سید احسان شکرخدا

نویسنده‌ی مغرض مقاله‌ی «دشمنی با ایران و ایرانی، فارس و فارسی زبان‌ها» سطح و زمینه‌ی تحصیلات خود را ثبت نکرده است و معلوم نیست چگونه در زمینه‌های مختلف تاریخ، زبانشناسی، تورکولوژی، شعر و ادبیات اظهار نظر می‌کند. وی که در فرازهای مختلف مقاله‌اش تا توانسته به بی‌ادبی و بی‌تربیتی نسبت به دکتر ح. م. صدیق (صاحب 150 عنوان کتاب) مبادرت ورزیده است و حتی نصیحت می‌کند که :«ای مگس! عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه توست» اینجانب تحقیق کردم و متوجه شدم در کتابخانه ملی از این شخص هیچ کتابی به عنوان تالیف ثبت نشده است کاش لااقل خود را بیشتر معرفی می‌کرد تا این «سیمرغ» را بهتر بشناسیم.

در بخشی از هجونامه‌اش درباره دانشمند ایرانی دکتر صدیق می‌نویسد:

« در بیشتر آثار خود با انبوهی از واژه‌ها و عبارات دارای بار منفی،‌ مشکوک، زشت و ناپسند و همراه با دروغ‌های شاخدار . . . حریفان و مخالفانش را از میدان به در کرده . . .»

 و یا:

« اتهام، برچسب زدن، القاء‌ یهودی بودن و ارتباط با صهیونیسم از دیگر ابزارهایی است که حسین صدیق با طرح آن‌ها سعی در به کرسی نشاندن حرف‌های خود . . . دارد  . . . که صد البته غیر علمی و بسیار ناجوانمردانه و کین توزانه نیز هست و سنخیتی با کار پژوهش علمی راستین ندارد . . .»

 

عبارات فوق را آوردم تا بدانیم او چگونه از «عبارات زشت و ناپسند»، «دروغ‌های شاخدار» و «برچسب زدن» بیزار است و اهل «پژوهش علمی راستین» است. بعد می‌گوید:

«. . . شما دغدغه‌ی اسلام ندارید، معیار و ملاک شما برای ارزیابی افراد فقط گرایش یا عدم گرایش به پان ترکیسم و تجزیه طلبی است . . . »

 

باید دانست تمامی کسانی که او در این مقاله از آنان دفاع کرده است، افراد بدنام تاریخ هستند: مانند احمد کسروی، ناصح ناطق، عنایت الله رضا. بعد با ادب تمام ذکر میکند:

« از این‌ها گذشته، او کار بی‌ادبی را به آنجا رسانده که . . . »

 

و بعد ضمن پایبندی به تمام اصول اخلاقی می‌گوید:

« او هیچ پایبندی‌یی به اصول اخلاقی ندارد . . . و در این راه از هیچ کوششی نیز رویگردان نیست و حتی به جعل و تحریف دست می‌زند. . . »

 

و باید دانست که شخص مذکور اصلا اهل برچسب زدن یا استفاده از عبارات زشت و ناپسند نیست (!) به عنوان مثال جمله‌ی زیر را از نویسنده هتاک مقاله بخوانید:

«. . . به درستی به اندیشه‌های ناپاک اسلاف فکری امثال صدیق پی برده . . .»

 

بعد ادامه می‌دهد که یک انسان دلسوز است و فقط قصد روشنگری دارد، اما حواسش نیست که روحیه‌ی تخریبگرانه‌اش در جای جای کلمات و جملات خودنمایی می‌کند. به عبارتی دم خروسش بیرون می‌زند:

«. . . هدف اصلی [من] فقط نشان دادن بی‌صداقتی و ناراستی این شخص [استاد دکتر صدیق] است . . . که از چه حربه‌های نادرست و غیراخلاقی‌یی . . . سود می‌جوید و پهلوانی خود در عرصه‌ی پان ترکیسم را به هوادارانش بقبولاند . . . »

نویسنده که بزعم خود از «حربه‌های نادرست و غیراخلاقی» استفاده نمی‌کند آن قدر از بیانات خود به وجد می‌آید که با ترسیم یک تصویر خیال انگیز می‌گوید:

«. . . او از دن کیشوت سروانتس هم پهلوان پنبه‌تر است . . . »

 

باز دلش برای جوانان می‌سوزد که:

«. . . او با سوء استفاده از ابزار زبان، مردم، و به ویژه جوانان را فریب می‌دهد. . .»

 

در فرازی که درباره‌ی ترکی سومری اظهار فضل می‌کند، می‌گوید:

«. . . صدیق آن قدر در این زمینه بی اطلاع است . . . »

 

باز تاکید میکنم که از نویسنده‌ی این هجونامه هیچ کتابی در کتابخانه ملی ثبت نشده است و هیچ مقاله‌ای با نام او در اینترنت موجود نیست. اگر این یک نام واقعی است معلوم است که او هیچ پژوهش و تحقیق جدی‌یی تا کنون به انجام نرسانده است و تخصص و شایستگی لازم را در زمینه‌ی اظهار نظر ندارد، و اما اگر این یک نام مستعار برای اوست باید سخن وی را به نقل از خودش در هجونامه‌ی تاریخ معاصر بیان کنم که:«. . . گوینده زبان را برای دروغ گویی به کار برده است . . . گوینده از حیله‌های زبانی به عنوان سرپوشی برای پوشاندن ذهنیات واقعی خویش استفاده می‌کند . . . »

اصولا کسانی از نام مستعار استفاده می‌کنند که توانایی پاسخگویی و دفاع از رفتار و گفتار خود را در جامعه ندارند و می‌دانند جایی برای دفاع از حقانیت خود باقی نگذاشته‌اند.

وی زیر تیتر «گستاخی و بی ادبی محض» مینویسد:

« . . . بنا به شهادت نوشته‌های حسین صدیق، ایشان یکی از هتاک‌ترین کسانی است که متاسفانه به عرصه‌ی پژوهش راه یافته و عناوین پرطمطراق نیز برای خود دست و پا کرده و یا دیگران برایش دست و پا نموده‌اند. البته این وجه از ویژگی‌های شخصیتی ایشان خلق الساعه و آنی پیدا نشده و ریشه در گذشته‌های دور دارد . . . »

نویسنده که با «ادب محض» بزعم خودش کاملاً «منطبق با واقعیت»، «مستدل» و «مستند» حرف می‌زند در جایی می‌گوید:

«. . . صدیق که تاب و تحمل نوشته‌های مستدل، مستند و منطبق با واقعیت‌ها را ندارد با توسل به فریب و نیرنگ و طرح اتهامات دروغین سعی در بیرون راندن حریف از میدان می‌کند. او با توهین آمیزترین الفاظ و عبارات آمیخته با کنایه، ریشخند و تمسخر و تحقیر کسانی که نوشته‌هایشان به مذاق ایشان خوش نمی‌آید می‌پردازد . . .»

 

و در جای دیگر، باز تاکید می‌کند که:

«. . . به هرکس و هر جریان سیاسی و فرهنگی‌یی که مطابق میل آنان نبود، زشت‌ترین دشنام‌ها و بدترین صفات را بدهند و برای آنان پرونده سازی بکنند. . . .»

تا کنون عالم بی‌عمل دیده بودم اما نه در حد و اندازه‌ی نویسنده‌ی این هجونامه. آناً بعد از هر عبارتی که به استاد صدیق نسبت می‌دهد، همان کار را مرتکب می‌شود. یعنی به «زشت‌ترین دشنام‌ها» و «بدترین صفات» برای «از میدان به در کردن» شخص یا «جریان فرهنگی‌یی» که مطابق میلش نیست عمل می‌کند.

هرزگی نویسنده مقاله تا حدی است که می‌گوید:

« . . . احمد کسروی در مقابل شما واقعاً‌ پاک و منزه و عاری و بری از هر گناهی است!»

 جملات و عبارات زشت و سخیف این نویسنده آن قدر زیاد است که نوشتن آن موجب ملال و درازای مقاله‌ام می‌شود. در واقع نمی‌خواستم به هجویات او پاسخی بدهم که آن را اتلاف وقت می‌دیدم. حرف‌هایی که او مطرح می‌کند بی سر و ته و صرفا در جهت تخریب چهره‌ی علمی دکتر صدیق است، اما چون این هجونامه توسط یک فصلنامه و نشریه‌ی مکتوب کشوری چاپ شده است، فعلاً به بخشی از جعلیات نویسنده پاسخ می‌دهم.

وی در صفحه 91 از روی مکر، فقط پاسخ دکتر صدیق به «ناصح ناطق» را می‌آورد و به ناسزاگویی مشغول می‌شود اما ذکر نمی‌کند که ناصح ناطق چه گفته است که دکتر صدیق پاسخش را چنین می‌دهد.

وی، جمله‌ی وهن آلود ناصح ناطق را درباره‌ی آذربایجانیان به دکتر صدیق نسبت می‌دهد. ناصح ناطق می‌گوید:

«به مردم آذربایجان که زبان ناپدری‌های زورکی را پذیرفته‌اند،‌ توصیه می‌کنم که تا می‌توانند در رواج زبان فارسی بکوشند . . . »[1]

و دکتر صدیق در کتاب «فرضیه زبان آذری و کسروی» با ذکر عبارت فوق از ناصح ناطق چنین پاسخ می‌دهند:

« . . . البته باید تأکید کنیم که او خود در آذربایجان  بزرگ شده است. اما در این ادّعا معلوم نکرده است که کدامیک از پدران ما ترکان آذربایجان ناپدری او بوده است، آن هم ناپدری زورکی! بر همگان معلوم است که اجداد ما در غیرت و حفظ عصمت و کیان خانواده در دنیا زبانزد بودند و به سختی می‌توان باور کرد که بخواهند برای کسی ناپدری زورکی بشوند!» (ص. 124)

 

این سخن سخیف وهن آلود از آن ناصح ناطق است و نه دکتر صدیق که فقط به وی جواب داده است. آیا نباید عبارت اهانت آمیز نویسنده مقاله به قائل سخن سخیف فوق برگردد. سخن شخص هتاک به شرح زیر است:

«جناب استاد، این هم ناشی از فرهیختگی، تعهد و تدین شماست که ناشر شما درباره‌ی آن قلم فرسایی کرده است؟ به راستی شما را چه می‌شود و چرا چنین هراسان و شتابزده فحاشی و هرزه درایی را پیشه ساخته‌اید؟ مگر این سخن نغز سعدی را نشنیده‌اید که:

دلایل قوی باید و معنوی / نه رگ‌های گردن به حجت قوی

البته نیک می‌دانیم که شما را با دلیل و منطق کاری نیست، اما باز هم نداشتن منطق، مجوزی برای درشت گویی و هرزه‌درایی لجام گسیخته نمی‌شود.»[2]

در باب ادب نویسنده هجونامه که کم از قائل قول فوق نیست، چه باید گفت؟

کینه، تعصب،‌ خودبینی، قوم‌گرایی، خاک‌پرستی و خون گرایی آفت تحقیق است. یک محقق نباید به کسی باج بدهد.

 

ناصح ناطق کیست؟

ناصح ناطق (1280- 1363) فرزند میرزا جواد ناطق و پدر هما ناطق دارای درجه‌ی مهندسی در رشته‌ی راه و ساختمان از فرانسه بود. چند رمان مانند «آدمک حصیری»، «میکرو میگاس» و «آنژلیکا» را از فرانسه ترجمه کرده است. وی کتابی نیز با عنوان «آذربایجان و وحدت ملی» دارد که از سوی بنیاد افشار چاپ شده است. وی در این کتاب هدف‌های زیر را دنبال می‌کند:

1. تحقیر و توهین به مردم آذربایجان  با دستاویز قرار دادن برخی روایات متون کهن، مانند نزهةالقلوب "  حمدالله مستوفی . مثلاً در جایی بی‌آن‌که موردی وجود داشته باشد، زهر خود را این‌گونه می‌ریزد:

«... ضمناً حمدالله مستوفی می‌گوید که در نظر ابناء زمانه مردم تبریز وفا ندارند و شاعری درباره‌ی آنان گفته است:

هرگز نشود به طبع تبریزی دوست،

مغز است جهان و هست تبریزی پوست...»[3]

 

2. نفاق افکندن و گسستن وحدت دینی و زبانی در میان شهرهای  "آذربایجان" . مثلاً در جایی می‌گوید:

«... تبریزی‌ها نسبت به مردم ارومیّه "  عواطف خوبی ندارند و ...»[4]

3. محکوم کردن آذربایجانیان به تجزیه‌طلبی و جدایی‌خواهی از سرزمین مقدّس ایران اسلامی و پیشنهاد سرکوب زبان ترکی در آذربایجان که در جای جای این کتاب به صراحت و یا به تلویح بیان شده است.

4. سوق دادن مردم به ملّی‌گرایی و ایرونی‌بازی از نوع سلطنت‌طلبی و ضربه زدن به وحدت دینی و انقلابی مردم در شرایط سال 1358.

5. تبلیغ دشمنی و خصومت با کشورهای همسایه‌ی ترکی‌زبان و تحریک احساسات قومی و ملّی‌گرایی که در واقع توطئه‌ی موذیانه‌ای علیه انقلاب مقدّس اسلامی بود.

6. ایجاد دشمنی میان فارس و ترک که شالوده‌ی کتاب او را تشکیل می‌دهد.

 

آقای نویسنده! شما طبق ادعای خودتان در مقدمه‌ی مقاله‌تان ایرانی هستید و زبانی را به زبان دیگر برتری نمی‌دهید. چرا به زبان نیمی از هم‌وطنان خود ارزشی قائل نیستید؟ ترکی را می‌گویم که در سراسر ایران عزیز سخنور دارد، صاحب ادبیاتی غنی و سرشار است، از فولکلور و ادبیات شفاهی کم نظیری برخوردار است. اگر کسروی و برخی هم‌روزگاران وی به دنبال یک حرکت سیاسی غوغاسالاری راه انداختند، شاید به خاطر ترس از مطامع برخی همسایگان و احزاب «اتحاد ملل ترک» بود و ادعاهای روشنی‌ بیگ‌ها.

علاوه بر کسروی دیگران هم وارد این گود سیاسی شده بودند. مثلاً صادق رضازاده شفق رساله‌ی «تورک متفکری‌نین نظر انتباهنه» را به ترکی عثمانی نوشت و چاپ کرد و مانند کسروی آذربایجانیان را که خود هم از میان آنان برخاسته بود، آذری نامید.

شاید شرایط سیاسی آن زمان چنین الزاماتی داشت. اکنون ما انقلاب کرده‌ایم، بزرگ‌ترین قدرت منطقه هستیم، می‌رویم که اسلام را در سراسر گیتی حاکم کنیم، اکنون دیگر مانند زمان رضا خان آسیب‌پذیر و ضعیف نیستیم، ما در اندیشه‌ی صدور انقلاب اسلامی به دیگر کشورها هستیم.


در انتها سخنم را با ترجمه‌ی شعری از رسول رضا به پایان می‌برم که استاد دکتر ح. م. صدیق در عنفوان جوانی آن را به نثری شیوا و زیبا به فارسی برگردانده‌اند. این شعر شرح احوال افراد دوچهره مانند نویسنده‌ی مقاله مورد نظر است که دلش برای ایران و ایرانی می‌سوزد و اشک تمساح می‌ریزد!! نام این شعر «تمساح پیر» است

تمساح پير

تمساح بزرگ

ماهى‌هاى كوچك را می‌بلعد.

اشك از ديده می‌بارد . . .

و می‌گويد: صلح را در اين آب‌ها پايدار ساختم.

و نشان نوع‌پرورى را

به دست خود،

بر دُم می‌زند.

تمساح پير!

ماهى‌هاى كوچك

ناله می‌كنند،

فرياد بر می‌دارند:

«نمی‌خواهيم!

بزرگواري‌ات ارزانى خودت باد!

خواست ما . . .  فغان ما . . . »

تمساح پير نمی‌شنود

يا نمی‌فهمد،

يا نمی‌پسندد!

می‌گويد:

-  اين چه فريادى است؟

كوچولوهايم!

زمان، زمان ستيز است.

زندگى پرفراز و نشيب است،

چاله و چاه دارد.

شكم بزرگ من

بهشت آزادى است!

همه می‌نگرند

كه تمساح پير

- آن تمساح بزرگ - 

چگونه ماهى‌هاى كوچك را می‌بلعد،

و سپس

اشك از ديده می‌بارد،

اشك فراوان.

آخر او نوع‌پرور است!

  



[1] ناصح ناطق. کتاب مستوفی و آذربایجان، تهران، 1349، ص 21.

[2] ص. 92.

[3] ناطق، ناصح. زبان آذربایجان و وحدت ملّی، تهران، 1358، ص. 35.

[4] همان جا.