز می‌كنند، دل می‌بازند، كارهای مافوق بشری انجام می‌دهند‌،‌ گاه در دنیای خارج از جهان انسان‌ها سیر می‌كنند و زمانی به انسان‌ها محبت می‌ورزند.‌ گاه‌گداری نیز با هیبتی غیر انسانی با بشریت دشمنی می‌كنند و در هاله‌ای از اساطیر، نوای زندگی سر می‌دهند.‌

كتاب دده قورقود متشكل از دوازده حماسه و یك مقدمه است.‌ این حماسه‌ها، هر یك به دست اوزان‌ها - نیا‌كان عاشیق‌ها - آفریده شده است، اما در همه‌ی آن‌ها از دده قورقود نامی هست.‌ در اصل، همه‌ی حماسه‌ها منسوب به او هستند.‌ او است كه به قهرمانان نام می‌بخشد، «بوی» می‌سراید و نوای حماسه سرمی‌دهد.‌ 

دده قورقود چه كسی ا‌ست؟ درباره‌ی شخصیت دده قورقود گفتگوهای متناقضی رفته است.‌ آنچه مسلم است، و پژوهشگران به اثبات آن نایل آمده‌اند، این است كه وی شخصیتی تاریخی بوده است و در صدر اسلام در میان اوغوزان می‌زیسته است.‌ 

از جمله دلایل اثبات این مدعا، تصریحی ا‌ست كه مؤلف جام ‌جم آیین كرده به این كه قاراخان - بزرگ قوم اوغوز- قورقود آتا یا دده قورقود را پیش پیغمبر اسلام (ص) فرستاد و او به همراه سلمان فارسی اسلام آورد و برای تبلیغ به میان اوغوز برگشت.[10] و علاوه بر آن در مقدمه‌ی خود كتاب دده قورقود تصریح شده است كه:« نزدیك به زمان [حضرت] رسول- علیه السلام- در قبیله‌ای موسوم به بایات، كسی به نام  قورقود آتا ظهور كرد».[11]

باز در همان‌جا آمده است كه:« وی دانای قوم اوغوز بود، غیبگویی می‌كرد، از رویدادهای آینده خبر می‌داد و حق تعالی به دلش الهام می‌فرستاد».[12]

از كلمه‌ی «بیلی‌جی» كه در این‌جا به« دانا » برگرداندیم، مفهوم كاهن، اولیا و صاحب كرامات مستفاد می‌شود.

 امیر نظام الدین علیشیر نوایی در نسایم المحبه و ابوالقاضی بهادرخان در شجره‌ی تراكمه و خواجه رشید الدین   فضل الله همدانی و جز این‌ها نیز،  او را  با صفاتی نظیر:«دانای گذشته‌ها، آگاه از آینده و صاحب كرامات» توصیف می‌كنند.‌

جامع التواریخ اثر خواجه رشید الدین، نخستین منبع تاریخی مكتوب است كه نام دده قورقود در آن‌جا آمده است، در قسم:« تاریخ اوغوز و تركان و حكایات جهانگیری».‌ گذشته از این‌ها، در متونی نظیر: درر التیجان، تاریخ دوست سلطان، سلجوق‌نامه‌ی یازیچی اوغلو، رساله‌ی من كلمات اغزنامه المشهور به آتالر سؤزی و غیره نیز تلویحاً و تصریحاً بر او و كتاب دده قورقود اشاره رفته است.‌

گذشته از این‌ها، آثار بیشتر شاعران گذشته ‌و اغلب انواع ‌و مواد فولكلور آذری مشحون ازسخنان و اندر‌ز‌ها‌ی منسوب به دده‌قور‌قود است.‌ به جرأت توان گفت كه همه‌ی شاعران آذری، سخنان و كلمات قصار و حماسه‌های منسوب به دده قورقود را به نظم كشیده‌اند.‌ حتی از قول آتا شاعر آذربایجانی، كه تاریخ و زمان حیاتش بر عالم علم نامكشوف است، مثنو‌ی‌ای به دست آمده است كه در آن، سخنان پندآمیز دده قورقود به رشته‌ی نظم درآمده است.‌ چند بیت از این مثنوی كه به گویش آذری كهن سروده شده، چنین است:

« دده قورقود سؤیله‌دی كی دوشمانین،

 اؤلوسو‌اؤلسه، سئوینمن كیسمه‌نین؟

 نئجه‌كی بو جمله باشلاردان كئچر،

جمله عالم هم بوشر بتدن ایچر.

 

خوش دئمیش قورقود:« تحمل خوش دورور،

نیشكر تك قهری یودماق خوش دورور.‌»

شیطان عاغلیله ایش ایشله‌دیك مدام،

تا اولور بؤیله ایشیمیز شؤیله خام.‌

پیشقدملر سؤزون ائشیتمك گره‌گ،

هر نه كی پیرلر دئمیش، ائتمك گره‌گ.‌

 

كم اصیل كیشی‌لرین ایشی بودور،

غیبت، یالان، بهتان، ائدیشی بودور.‌

دده‌قورقود دئر كی:«اول عاقل دورور،

سؤیله‌ین دئییر كی اول بتر دورور...»[13]

 

و غیره.‌ همین‌گونه، حادثه‌ها و كلمات قصار منسوب به دده‌قورقود در ترانه‌ها، افسانه‌ها و دیگر انواع متون فولكلوریك منعكس شده است. شخصیت وی در این‌گونه افسانه‌ها، در هاله‌ای از اسطوره‌ها پوشانده شده است.‌ در یك افسانه آمده است كه وی در خواب دید گوری برایش می‌كَنند و مزاری برپا می‌كنند، بیدار شد و پا به فرار گذاشت و آواره‌ی دیارها شد.‌ ولی هرجا كه رسید، مزارش را آماده دید، تا آن‌كه پناه برد به اطراف رود جیحون و در آن دیار رحل اقامت افكند، تا سیصد سال عمر كرد و همان‌جا بمرد.[14]

در مورد اثبات وجود تاریخی شخصیت دده‌قورقود، مسأله‌ی لاینحلی برای پژوهشگران باقی نمانده است و در انتساب حماسه‌ی كتاب دده‌قورقود به مردم آذری نیز حرفی نیست.‌ در اثبات این مدعا همین بس كه گوییم هنوز هم، پس از گذشت قرن‌های متمادی، می‌توان در روستاها و میان عشایر و قبایل كوچ‌نشین آذربایجان، به روایات و نسخه بدل‌های گوناگونی از این «اسطوره‌های دوازده‌گانه» دست یافت.‌

نگارنده خود در سال‌هایی كه در روستاهای هریس آذربایجان معلم بودم، چند روایت از این دست را در میان مردم شنیده و ضبط كرده‌ام.‌ از جمله روایتی ا‌ست زیر نام عزرائیل كه در دهكده‌ی مهرام نزدیك هریس، از زبان فرخ ‌رضوی‌آذری-كشاورز چهل ساله‌ی آن زمان- شنیده‌ام.‌ این روایت، نشانه‌هایی از حماسه‌ی دیرسال دلی دومرول پسر دوخاقوجا یكی از حماسه‌های دوازده‌گانه‌ی كتاب دده‌قورقود دارد.‌ این روایت چنین است:

عزرائیل

مردی سوار اسب خود به عزم سیاحت از ده خارج شد.‌ در راه به سواری برخورد و با او دوست شد.‌ دوتایی رفتند تا به دهی رسیدند.‌ سوار پیاده شد و گفت: «تو اسب مرا نگهدار، من سری به این ده بزنم و بیایم.‌ »

مرد اسب او را نگهداشت.‌ سوار پیاده شد، رفت، پس از چند لحظه برگشت سوار اسبش شد و به راه افتادند.‌

مرد دید صدای  شیون و زاری از ده بلند شد، اما محل نگذاشت.‌ رفتند و رفتند تا رسیدند به ده دومی.‌ سوار باز پیاده شد، اسبش را سپرد دست مرد، رفت توی ده و برگشت و باز به راه افتادند.‌ مرد دید توی این ده هم شیون شد.‌ رفت تو فكر كه یعنی چه؟ این سوار كیست؟ تا رسیدند به ده سومی.‌ سوار این بار هم پیاده شد، اسبش را سپرد در دست مرد و رفت.‌ مرد با خود فكر كرد اسب این مرد را سوار شوم.‌ سوار شد دید همه‌ی دنیا زیر پایش است! آدم‌ها مثل مورچه این‌ور و آن‌ور می‌پلكند.‌ شستش خبردار شد كه این سوار، كسی جز عزرائیل نیست و علت شیون و زاری مردم دهات هم، این است كه می‌رود جان مردم را می‌گیرد.‌

از اسب پیاده شد و منتظر ماند.‌ عزرائیل كه رسید، مرد گفت: «حالا ما با هم برادر خوانده شده‌ایم، بگو ببینم ازعمر من چقدر مانده؟»

عزرائیل گفت: «همه‌اش سه روز! اما اگر كسی حاضر شود جانش را به جای تو بدهد،  تو زنده‌ خواهی ماند».‌

مرد غمگین شد، برگشت خانه، قضیه را برای پدرش تعریف كرد و گفت:

« آیا حالا حاضری عزرائیل جان تو را عوض جان من بگیرد؟» و سوزنی را فرو كرد به پای پدرش.‌ سوزن به زانوی پدر كه رسید، فریاد كرد : « ای فغان! درآر، به خودت فرو كن!».

مرد آمد پیش مادرش، قضیه را گفت و سوزن را فرو كرد به پای او.‌ این دفعه هم سوزن به زانوی مادر كه رسید، مادر بلند شد كه: « ای امان! در‌آر، به خودت فرو كن!».

مرد آمد پیش زنش كه از او خداحافظی كند، حال و قال را برایش تعریف كرد.‌ زن گفت: «سوزن را فرو كن به پای من!».

مرد سوزن را فرو كرد به پای زنش.‌ سوزن آمد تا زانوی زن، چیزی نگفت.‌ آمد تا شكمش، چیزی نگفت.‌ آمد تا سرش، چیزی نگفت.‌

عزرائیل حكایت را برای خدا تعریف كرد. خدای عالم از محبت زن خوشش آمد.‌ به هر دوی آن‌ها شصت سال دیگر عمر عطا كرد و به عزرائیل دستور داد جان پدر و مادرش را بگیرد!

كسانی كه حماسه‌ی دلی دومرول پسر دوخاقوجا را دركتاب دده‌قورقود خوانده‌اند، همانندگی‌های این روایت را با آن می‌توانند دریابند.‌ حتی چنان‌كه می‌بینید، می‌توان گفت این روایت، صورت ناقصی از آن حماسه است.‌

از این مثال‌ها فراوان و بی‌شمار می‌توان دید.‌ و می‌توان آن‌ها را ده به ده و قبیله به قبیله در آذربایجان شنید و به صندوق سینه سپرد.‌ و این‌جا نگارنده را به اطناب نیازی نیست.‌ تنها می‌خواهم به یك ترانه‌ی عامیانه نیز اشاره كنم كه در تبریز شنیده‌ام.‌ ترانه تقطیع  (4+4+4)  دارد و كلمه‌ی چهار سیلابی انجام هر مصراع یعنی واژه‌ی دده‌قورقود، برگردان به‌شمار می‌رود و به صورت دسته‌جمعی خوانده می‌شود:

« گلینه آیران دئمه‌د‌یم‌من، دده‌قورقود،

آیرانا دویران دئمه‌دیم‌من، دده‌قورقود!

ایگنه‌یه‌ تیكن دئمه‌دیم‌من دده‌قورقود،

تیكنه سؤكن دئمه دیم‌من دده‌قور‌قود! »[15]

 

6- قهرمانان كتاب دده‌قورقود

باری، حماسه‌های دده قورقود، بتمامی محصول دوران پریشانی جامعه‌ی عشایری- پدرسالار‌ی و پیدا‌یی و استوار‌ی مناسبات فئودالی است.‌ در سر جامعه‌ی فئودالی- عشایر‌ی كه در كتاب دده‌قورقود تصویر می‌شود، خان ‌خانان باییند‌یر‌ خان حكمران بزرگ قرار دارد.‌ در حماسه‌‌ها همیشه از او نامی است.‌

باییند‌یر‌ خان نیز مانند دده‌قورقود شخصیت تاریخی و واقعی دارد.‌ در كتاب تواریخ جدید مرآت جهان كه در اواخر قرن دهم هجر‌ی نوشته شده، فصلی در اوصاف بایند‌یر‌خان آمده است.‌ بسیاری از تاریخ‌نگاران گذشته نیز اشاره‌ها‌یی به وی دارند.‌ ازجمله در یك اثر دیگر فارسی سده‌ی دوازدهم هجر‌ی كه به دست حافظ درویشعلی چنگی بخارا‌یی نوشته شده، از خان‌ها و فرمان‌روا‌یان قبایل بیست و چهار‌گانه‌ی اوغوزان درباره‌ی آق‌خان، قارا‌خان و باییندیر‌ ‌خان شرحی آمده است.[16]

قهرمانان اصلی اثر، قازان‌خان و بهادرانی‌ است كه در اطراف او گرد آمده‌اند.‌ هم‌چنین از رعایا كه «نیزه‌ها‌ی نیین‌» دارند، و از چوپانان نیز سخن می‌رود.‌

قاراجا چوپان نماینده‌ی مردم زحمت‌كش است كه با دلاور‌ی و مردانگی رودر روی دشمن می‌ایستد و با  دادن دو قربانی از میان برادرانش،  گله را از محاصره می‌رهاند.‌ قاراجاچوپان نیرومند‌تر و شجاع‌تر از قازان- كه قهرمان سر‌تا‌سر حماسه‌ها‌ست- تصویر می‌شود.‌ دلی دو‌مرول نیز كه فاقد نام و نشان است، حتی با عزرائیل می‌ستیزد و در نبرد بی‌امان عشق و مرگ،  به عشق یار‌ی می‌كند و پیروز می‌شود.‌

در حماسه‌ها اغلب از قهرمانی‌ها‌ی قازان بحث می‌رود.‌ در حماسه‌ها از غارت شدن خانه‌اش،  به اسارت افتادن خود و فرزندش و قهرمانی‌هایش سخن به میان می‌آید و در سیما‌ی سر‌كرده‌ای مبارز، مردم‌دوست، فداكار، شجاع و وفادار تصویر می‌شود.‌

او در شكار است كه چپاولگران به خانه‌اش می‌ریزند و به غارت می‌پردازند.‌ و وی پس از آگاهی از قضیه، با قاراجا چوپان به دنبال دشمن می‌افتد.‌ مادر، فرزند و زنش را از اسیر‌ی می‌رهاند و انتقامی دهشتناك از دشمن می‌ستاند.‌

خصم شكست خورده، وقتی عقب می‌نشیند، سر راه پسر او را می‌بیند و به اسیر‌ی می‌گیرد.‌ قازان بدون این‌كه كسی را آگاه كند، برای نجات پسرش برمی‌گردد.‌  او را غافلگیر كرده به ‌بیند می‌آورند و به سیاه‌چال‌ها‌ی زیرزمینی می‌اندازند و شكنجه می‌دهند.‌ اما قازان در مقابل آنان سر خم نمی‌كند.‌

به او پیشنهاد می‌شود كه دشمن را ثنا گوید و خلاصی یابد اما او باز سر ‌فرود نمی‌آورد و رجز می‌خواند و حریف می‌خواهد:«مرا كه گرفتار ساخته‌ای بكش! از خنجر تو باكی ندارم، اصالت و آزاد‌گی‌ام را حقیر نتوانم شمرد!»

اوروز پسر وی هم‌ چنین قهرمانی دلیر و پاكدل است.‌ دو بار اسیر دشمن می‌شود و در هر دو بار مردانگی نشان می‌دهد.‌ او در راه دفاع از ناموس خود راضی می‌شود كه از چنگالش بیاویزند و گوشت تنش را ریزه ‌ریزه كنند.‌ اوروز پدر خود را از اسارت می‌رهاند.‌ پدر‌ش برای این‌كه او را بیازماید، خود را نشان نمی‌دهد.‌ اوروز در میان جنگ به تمام خصمان غالب می‌شود حتی از پدرش هم جلو می‌زند.‌

قهرمانان دیگر از بیگ‌ها‌ی اوغوز هستند، نظیر: بوز‌آتلی‌بئیر‌ه‌ك و دیر‌سه‌خان اوغلو‌بوغاج كه در اثر رشادت و دلیری،  صاحب نفوذ و مقام شده‌اند.‌

در هر صحنه، دلیری چوپانِ ‌قازان‌خان به ‌ویژه شایسته‌ی دقتی خاص است.‌  در سیما‌ی این قاراجا چوپان مبارزات و قهرمانی‌ها‌ی مردمی نمایانده شده است.‌ این قهرمان با صداقت، به تنهایی با ششصد چپاولگر مقابله می‌كند.‌ خصم اندیشه‌ی فریب دادن او را در سر می‌پروراند و وعده‌‌ی فرمانروا‌یی و بیگی می‌دهد اما آن‌ها را «اجازه‌ی پا فرا‌تر‌گذاشتن نمی‌دهد‌». با تنها فلاخن خود با این ششصد‌تن كه از سر تا به پا مسلح‌اند، نبرد دلیرانه می‌كند.‌ دو برادرش كشته می‌شوند، اما او روحیه‌ی خود را نمی‌بازد.‌ وقتی می‌بیند سنگ‌هایش تمام شد، یك‌یك بز‌ها را توی فلاخن می‌گذارد و پرتاب می‌كند.‌ در هر بار دو تن از دشمن را از پای درمی‌آورد تا‌ جایی كه چپاولگران خود را می‌بازند و پا به فرار می‌گذارند و چوپان اجازه نمی‌دهد آن‌ها حتی به «بره‌ای لاغر » هم ‌دست‌اندازی كنند.‌

فلاخن او از چرم گوساله‌ای دو‌سه ساله است كه بازوان آن از موی تن سه بز درست شده است.‌ در هر بار سنگی به وزن دوازده من پرتاب می كند.‌ سنگ پرتاب شده نمی‌افتد، و اگر افتاد، چون گرد از هم می‌پاشد و چون خاكستر می‌پراكند.‌ جایی كه این سنگ می‌افتد، سه سال مدام علف و گیاه نمی‌روید.‌ قاراجاچوپان این‌گونه وصف می‌شود:

«هنگامی كه شب سیاه در رسد، تو نگهبانی!

زمانی كه برف و باران بیاید، تو آتشبانی!

و چه دهش‌های ارزنده‌ای داری: شیر، پنیر!»

 

این چوپان با قازان یك‌جا تعریف می‌شود.‌ او برای رهانیدن خانه و زندگی قازان، پی دشمن را می‌گیرد و زن و برادرانش را نجات می‌بخشد.‌ او به سركرده‌‌ی نیرومند و متمول دشمن چنین خطاب می‌كند:

« به آن اسب سرخی كه زیر ران داری، تا كی و چند خواهی بالید،

 مگر نمی‌دانی كه حتی با بز«آلاباش» من قابل مقایسه نیست؟

 به آن كلاه‌خود گنده‌ی سرت تا كی و چند خواهی بالید،

مگر نمی‌دانی كه حتی با این كلاه پشمین من قابل مقایسه نیست؟

 به آن سلاح شصت‌منی‌ات تا كی و چند خواهی بالید،

مگر نمی‌دانی كه حتی با این چوبدستی طلایی من قابل مقایسه نیست؟

به آن خنجرت چه بالی؟ ‌هان ای كافر!

مگر نمی‌دانی كه حتی با این «چوولا»ی سر كج من قابل مقایسه نیست؟

به آن تیردان بزرگ و گشاد كمرت تا كی و چند خواهی بالید،

 مگر نمی‌دانی كه حتی با فلاخن سرخ بازوی من قابل مقایسه نیست.‌ .‌ .‌»

این چوپان فقیر در سیمای كسی كه از مرگ نمی‌ترسد، قصاص خود را در هر صورت از دشمن می‌گیرد، و قهرمانی مبارز و عصیانگر و بی‌باك تصویر شده است.‌

7- زن در كتاب دده‌قورقود

در داستان‌های دده‌قورقود، زنان نیز مانند مردان دلیر و مبارزند.‌ محبت‌های بی‌ریا و شكوهمند زن و شوهری، مادر و فرزندی، خواهر و برادری و صداقت دختران  نامزد در داستان ملموس است و زنانی كه در این‌جا تصویر می‌شوند عفیف و پاكدامن، با حیا و محجوب، اسب سوار، تیرانداز، جسور و دلیر و رجزخوان و حریف‌جوی هستند.‌

زن به دیرسه‌ خان وقتی می‌بیند فرزندش دیر كرد، اسبش را سوار می‌شود و با چهل دختر ظریف‌تن برای یافتن او به كوهستان‌ها سر می‌گذارد و سرانجام فرزند زخمی‌اش را یافته و می‌آورد.‌

وقتی اوروز پور قازان به اسارت می‌افتد، مادرش بورلا خاتون مسلح می‌شود و برای نجات فرزندش به میدان جنگ می‌رود و پهلوانانی چون قوغان را از پا درمی‌آورد.‌ و ما در داستان‌ها هم‌زمان با این فداكاری‌های مادران، به ضرب‌المثل «حق مادر، حق خداست» برمی‌خوریم.‌ محبت‌های دیگر عناصر خانواده هم شكوهمند است نظیر: سلجان خاتون نامزد قانتورالی، با شریك زندگیش یك‌جا بر سر دشمن می‌تازد و «یك سر قشون مال من و یك سرش مال تو » گفته می‌جنگد و دلداده‌اش را از مرگ می‌رهاند.‌ این دختر در میان مردم با صفات «كسی كه تیرش به خطا نمی‌رود، پهلوانی كه پیوسته دو كمان از دوش می‌آویزد » و با شكار كردن‌هایش معروف است.‌

بانو‌ چیچك دختری ا‌ست كه قبل از عروسی، نامزدش بئیر‌ه‌ك را می‌آزماید.‌ او را به میدان جنگ می‌كشد.‌ تیر می‌اندازد.‌ اسب می‌تازد، كشتی می‌گیرد و پس از این‌كه قهرمانی‌اش را باور می‌كند، زنش می‌شود.‌

در داستان دلی‌دومرول در میان انبوه نزدیكان قهرمان، تنها كسی كه حاضر می‌شود جان خود را به جای دلی‌دومرول تسلیم عزرائیل كند، زنش است كه با جمله‌ی «جانم فدای جان تو باد!» فداكاری و صداقت خود را نشان می‌دهد.‌ و محبت تانری - كه مفتون این صداقت و پاكدلی شده بود- به جوش می‌آید و آتش خشمش فرو می‌نشیند و به پاس این محبت بی‌ریا و شكوهمند، به آن‌دو،‌ صد و ‌بیست سال عمر عطا می‌كند.‌

8- تأثیر اسلام

در كتاب دده‌قورقود قهرمانان با كافران می‌جنگند، كلیسا‌ها را بدل به مسجد می‌كنند، پیش از رفتن به میدان جنگ، دو ركعت نماز می‌گزارند و امثال آن.‌ لاكن هنوز احكام دینی در بستر این داستان‌ها جای اساسی نیافته است.‌

گاهی علامات، بت‌پرستی و بدویت نیز در داستان‌ها تمام منعكس است.‌ قهرمانان به نیرو‌ها‌ی طبیعی باور دارند و به مظاهر طبیعت احترام خاصی قائلند.‌ حتی برخی محققان را رأی بر این است كه تنها سه اسم اسلامی شیر شمس‌الدین ‌پور غفلت قوجا، الپ‌رستم پور دو‌زن و بوغاز‌جا فاطمه كه در متن داستان‌ها درمیان انبوهی اسامی بومی دیده می‌شود، بعداً به متن وارد شده است.‌ یعنی به ظن قاطع می‌توان گفت كه داستان‌ها‌ی دده‌قور‌قود،‌ از آثار پیش از اسلام اوغوزان است ‌و شخصیت‌ها و نقاطی را كه پس از اسلام وارد آن‌ها شده است، به‌ خوبی می‌توان شناخت‌ و جدا كرد.‌

تنها یك نظر به فهرست دو نسخه‌ی درسدن ‌و واتیكان این نظریه را مدلل می‌دارد.‌ در فهرست نسخه‌ی واتیكان، همه‌كلمات و تعبیرات بومی تبدیل به كلمات و اصطلاحات اسلامی می‌شود.‌ كلمه‌ی «بوی» تبدیل می‌گردد به«حكایت»، «تؤلمك» می‌شود «وفات» و مانند آن.‌ .‌ .‌

هم‌چنان‌كه از فحوا‌ی داستان‌ها مستفاد می‌شود آحاد جامعه‌ی كوچ‌گر و عشایر‌ی اوغوز ساختار بدوی دارد و این‌جا هم اصطلاح«تات»-كه در فولكلور آذر‌ی مطلقاً به بومیان و شهر‌نشینان اطلاق می‌شود- در معنای خاص خود به كار می‌رود و پیشوا‌ی روحانی با صفت «اوزون‌ساققللی تات‌أر» (= مردی از تات با ریشی بلند) وصف می‌گردد.‌

9- اسب در كتاب دده‌قورقود

 در داستان‌ها‌ی كتاب دده‌قور‌قود- هم‌چنان‌كه در بسیاری از افسانه‌ها‌ی فولكلوریك دیگر- قهرمانان با اسبان خود شناخته می‌شوند.‌ قازان‌خان كه از قهرمانی وی در تمام داستان‌ها بحث می‌شود.‌ با صفت «قونور‌آتین ‌آیاسی» (= دارنده‌ی اسب قونورات)  توصیف می‌گردد، و بئیره‌ك با اسبش بوزآت مشخص می‌شود.‌

در داستان‌ها ضرب‌المثل قدیمی«آت ‌كیشنه‌مسه، أر اؤیو‌نمز» (= افتخار و شكوه مرد بسته به صیحه‌ی اسبش است) به كار گرفته می‌شود.‌ بئیره‌ك در میدان نبرد، اسبش را چنین آواز می‌دهد:

« پیشانی گشاد تو به میدانی پهناور می‌ماند.

چشمان نازنینت به دو شب‌چراغ شبیه است،

دو گوش زیبایت، به‌دو برادر همانندند،

یاور‌ی تو است كه جوانمرد را به آرزویش می‌رساند.

به تو، اسب نه؛ برادر می‌گویم، نزدیكتر از برادر،

به بلایی گرفتار شده‌ام.‌ به تو دوست می‌گویم، نزدیكتر از دوست.‌ .‌ .‌»

 

در متن داستان، این صحنه چنین تصویر می‌شود:

«اسب سرش را بر‌گرداند، یكی از گوش‌ها‌یش را بالا گرفت، آمد نزد بئیره‌‌ك،  بئیره‌ك گردن او را در آغوش كرد، بر دو چشمش بوسه زد، برجست و سوار شد.‌ »

10- قوپوز یا ساز

از چیزهای مقدس دیگری كه نام آن در هرجا آمده است، «قوپوز» Qopuz یا «ساز» است كه در هر جا با نام دده‌قورقود مترادف است. دده‌قورقود یك اوزان  Ozan است و اوزان گفتیم همان است كه ما امروز به آن «عاشیق» می‌گوییم.‌

اسم عاشیق معمولاً با كلمه‌ی«ساز» - كه همیشه از دوش عاشیق ‌آویزان است – مترادف است و هم‌چنان‌كه این شیء در نزد عاشیق‌های امروزی جنبه‌ی قدسیت دارد، هزار سال پیش نیز، صورت بدوی آن یعنی «قوپوز» در نزد اوزان‌ها مقدس بوده است.

قهرمان‌های داستان‌های كتاب دده‌قورقود وقتی در دست دشمن قوپوز می‌بینند، به‌روی او اسلحه نمی‌كشند و می‌گویند: «به احترام دده‌قورقود نزدم.‌ » و دست می‌برند و قوپوز را می‌گیرند.‌

همان‌گونه كه در داستان‌های حماسی و پهلوانی دیگر آذربایجان مانند كوراوغلو و نیز در داستان‌های رومانتیك عاشقانه نظیر عاشیق غریب، عاشیق قربانی و غیره هم معمول است، در داستان‌های دده‌قورقود نیز قهرمانان در دست خود قوپوز دارند و وقتی كه در میدان جنگ رجز می‌خوانند، آن را می‌نوازند.‌

گفتیم برخی از قهرمانان داستا‌ن‌ها، با نیروهای موهوم و مافوق الطبیعه می‌ستیزند.‌ یكی از این‌ها دلی‌دومرول است.‌ دلی كه صمد بهرنگی آن ‌را در فارسی به «دیوانه‌سر» تعبیر كرده‌ است، به مردانی كه دارای نیروی تنی زیاد باشند عموماً و به پهلوانان نامدار و كارآمد خصوصاً اطلاق می‌شود.‌ دومرول هم، چنین لقبی دارد و هم ‌مثل قهرمانان دیگر بیك ‌است.‌ او به زور بازوانش می‌بالد.‌ «بر خشك‌رودی پلی می‌سازد و از هر رهگذری باج می‌گیرد و حتی از آن‌كس كه سرباز ‌زند.‌ » زیرا كه به‌قول خودش«باشد دلاوری بی‌باك‌تر و پر‌ زور‌تر از من پدید آید كه با هم نبرد كنیم تا آوازه‌ی دلیری، جنگاوری، مرد ‌افكنی ‌و شجاعتم ‌روم ‌و شام را‌ فرا گیرد.‌»

تا ‌آن‌كه سر ‌پلش«جوانی نیك و با‌آیین می‌میرد ‌و ‌وی پی عزرائیل می‌گیرد تا با او درآویزد و جان آن جوانمرد نیك را برهاند.‌» و از این‌جا داستان آغاز می‌شود و در انجام مبارزات دلی‌دومرول با عزرائیل پایان می‌پذیرد.‌

گونه‌ای دیگر از چنین مبارزات، در افسانه‌ی تپه گؤز و باساط تصویر شده است.‌ تپه گؤز یعنی یك چشم، و او غولی ا‌ست كه فقط یك چشم در میان پیشانی خود دارد و در نتیجه‌ی آمیزش چوپانی با یك دختر از پریان به وجود ‌آمده است و هر چند بار به میان مردم اوغوز می‌آید و گروهی از آنان را می‌‌خورد.‌ تا آن كه باساط پسر آروز به ناله‌ی پیر‌زنی به خود می‌آید:

« ای نامور كه بر یاغی‌ها تاخته‌ای،

ای كه كمان از شاخ آهو ساخته‌ای،

در«ایچ‌ اوغوز» و«تاش ‌اوغوز» بشناخته‌ای،

ای سرورم باساط! كمك!»

 

دو پسر از سه پسر این پیر‌زن را تپه‌گؤز خورده بود و بساط وقتی از آن آگاه می‌شود و ناله‌ی پیر‌زن را می‌شنود و هم ‌اطلاع می‌یابد كه برادرش قیان‌سلجوق نیز در دست وی زبون شده است، اشك در چشمانش حلقه می‌زند، به یاد برادرش می‌نالد:

« كاخ‌ها‌ی پی افكنده‌ات‌ را

آن ستمگر برچید، وای برادر!

از طویله‌ی اسبان بادپایت.

آن ستمگر دورت نمود، وای برادر!.‌ .‌ .‌

زیبا عروسی را كه با صد امید برایت آورده ‌بودم.

آن ستمگر از تو جداكرد، وای برادر!

پدر مو سپیدم زار و نالان ماند.

مادر سپید رخسارم گریان ماند.

ای بلند بالایم، ای كوه آسایم، ای برادرم!

ای آب جوشانم، ای سیل خروشانم، ای برادرم!

نیرو‌ی كم ‌پر‌نیرویم،

سپیدی چشمان سیاهم.‌ . .‌ »

 

و دنبال این غول را می‌گیرد و به مبارزه با وی آغاز می‌كند.‌ در این مبارزه نیز نیرو‌های خارق العاده به یار‌ی او می‌آیند تا آن كه بر غول پیروز می‌شود و به میان اوغوز بر می‌گردد و این وقت دده‌قور‌قود حاضر می‌شود و به او آفرین‌ها می‌خواند:

«ای باساط!

كوه‌های شكوهمند پناهت دهند.

رود‌های خونین راهت دهند.

خون برادرت را به مردی گرفتی، بیگ‌ها‌ی اوغوز را از زیر بار رهاندی.‌ خدای‌تعالی رویت را سپید كناد!»

11- ارزش ادبی كتاب دده‌قورقود

داستان‌ها از لحاظ ادبی و زبان‌شناسی حائز كمال دقت‌اند.‌ جملات اغلب كوتاه، فشرده، سلیس و روان هستند كه چه بسا برخی‌ها صورت كلمات قصار و امثال سائره به خود می‌گیرند.‌ مسلماً غنای لغت و صنایع ادبی نظیر تشبیه و استعاره‌ی آن‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت.‌ به بسیاری لغات و تعبیرات ناب و سلیس بر‌می‌خوریم كه به‌ مرور زمان- تقریباً- متروك شده‌اند و فعلاً در زبان عمومی‌مان موجود نیست، مانند لغات نسنه (شئی)، أسره‌ك (سرمست)، اوزان (عاشیق)، اؤیلن (نیمروز)، آل (حیله)،  سایری (بیمار)، اوچماق (جنت)، یوكلت (باركش)، چیخا‌گلمك (ناگهانی آمدن)، بان (اذان)، یازی (صحرا) و غیره كه اكنون برایمان ناآشنا می‌نماید.‌ و نیز به طور مرتب به اشكال ‌و صور درست كلماتی كه به‌ مرور صورت تحریف به خود پذیرفته‌اند بر‌می‌خوریم، نظیر قارانغو (به جای قارانلیق- تاریكی)، قانسی (به جای هانسی-كدام)،  قاچاق (به جای هاچاق-كی)، دوتساق (به جای دوستاق-حبس) و جز این‌ها كه زبان داستان را تا حدی برای خواننده‌ی معاصر دشوار می‌كند ولی اهمیت تاریخی كتاب را بالاتر می‌برد.‌

از این‌ها كه بگذریم كلمات و جملات اصلی و كلی داستان‌ها همان‌ها هستند كه اكنون در سر زبان‌هاست و آنچه كه در این‌جا اشاره‌ی بدان لازم است، كلمات و تعبیرات اسلامی است.‌ در متن داستان‌ها به‌حد نسبتاً وفور به واژه‌های خاص فارسی و عربی برمی‌خوریم حتی كلماتی می‌بینیم كه اكنون شاید در زبان ادبی وكتبی دیار ما غریب نماید.‌ مانند زخم، سخت، تفرج ‌وجز آن كه بی‌گمان بر اثر گسترش و رسمیت زبان ادبی عصر یعنی زبان فارسی نفوذ كرده است.‌

به خصوصیت‌های ادبی داستان‌ها كه برسیم، تشبیهات و تعبیرات را خواهیم دید كه چه بسیار ‌و فراوان از زبان ساده ‌و طبیعی و از روحیات ابتدایی عشایری و روستایی گرفته شده است.‌ این نوع تشبیهات ‌و مقایسه‌ها كه از طبیعت أخذ گردیده، بی‌اندازه جالب توجه است.‌ مثلاً وقتی می‌خواهد حالت قانتورالی را كه با دختر زیبایی روبرو و بدو مفتون شده است توصیف كند، می‌گوید: «اؤیسل ‌اولموش ‌دانا‌ كیمی، آغزینین‌ سویو ‌آخدی!» (= مثل گوساله‌ای كه دباغ شده باشد دهانش آب افتاد!) و یا وقتی كه قازلیق‌ قوجا می‌خواهد پسر یا دختر بودن فرزندش را جویا شود با جملات موزونی كه تشبیهات آن از حیات گله‌داری و عشایری گرفته شده است، زنش را چنین مخاطب قرار می‌دهد:

«ای زن! ای رفیق حیاتم! فرزند من شتر نراست؟ ماده است؟ قوچ است؟ گوسفند است؟ چی است؟».

در پاسخی نیز كه زن می‌دهد، تشبیهات عیناً از حیات روستایی گرفته شده است.‌

هنگامی كه قهرمان داستان به اردوی دشمن هجوم‌آور می‌شود، با بیان طبیعی«توگفتی گروهی شاهین سرازیر شدند» توصیف می‌گردد.‌

به طور كلی جملات و تعبیرات ساده و كوتاه‌اند ‌‌و به جمله‌های مركب و پیچیده خیلی كم بر‌می‌خوریم.‌ البته نمی‌توان گفت كه این بدان علت است كه تدوین كنند‌گان داستان‌ها افكار و اندیشه‌های پیچیده نداشته‌اند، بلكه این راهی‌ نیكو و پسندیده برای بهتر القا كردن مطالب به شونده و خواننده است.‌ و ما در تمام آثار فولكلوریك همیشه با این جنبه مواجه هستیم.‌

زبان نثر داستان، آهنگین و مؤزون است، جملات قافیه دارند وكلمات جفت زیاد تكرار می‌شود، نظیر: «قانی‌ دئدیگیم ‌بیگ ‌أرنلر /‌ دونیا ‌منیم‌دیر دئینلر؟» و «اۆنۆم ‌اینله / سؤزوم ‌دینله»«آو آولادی / قوش ‌قوشلادی» وغیره.‌

در قسمت نظم، به صورت‌های ابتدایی اشعار بر‌می‌خوریم.‌ در این‌جا وزن و قافیه آن قدر‌ها هم هنرمندانه استعمال نشده‌اند.‌ به‌ویژه این‌كه اوزان‌ها هنگام خواندن اشعار، آن‌ها را با آهنگ‌های قوپوز یا ساز خود جور می‌كردند و كلمه و كلماتی به آخر و آغاز مصراع‌ها می‌افزودند و یا حذف می‌كردند و این باعث شده كه صورت نامرتبی از اشعار داستان‌ها به دست ما برسد.‌ درست مثل یشت‌ها بخش مهمی از اوستا كه به نظر محققان پیشتر مؤزون و منظوم بوده است.‌

لكن تشبیهات و تعبیرات زیبا و دلنشینی كه در اشعار به كار گرفته شده، این نامرتبی وزن را جبران می‌كند.‌ مثلاً شایان توجه است جایی كه دیرسه خان با این جملات نمكین زن خود را صدا می‌زند:

« پیشم بیا، تاج سرم، تخت خانه‌ام!

سرو‌ رفتارم به خرامیدن!

كه گیسوان سیاهت دور قوزك پایت می‌پیچد،

كه ابروان سركشت كمانی آماده را می‌‌‌ماند،

كه در دهان تنگت بادام فراخ می‌آید،

كه گونه‌ات چون سیب پاییزی خونین است.»‌

 

در جای دیگری زیبایی زن چنین تصویر می‌شود:

« ای سرخین گونه‌ام كه چون خون بر روی برف افتد،

ای ابروكمانی‌ام كه قلمزن‌ها رسم كنند،

.‌ .‌ .‌ .‌ »

 

زبان نثر حماسه‌ها، آهنگین و موزون است.‌ حتی جمله‌ها نیز قافیه‌های داخلی دارد.‌ و كلمات جفت زیاد تكرار می‌شوند.‌

12- درباره‌ی«حماسه‌ی دده‌قورقود»[17]

یكی از نویسندگان معاصر، بر اساس مضامین انسانی حماسه‌ها و روایات و افسانه‌هایی كه درباره‌ی دده‌قورقود رایج است، داستانی بلند پرداخته است.‌ داستانی از قهرمانی‌ها، دلاوری‌ها، دربدری‌ها و خلاصه گذشته‌های دور و پرفراز و نشیب مردم سرزمین آذربایجان به قلم آورده است.‌ داستان با تصویر صحنه‌ی نبرد آغاز می‌شود:

«نبرد، نبرد دلیران بود و مرگ، مرگ عزیزان.‌ .‌ .‌ آن روز برای مردم اوغوز روز سختی بود، چرا كه مردانش رویاروی هم قرار گرفته بودند، چرا كه پدر فرزند را و برادر، برادر را به خاك و خون می‌افكند».‌

آن‌گاه از صحنه‌ی وحشت‌بار پس از جنگ، ردیف پیكره‌های خونین انسان‌ها و ترس و دهشتی كه از مرگ بر جان دده‌قورقود، «حكیم و دانای قوم‌ ما» می‌نشیند، سخن می‌رود:

«سپس دانای قوم، ساز بر سینه می‌گیرد و به سخن می‌آغازد.‌ داستانی می‌سازد از تاریخ كهن و فرهنگ پربار و اصیل سرزمین.»‌

 استیل داستان، بتمامی استیل حماسه‌هاست.‌ چهره‌ها همه از متن حماسه‌ها أخذ شده‌اند.‌ در سرتاسر داستان اپیزودها و حكایات ضمنی فراوانی نیز از متن حماسه‌ها  اقتباس شده است.‌ نویسنده، همه‌ی چهره‌ها و قهرمانان حماسه‌ها را در داستان بلندش یك‌جا گرد‌آورده و با هنرمندی مجموعه‌ی بدیعی آفریده است.‌ با مهارتی هنرورانه از حكایات ضمنی بسیار عادی، استنتاجات انسانی و نجیبی گرفته و خواننده‌ی معاصر را در مسیر خاص اندیشگی، تا فرجام داستان هدایت كرده است.‌*



[1] Ozan.

* دكتر صديق ترجمه‌ي فارسي ديوان لغات الترك را كه در سال نوشتن اين مقاله تحت مطالعه داشتند، در سال 1379 انتشار دادند: كاشغري. محمود. ديوان لغات الترك، ترجمه: دكتر ح. م. صديق، تبريز، اختر، 1379.

[2] نام‌ها با تصرف در طرز نگارش نوشته شده است. رک. خواجه رشید الدین فضل اله همدانی «جامع التواریخ».

[3] حدود العالم‌،  چاپ تهران‌،  1340‌، ص 124.‌

[4] صورة ‌الارض، ص 511.

[5] المسالك و الممالك؛ص37 و 39 .

[6] كسروي، احمد. «شهر ياران گمنام»؛ص 75.‌

[7] Orhan Şaik Gökyay, Dedem Korkudun Kitab, Istanbul, 1973.

[8] كتاب اولي توسط توسط «فاروق سومر» و به دستياري دو همكار امريكايي وي‌،  و كتاب دومي به‌وسيله‌ي انتشارات «پنگوئن» چاپ شده است.‌

[9] چلبی، اولیا. سیاحت‌نامه، ج1، استانبول1314.

[10] « انسيكلوپدي اسلام» ماده‌ي «قورقود آتا» و مجله‌ي« تورك ديلي و ادبياتي در گيسي»،  ش6.‌

[11] عين متن: «رسول عليه السلام زامانينا ياقين ، بايات بويوندان قورقود آتا دئرلر بير أر قوپدو».‌

[12] « اوغوزون اول کیشی تامام بیلی‌جی‌سی ایدی. نه دئرسه، اولور ایدی. غیبدن دورلو خبرلر سؤیلر ایدی، حق تعالی اونون کؤنلونه الهام ائده‌ر ایدی».

[13] نقل از مجله‌ي«تورك ديلي و ادبياتي درگيسي» ج 5.‌

[14] «انسيكلوپدي اسلام» ماده‌ي«قورقوت‌آتا».‌

[15] مفهوم: ‌«من نگفتم عروس جدايي‌افكن است، نگفتم دوغ سير كننده است، نگفتم سوزن خار است،  نگفتم دوزنده پاره‌كننده است.‌»

[16] رک. قیرزی اوغلو، فخرالدین. « دده‌قورقود اوغوزنامه لری» استانبول 1952م. ص10.

[17] آنار. درباره‌ي حماسه‌هاي دده‌قورقود، ابراهيم دارابي،‌ تهران،‌ نوپا، 1355.

* رمان «حماسه‌ي دده قورقود» در سال 1354 توسط ابراهيم دارابي به فارسي ترجمه و با مقدمه‌ و تشويق دكتر صديق چاپ شد: آنار، حماسه دده قورقود، ترجمه ابراهيم دارابي، تهران، نشر نوپا، 1354.