دورنماي فرهنگي در آذربايجان
آقاي دكتر، حتماً در
جريان مراجعات مكتوب آقايان پرويز ورجاوند، پيروزمجتهدزادهو فاروق بوركهاي
به مسئولان جمهوري اسلامي ايران درباره حركت عظيمفرهنگي دانشجويان و
جوانان آذربايجاني كه متقاضي اقدام عملي براي تدريس زبانتركي در مدارس
و دانشگاهها هستيد كه از مسئولان جمهوري اسلامي ايرانخواستهاند اين حركت
را سركوب كنند و آن را به خارج از مرزهاي ايران برانند وبتارانند. نظر شما
در اين باب چيست؟
بسم ا.. الرحمن الرحيم. البته ما خوب ميدانيم كه بسياري از حيل و دسائس وتوطئههاي دشمنان سعادت مردم ايران، در داخل، در پوشش فعاليتهاي فرهنگي اجراميشود. سرنخ بسياري از فعاليت هاي باصطلاح فرهنگي را بايد در تلآويو، نيويورك،لندن، برلن و جز آن جستجو كنيم. كنگره هاي ضد اسلامي و همايشهاي ادبيمليگرايانه كه گاه با بودجه و بيتالمال مسلمين بر ما تحميل ميشود، از سوي ضدانقلاب فراري و مهرههايي همانند احسان يار شاطر، ورشكستان كودتاي نافرجام نوژه، فراماسونرهاي عضو لژ صفا، لژ كورش، لژ آريا و نيز تشكيلات مخوف و منسجم باصطلاح حزب پان ايرانيستي برنامهريزي ميشود، و عوامل اين بدانديشان در داخلايران با فعاليتهاي مخرب خود، سعي ميكنند طراز پيراهن از قانون نيز بدوزند.
حركت فرهنگي عظيم ده سال اخير آذربايجان كه شما يادآور شديد، از آنجا كه يكحركت صددرصد ايراني و مردمي و اسلامي است و ميرود كه سدّي نفوذ ناپذير درمقابل اين حيل و دسائس ايجاد كند، عوامل داخلي دشمنان وحدت و سعادت مردمايران را به ترس و واهمه انداخته است. از اين رو آناني كه خود را عاجز و ناتوان دررويارويي با اين حركت مقدس و مردمي ميبينند، به مسئولان جمهوري اسلاميمراجعه ميكنند تا بقول ما تبريزيها «سيد احمد اليله ايلان توتسونلار!»
به نظر شما در مقابل اين گونه فعاليتها، وظيفه قشر روشنفكر آذربايجان چيست؟
به نظر من اين سياه بازيها، باور و ايمان جوانان آذربايجاني را به آرمانهاي مقدس الاهی استوارتر خواهد ساخت و غبار غفلت و بياعتنائي به فعاليتها و حضور ناميمون و نا مبارك عوامل بيگانه در سرزمين ايران را خواهد زدود. من فكر ميكنموظيفهي جوانان ما در اين مقطع تاريخي اين است كه اولا سياستهاي بحران سازي را خنثي كنند و عواطف خود را نثار كيان نظام مقدس جمهوري اسلامي سازند و ثانيا نيرو و انرژي خود را صرف مقابلهي قلمي و پاسخ دادن به اراذل و اوباش آريامهري نكنند و به جاي آن، به آموزش و تعليم و تشريح و گسترش و احياء متون اسلاميگرانقدر بازمانده به زبان تركي آذربايجاني بپردازند. كلاسهاي تركي را توسعهدهند و شروع به تهيه و تأليف و نشر كتابهاي درسي بكنند. مردم را از گذشتهي پربار فرهنگ اسلامي تركي با خبر سازند. امروز مردم ما با نام مفاخر اسلامي گذشتهي خودمانند يوسف خاص حاجب صاحب اثر شكوهمند «قوتادغو بيليغ»، اديب احمد مؤلفاثر جهاني «عتبةالحقايق»، نسيمي، فضولي، سید عظیم و دهها نظائر آن آشنا نيستند. امروز ارباب مطبوعات موظف هستند كه مردم و جوانان را با ميراث فرهنگي تركي اسلامي آشنا سازند. زبان تركي موهبت عظيم و عزيزي است كه در طول قرون و اعصار ظرفيشايسته براي تبليغ معارف اسلام و مفاهيم قرآن بوده است و محل تبلور غيرت و عصمت و عفت و همت بينظير مردم آذربايجان است. و هم از اين روست كه هدف سرنيزههاي شوم و زهرآگين معنويت ستيزان بي ادراك و معرفت ناشناس قرار گرفتهاست.
برخيها ادعا ميكنند كه زبان تركي، توسط مغول به ايران آمده است و پيشينهي آنرا كهن نميدانند و ميگويند كه اين زبان، جايزبان آذري را گرفته است. شما چهميفرمائيد؟
بلي، يكي از شلوغ كاريهاي دشمن، سر و صدا در زمينهي تعيين قدمت و زمان حضور زبان تركي در آذربايجان است. با استعدادترين شلوغ كار تاريخي تركي ستيزي يكصد سال اخير «احمد كسروي» بود و بقيه همگي تا به امروز استنباطات او را تكراري بيهوده كردهاند. ما ميگوئيم پارههاي نظم و نثر تركي موجود در الواح سومرياثبات ميكند كه زبان تركي كهنترين زبان التصاقي موجود در فلات ايران بوده است و قدمتي هفت هزار و دويست ساله دارد و الفباي تركي سومري را نخستين الفباي غيرتصويري جهان بشريت ميدانيم. اما، به فرض محال، اگر زبان تركي، از قرون مثلاً يازدهم هجري هم در ايران رايج شده باشد، بلحاظ آنكه اکنون قالب بيان عواطف و احساسات مردم ماست و داراي گنجينهي عظيم حكمت و فلسفه متعاليهي اسلامي و متوننظم و نثر است و قواعد بسيار نيرومند و گسترده جهت بيان انديشه را دارد و در بسياري از كشورهاي جهان رايج است و سومين زبان رايج و فراگير جهاني بشمارميرود و به دلائل متعدد ديگر قابل اعتناء است، بايد در چارچوب قانون اساسيجمهوري اسلامي ايران در مدارس و دانشگاهها تدريس شود.
اما زبان آذري؛ به فرض محال اين كه چنين زباني هم در گوشهاي از آذربايجان موجود بوده است، به لحاظ آنكه حتي يك كتاب، يك رساله، يك صفحه نوشته، يكضربالمثل، يك سنگ نبشته، يك چرم نبشته و ... به آن زبان فرضي مجعول بر ماآشكار نيست، اتكاء به چنين موجود موهومي، ره به جايي نخواهد برد. اگر قواعد دستوري و متون زبان آذري مجعول روشن و پيدا ميبود، من خود به آموزش آن زبانميپرداختم. چنانكه اوستا، پهلوي و يوناني را اندكي ياد گرفتهام، بسياري از نيم زبانهايايراني مانند تاتي، تالشي، سمناني، شهميرزادي را آموختهام و حتي دستور زبان سمناني (آواشناسي-سازه شناسي) راتحقيق و چاپ كردهام. مگر ميشود باور كرد با اين همه عشق ورزي در برابر تاريخ و فرهنگ متعالي سرزمين حماسهپرداز و سرافرازآذربايجان، زبان ديرين و كهن آن را فرانگيرم و متون آن را نشر ندهم؟ كو آن زبان آذري و كو متون آن كه دستاويز تركيستيزان و دشمنان وحدت اسلامي ما ايرانيان قرارگرفتهاست. دريغ از يك صفحه و حتي يك سطر به زبان آذري (!) اگر پيدا شود!
استاد، پس اينهمه هياهو براي چيست؟ مدافعان زبان آذري صحبت از اشعار شيخصفي الدين اردبيلي و همام تبريزي و روحي انارجاني و لهجههاي موجود در خلخالو اطراف مرند ميكنند. آيا اينها اسناد بازمانده از زبان آذري نيست؟
كسروي با همهي تبهكاريهاي خود، هيچ گاه به طور قطع و يقين نگفت كه هفده بيتمنسوب به شيخ صفي الدين اردبيلي به زبان مجعول آذري است. او خود نيك ميدانست كه شيخ صفي الدين داماد شيخ زاهد گيلاني بود و 26 سال در لاهيجان و در خانهي او زيسته و به نيم زبان گيلكي تسلط كافي داشت و چند دوبيتي به اين نيم زبانسروده است. بسياري از همكاران گيلاني ما در دانشگاه تهران با دلائل متفق اثبات كردهاند كه اين هفده بيت به گويش لاهيجاني از نيم زبان گيلكي سروده شده است. رسالهيروحي و چند بيت همام نيز به نيم زبان «تاتي» است نه آذري، سيد ابوالقاسم نباتي همچند بيت تاتي به يادگار گذاشته است و حتي روايت شده كه با يك دختر تات هم عقد ازدواج موقت كرده و خطاب به او اشعاري سروده است. تاتها مردمي بسيار نجيب و بيآزارند و در سويهاي قزوين و تاكستان و برخي از روستاهاي آذربايجان پراكندهاند. برخي از مستندات نوچههاي كسروي نيز به زبان تالشي است كه همكاران و پژوهشگران تالشي زبان من از جمله آقاي دكتر عبدلي با تحليل گرامري اين آثار، دسيسههاي كسروي صفتان را افشاء كردهاند.
آقاي دكتر، به نظر شما، در جوّ حاضر معضلات فرهنگي آذربايجان حلّ خواهدشد و دورنمايي كه ترسيم ميكنيد چگونه است؟
من بارها گفته ام مديران نا لايق و برخي از مسئولان محلّي كه ميخواهند همه را برای خود داشته باشند و از جوّ غالب شلوغ كاران شوونيست و وابستگان به گروهكهاي ملّيگرا و پان ايرانيست در آذربايجان واهمه دارند، عامل اصلي كور شدن گروه و معضلفرهنگي در آذربايجان هستند. مسئولان و مديران محلي آذربايجان در جمهورياسلامي، بايد عاشق فرهنگ و معنويتها و فضائل ايل و تبار مسلمانان خود باشند. اگر در يزد و كرمان اين گونه است، متأسفانه در آذربايجان اين طور نيست و اين سنتياست كه از مديريت طاغوتي در شمال غرب ايران به ارث مانده است. بايد اين سد شكسته شود و اين مدار بسته از يك جا باز شود. بايد به ارزشهاي اسلامي و انقلابي بها داده شود. بايد مديران بيهويت از آذربايجان اخراج شوند. بايد آذربايجانيانی عاشق اسلام و ارزشهاي مبارزاتی انقلاب اسلامي و وحدت انقلابي ملت ايران در اين منطقه بهمديريت برسند. روحيهي اسلامي و انقلابي از هم جداييناپذير است. مسلمان غيرانقلابي نميتواند به آذربايجان خدمت كند. همان گونه كه در بيست و دو سال اخير ديديم، اين تنها روحانيت انقلابي و شاگردان شايستهي امام و پيروان انديشههايپيشتاز او هستند كه سرافرازانه در مقابل هر گونه توطئهي ملّيگرايانه و پان ايرانيستي ايستادگي كردهاند و پشت قويترين ابر قدرت جهان را به لرزه در آوردهاند.
من فكر ميكنم روحانيت شيعه در آيندهاي نزديك به مطالبات قانوني و حقوقي فطري و الهي مردم آذربايجان پاسخ مثبت خواهد داد و مردم آذربايجان خواهند توانست از مواهب قانون اساسي بهرهمند شوند.
مردم آذربايجان بياعتنايي به فرهنگ و ادب تركي را برنميتابند. همانگونه كهدشمنان بد انديش خود را تنبيه كردند، بياعتنايان را نيز وادار به انابه و توبه خواهند ساخت. تاريخ آذربايجان نشان ميدهد كه سرنوشت محتوم سياستمداران در برخورد بافرهنگ تركي آذربايجان توبه و انابه است. مردم مسلمان آذربايجان براي برپايي عدل و قسط اسلامي انقلاب كردهاند، به احكام قرآن و انديشههاي پيشتاز امام راحل رايدادهاند و به اطاعت از سلوك اسلامي و انقلابي رهبر معظم، اين شاگرد شايستهي امامپرداختهاند و اگر به آقاي خاتمي هم راي دادند، به دليل شعارهاي ايشان مبني بر اجرايكامل اصول قانون اساسي، از جمله اصل پانزدهم بوده است كه با اخذ قوت و الهام ازاحكام قرآني و معارف اسلامي تصويب شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم