دکتر ح. م. صدیق

شرح زحافات عروضی

1 ـ قصر: در لغت به معنای کوتاه کردن و در عروض اسقاط حرف آخر و ساکن نمودن حرف ما قبل آخر (ضمه‌) رکن است. بدین ترتیب از:

مفاعیلن= مفاعیلْ

فعولن= فعولْ

باقی می‌ماند که به آن‌ها مقصور گویند.

2 ـ کفّ: که به معنی بازداشتن است، در اصطلاح عروض اسقاط صامت آخر (ن) از رکن است؛ که در این صورت از:

مفاعیلن= مفاعیلُ

فاعلاتن= فاعلاتُ

باقی می‌ماند که به آن‌ها مکفوف گویند.

3ـ اخرب: در لغت به سوراخ کردن گوش پهن گویند و در عروض اسقاط حرف اول و آخر از رکن است. بدین ترتیب از:

مفاعیلن= فاعیلُ = مفعول (به جای فاعیلُ)

كه آن را اخرب می‌گویند.

4 ـ حذف: در اصطلاح اسقاط هجای آخر از رکن است. 

مفاعیلن= مفاعی= فعولن (به جای مفاعی)

فاعلاتن= فاعلا = فاعلن (به جای فاعلا)

فعولن= فعو= فَعَل (به جای فعو)

آن‌ها را محذوف می‌نامند.

5 ـ قبض: در لغت به معنای به پنجه گرفتن است و در عروض افتادن حرف پنجم از رکن است.

مفاعیلن= مفاعِلن

فعولن= فعولُ

که به آن‌ها مقبوض می‌گویند.

6 ـ بتر: که معنای آن بریدن دم است در عروض اسقاط هجای اول و دو هجای آخر از رکن است.

مفاعیلن= فا = فع (به جای فا)

که آن را ابتر می‌خوانند.

7ـ خبن: در لغت به معنای درنوشتن، دوختن لباس و پیچیدن کنار جامه است تا کوتاه شود. در اصطلاح حذف حرف دوم از رکن است. که بدین ترتیب از:

فاعلاتن= فعلاتن

فاعلن= فعلن

مستفعلن= متفعلن= مفاعلن(به جای متفعلن)

باقی مانده آن‌ها را مخبون می‌نامند.

8 ـ خبن و کفّ: پس از اعمال دو زحاف خبن و کفّ از:

فاعلاتن= فعلاتُ

باقی می‌ماند که آن را مخبون مکفوف یا مشکول می‌نامند.

9 ـ خبن و حذف: پس از اعمال دو زحاف خبن و حذف، از:

فاعلاتن= فعلا= فعلُن (به جای فعلا)

که آن را مخبون محذوف می‌گویند.

10ـ صَلم: در لغت بریدن گوش از بیخ است. در اصطلاح باقی ماندن تنها دو هجای بلند از رکن است. در این صورت از:

فاعلاتن= فَعْ‌لَنْ

می‌ماند که آن را  اَصْلَم می‌گویند.

11ـ جحف: باقی ماندن تنها یک هجای بلند از رکن است. بدین ترتیب از:

فاعلاتن= فع 

می‌ماند که به آن مجحوف می‌گویند.

12ـ طی: در لغت به معنای درهم پیچیدن و درنورديدن است. در عروض حذف حرف چهارم از ركن است. 

مستفعلن = مستعلن= مفتعلن (به جای مستعلن)

مفعولاتُ= فاعلاتُ

که آن‌ها را مطویّ می‌نامند.

13ـ ترفیل: ترفیل با اضافه نمودن یک هجا به آخر رکن ایجاد می‌شود. پس از اضافه کردن یک هجا به آخر:

مستفعلن= مستفعلاتن

حاصل می‌شود که آن را ترفیل می‌خوانند.

14ـ قطع: که در لغت به معنی بریدن است، در اصطلاح به افتادن حرف آخر رکن و ساکن کردن حرف پیش از آن گویند که بدین ترتیب از:

مستفعلن= مستفعل‌ْ= مفعولن (به جای مستفعل)

فاعلن= فاعلْ= فع‌لن

باقی می‌ماند که آن‌ها را مقطوع می‌نامند.

15ـ رفع: در لغت به معنای از میان بردن و برطرف کردن است و در اصطلاح عروض افتادن هجای اول از رکن است.

مستفعلن= تفعلن= فاعلن (به جای تفعلن)

که آن را مرفوع می‌خوانند.

16ـ ثلم: در لغت به معنای رخنه و شکاف است و در اصطلاح افتادن حرف اول از رکن است.

فعولن= عولن= فع‌لن (به جای عولن)

که آن را اثلم می‌نامند.

17ـ حذذ: در لغت به معنای کوتاهی و سبکی دُم است و در اصطلاح عروض اگر از رکن فاعلن تنها یک هجای بلند بماند آن را حذذ یا احذ می‌نامند.

فاعلن= فا= فع (به جای فا)

18ـ مطوی موقوف: توضیح این که طی و وقف در رکن مفعولات به طور هم‌زمان اعمال می‌شود. به این نحو که ابتدا بر اثر اعمال طی حرف چهارم از مفعولات را حذف کرده آن را به فاعلاتُ تبدیل می‌کنند. سپس بر اثر اعمال وقف حرکت ضمه‌ی آخر رکن را ساکن کرده، آن مطوی موقوف می‌گویند.

مفعولات= مفعلات= فاعلاتُ= فاعلاتْ

19ـ مطوی مکشوف: توضیح این که طیّ و کشف در مفعولات به طور هم‌زمان اعمال می‌شود. به این نحو که ابتدا بر اثر اعمال طیّ حرف چهارم از مفعولات حذف کرده به مفعلاتُ تبدیل می‌کنند و  آن را مطویّ می‌نامند. آنگاه بر اثر اعمال کشف هجای کوتاه آخر اسقاط شده مفعلا از رکن باقی می‌ماند. آن را به فاعلن تبدیل کرده مطویّ مکشوف می‌گویند.

مفعولات= مفعلاتُ= مفعلا= فاعلن

20ـ شتر: افتادن حرف اول و پنجم از رکن است. به این ترتیب از:

مفاعیلن= فاعلن

می‌ماند که آن را اشتر خوانند.

21ـ نحر: در لغت به معنی قربانی کردن است و در عروض انداختن دو هجای اول از رکن و حذف حرف آخر است؛ که از:

مفعولاتُ= لاتُ= فع (به جای لا)

باقی مانده آن را منحور می‌گویند.

22ـ وقف: در لغت به معنای ایستادن و آرام گرفتن است. در اصطلاح عروض ساکن کردن حرف هفتم متحرک از رکن مفعولاتُ است. پس:

مفعولاتُ= مفعولان (به جای مفعولاتْ)

که آن را موقوف می‌نامند.

23ـ مطوی موقوف: توضیح این که طیّ و وقف در مفعولاتُ به طور هم‌زمان اعمال می‌شود. به این نحو که ابتدا بر اساس طیّ حرف چهارم از رکن مفعولاتُ را حذف کرده آن را به مَفعِلاتُ تبدیل می‌کنند. آن‌گاه با اعمال وقف آن را به فاعلان تبدیل کرده آن را مطوی موقوف می‌خوانند.

مفعولاتُ= مفعِلاتُ= فاعلانْ (به جای فاعلاتْ) شرح زحافات

1 ـ قصر: در لغت به معنای کوتاه کردن و در عروض اسقاط حرف آخر و ساکن نمودن حرف ما قبل آخر (ضمه‌) رکن است. بدین ترتیب از:

مفاعیلن= مفاعیلْ

فعولن= فعولْ

باقی می‌ماند که به آن‌ها مقصور گویند.

2 ـ کفّ: که به معنی بازداشتن است، در اصطلاح عروض اسقاط صامت آخر (ن) از رکن است؛ که در این صورت از:

مفاعیلن= مفاعیلُ

فاعلاتن= فاعلاتُ

باقی می‌ماند که به آن‌ها مکفوف گویند.

3ـ خرب: در لغت به سوراخ کردن گوش پهن گویند و در عروض اسقاط حرف اول و آخر از رکن است. بدین ترتیب از:

مفاعیلن= فاعیلُ = مفعول (به جای فاعیلُ)

كه آن را اخرب می‌گویند.

4 ـ حذف: در اصطلاح اسقاط هجای آخر از رکن است. 

مفاعیلن= مفاعی= فعولن (به جای مفاعی)

فاعلاتن= فاعلا = فاعلن (به جای فاعلا)

فعولن= فعو= فَعَل (به جای فعو)

آن‌ها را محذوف می‌نامند.

5 ـ قبض: در لغت به معنای به پنجه گرفتن است و در عروض افتادن حرف پنجم از رکن است.

مفاعیلن= مفاعِلن

فعولن= فعولُ

که به آن‌ها مقبوض می‌گویند.

6 ـ بتر: که معنای آن بریدن دم است در عروض اسقاط هجای اول و دو هجای آخر از رکن است.

مفاعیلن= فا = فع (به جای فا)

که آن را ابتر می‌خوانند.

7ـ خبن: در لغت به معنای درنوشتن، دوختن لباس و پیچیدن کنار جامه است تا کوتاه شود. در اصطلاح حذف حرف دوم از رکن است. که بدین ترتیب از:

فاعلاتن= فعلاتن

فاعلن= فعلن

مستفعلن= متفعلن= مفاعلن(به جای متفعلن)

باقی مانده آن‌ها را مخبون می‌نامند.

8 ـ خبن و کفّ: پس از اعمال دو زحاف خبن و کفّ از:

فاعلاتن= فعلاتُ

باقی می‌ماند که آن را مخبون مکفوف یا مشکول می‌نامند.

9 ـ خبن و حذف: پس از اعمال دو زحاف خبن و حذف، از:

فاعلاتن= فعلا= فعلُن (به جای فعلا)

که آن را مخبون محذوف می‌گویند.

10ـ صَلم: در لغت بریدن گوش از بیخ است. در اصطلاح باقی ماندن تنها دو هجای بلند از رکن است. در این صورت از:

فاعلاتن= فَعْ‌لَنْ

می‌ماند که آن را  اَصْلَم می‌گویند.

11ـ جحف: باقی ماندن تنها یک هجای بلند از رکن است. بدین ترتیب از:

فاعلاتن= فع 

می‌ماند که به آن مجحوف می‌گویند.

12ـ طی: در لغت به معنای درهم پیچیدن و درنورديدن است. در عروض حذف حرف چهارم از ركن است. 

مستفعلن = مستعلن= مفتعلن (به جای مستعلن)

مفعولاتُ= فاعلاتُ

که آن‌ها را مطویّ می‌نامند.

13ـ ترفیل: ترفیل با اضافه نمودن یک هجا به آخر رکن ایجاد می‌شود. پس از اضافه کردن یک هجا به آخر:

مستفعلن= مستفعلاتن

حاصل می‌شود که آن را ترفیل می‌خوانند.

14ـ قطع: که در لغت به معنی بریدن است، در اصطلاح به افتادن حرف آخر رکن و ساکن کردن حرف پیش از آن گویند که بدین ترتیب از:

مستفعلن= مستفعل‌ْ= مفعولن (به جای مستفعل)

فاعلن= فاعلْ= فع‌لن

باقی می‌ماند که آن‌ها را مقطوع می‌نامند.

15ـ رفع: در لغت به معنای از میان بردن و برطرف کردن است و در اصطلاح عروض افتادن هجای اول از رکن است.

مستفعلن= تفعلن= فاعلن (به جای تفعلن)

که آن را مرفوع می‌خوانند.

16ـ ثلم: در لغت به معنای رخنه و شکاف است و در اصطلاح افتادن حرف اول از رکن است.

فعولن= عولن= فع‌لن (به جای عولن)

که آن را اثلم می‌نامند.

17ـ حذذ: در لغت به معنای کوتاهی و سبکی دُم است و در اصطلاح عروض اگر از رکن فاعلن تنها یک هجای بلند بماند آن را حذذ یا احذ می‌نامند.

فاعلن= فا= فع (به جای فا)

18ـ مطوی موقوف: توضیح این که طی و وقف در رکن مفعولات به طور هم‌زمان اعمال می‌شود. به این نحو که ابتدا بر اثر اعمال طی حرف چهارم از مفعولات را حذف کرده آن را به فاعلاتُ تبدیل می‌کنند. سپس بر اثر اعمال وقف حرکت ضمه‌ی آخر رکن را ساکن کرده، آن مطوی موقوف می‌گویند.

مفعولات= مفعلات= فاعلاتُ= فاعلاتْ

19ـ مطوی مکشوف: توضیح این که طیّ و کشف در مفعولات به طور هم‌زمان اعمال می‌شود. به این نحو که ابتدا بر اثر اعمال طیّ حرف چهارم از مفعولات حذف کرده به مفعلاتُ تبدیل می‌کنند و  آن را مطویّ می‌نامند. آنگاه بر اثر اعمال کشف هجای کوتاه آخر اسقاط شده مفعلا از رکن باقی می‌ماند. آن را به فاعلن تبدیل کرده مطویّ مکشوف می‌گویند.

مفعولات= مفعلاتُ= مفعلا= فاعلن

20ـ شتر: افتادن حرف اول و پنجم از رکن است. به این ترتیب از:

مفاعیلن= فاعلن

می‌ماند که آن را اشتر خوانند.

21ـ نحر: در لغت به معنی قربانی کردن است و در عروض انداختن دو هجای اول از رکن و حذف حرف آخر است؛ که از:

مفعولاتُ= لاتُ= فع (به جای لا)

باقی مانده آن را منحور می‌گویند.

22ـ وقف: در لغت به معنای ایستادن و آرام گرفتن است. در اصطلاح عروض ساکن کردن حرف هفتم متحرک از رکن مفعولاتُ است. پس:

مفعولاتُ= مفعولان (به جای مفعولاتْ)

که آن را موقوف می‌نامند.

23ـ مطوی موقوف: توضیح این که طیّ و وقف در مفعولاتُ به طور هم‌زمان اعمال می‌شود. به این نحو که ابتدا بر اساس طیّ حرف چهارم از رکن مفعولاتُ را حذف کرده آن را به مَفعِلاتُ تبدیل می‌کنند. آن‌گاه با اعمال وقف آن را به فاعلان تبدیل کرده آن را مطوی موقوف می‌خوانند.

مفعولاتُ= مفعِلاتُ= فاعلانْ (به جای فاعلاتْ)