مصاحبه استاد دکتر حسین محمدزاده صدیق از کتاب «مصاحبه‌های علمی پدرم» منتشر شده در سال ۱۳۷۸برداشته شده است.

قسمت اول مصاحبه

مسأله‌ زبان‌ در آذربايجان‌، تنها از طريق‌ تدريس‌ در مدارس‌ ودانشگاهها حل‌ خواهد شد.

  استاد با سپاس‌ از لطفي‌ كه‌ نموده‌ايد و در اين‌ گفتگو شركت‌ كرديد، تقاضا داريم‌ درابتدا، مختصري‌ درباره‌ سابقه‌ اقوام‌ ترك‌ در فلات‌ ايران‌ و تاريخ‌ اين‌ سرزمين‌ بيان‌نماييد.

  زبان‌ و فرهنگ‌ تركي‌، داراي‌ سابقه‌اي‌ بيش‌ از هفت‌ هزار سال‌ در آذربايجان‌ و ايران‌است‌. صدها كتيبه‌ سنگي‌، لوحه‌هاي‌ گلي‌، نبشته‌هاي‌ روي‌ پوست‌ حيوانات‌ و هزاران‌دست‌ نوشته‌ به‌ يادگار مانده‌ از اعصار و قرون‌ طولاني‌، گواهان‌ صادِ اين‌ سابقه‌ ديرين‌تاريخي‌ و فرهنگي‌ هستند. در اين‌ نوشته‌هاي‌ كهن‌، سه‌ نوع‌ الفبا به‌ كار رفته‌ كه‌ نخستين‌آنها الفباي‌ «سومري‌»، دومين‌شان‌ الفباي‌ «گؤي‌ تورك‌» و سومي‌، الفباي‌ «اويغوري‌»مي‌باشند.

  لطفا توضيحاتي‌ در مورد اين‌ سه‌ نوع‌ الفبا و مشخصات‌ آنها ارائه‌ كنيد.

  از بين‌ الفباها، الفباي‌ «گؤي‌ تورك‌» از راست‌ به‌ چپ‌ نوشته‌ مي‌شد و حروف‌ آن‌ به‌همديگر متصل‌ نمي‌شدند. به‌ دليل‌ رواج‌ اين‌ الفبا در سرزمين‌هاي‌ مختلف‌ و گسترده‌،تعداد حروف‌ در هر منطقه‌ با مناطق‌ ديگر متفاوت‌ بود. الفباي‌ «گؤي‌ تورك‌» در مكانهاي‌مختلف‌ مورد استفاده‌ قرار گرفته‌ و براي‌ ما به‌ يادگار مانده‌ است‌ و اكنون‌ نمونه‌هاييي‌ ازآن‌ در دست‌ است‌ كه‌ از آن‌ ميان‌، مي‌توان‌ به‌ يافته‌هايي‌ در غار «آزيغ‌» - و گورستان‌هايي‌مثل‌: گورستان‌ «قوبوْستان‌» - و كتيبه‌هاي‌ سنگي‌ - مانند كتيبه‌هاي‌ سنگي‌ «اورخون‌» -و ساير سنگ‌ نبشته‌ها اشاره‌ كرد. تا سالهاي‌ اخير چنين‌ به‌ نظر مي‌رسيد كه‌ اين‌ الفبا فقط‌در 53 كتيبه‌ سنگي‌ كشف‌ شد در دره‌ «اورخون‌» به‌ كار رفته‌، در حالي‌ كه‌ واقعيت‌ اين‌است‌ كه‌ بسياري‌ از هزاران‌ سنگ‌ نبشته‌ موجود در زير زمين‌ «موزه‌ ملي‌» تهران‌، با الفباي‌«گؤي‌ تورك‌» نگارش‌ يافته‌اند.

          تحقيقات‌ اخير دانشمندان‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ خط‌ كهني‌ كه‌ در مناطق‌ غربي‌ ايران‌ رواج‌داشته‌ و به‌ خط‌ «ميخي‌» معروف‌ شده‌، در واقع‌ اقتباس‌ و تقليدي‌ از اين‌ الفبا بوده‌ ودلايل‌ «فونتيكي‌» و «ايدئوگرام‌» اين‌ حقيقت‌ را ثابت‌ مي‌كنند. خودمن‌ اين‌ مسأله‌ را دركتاب‌ «يادمانهاي‌ تركي‌ باستان‌» - كه‌ به‌ زودي‌ انتشار خواهد يافت‌ - شرح‌ داده‌ام‌.

  آقاي‌ دكتر! همانطور كه‌ گفتيد و مدارك‌ مستدل‌ تاريخي‌ نيز ثابت‌ مي‌كنند، سابقه‌سكونت‌ تركها - به‌ ويژه‌ ترك‌ هاي‌ آذربايجاني‌- در برخي‌ نقاط‌ ايران‌، حداقل‌ به‌ پنج‌هزار سال‌ پيش‌ از ميلاد مي‌رسد. لطفا بفرمائيد كه‌ روابط‌ اين‌ تركها با ساير اقوام‌ ايراني‌در روزگار قديم‌ چگونه‌ بوده‌ است‌؟

  قبل‌ از ظهور دين‌ مبين‌ اسلام‌، ترك‌ها در كنار اقوام‌ ديگر، در فلات‌ ايران‌ زندگي‌مي‌كردند. مسلماً شما نيز مي‌دانيد و باور داريد كه‌ ترك‌هاي‌ آذربايجاني‌، بيشتر از سايراقوام‌، «ايراني‌» بوده‌ و هستند و سابقه‌ سكونت‌ و زندگي‌ آنان‌ در اين‌ سرزمين‌، به‌دورترين‌ و تاريك‌ترين‌ قرن‌هاي‌ تاريخ‌ مي‌رسد.

          حتي‌ اگر اسناد مكتوب‌ و منابع‌ شفاهي‌ و بحث‌ هاي‌ ميتولوژيك‌ قابل‌ اطمينان‌ راهم‌ ناديده‌ انگاريم‌، باز مدرك‌ غيرقابل‌ انكاري‌ به‌ نام‌ دولت‌ قبيله‌اي‌ «آذرها» را در دست‌داريم‌. در اين‌ منطقه‌ «آذ»ها بر همه‌ اقوام‌ و قبايل‌ بزرگ‌ و كوچك‌ حكومت‌ كرده‌اند. ازجمله‌، آنان‌ بر «اوزها» چيره‌ شده‌ و دولت‌ «آذرها» را در سرزمين‌ پهناور تشكيل‌ داده‌ اند.

  آقاي‌ «دوزگون‌» اطلاع‌ داريد كه‌ «احمد كسروي‌» با دستور حمايت‌هاي‌ گوناگون‌ وآشكار و پنهان‌ رضا خان‌ پهلوي‌، دست‌ به‌ تحريف‌ تاريخ‌ و فرهنگ‌ آذربايجان‌ زده‌ وادعا نموده‌ كه‌ ترك‌ ها در سرزمين‌ آذربايجان‌ داراي‌ سابقه‌ تاريخي‌ نيستند و ساكنان‌اصلي‌ اين‌ سرزمين‌، كساني‌ بودند كه‌ به‌ زبان‌ «تاتي‌» - زبان‌ مصطلح‌ و بسيار ناقص‌ وابتدايي‌ كه‌ اهالي‌ چند روستا به‌ آن‌ تكلم‌ مي‌كنند- صحبت‌ مي‌كردند و نام‌ واقعي‌ آن‌زبان‌ رو به‌ مرگ‌ «آذري‌» مي‌باشد! بعد از كسروي‌، نيز عده‌اي‌ به‌ خاطر كسب‌ نام‌ و نان‌ وعده‌اي‌ ديگر به‌ علت‌ سادگي‌ و كج‌ فهمي‌، همان‌ ادعاي‌ واهي‌ را تكرار كردند. و اين‌تكرار تا جايي‌ تأثير كرده‌ كه‌ حتي‌ عده‌اي‌ از دوستداران‌ كم‌ سواد فرهنگ‌، ادب‌ و زبان‌تركي‌ آذربايجاني‌نيز نسبت‌ به‌ واژه‌ «آذري‌» حساسيت‌ نشان‌ مي‌دهند كه‌ يك‌ كلمه‌ غيرفارسي‌ و مربوط‌ به‌ زبان‌ تركي‌ آذربايجاني‌مي‌باشد.

            براي‌ روشن‌ تر شدن‌ موضوع‌، تقاضا داريم‌ معناي‌ اصلي‌ و واقعي‌ واژه‌ «آذري‌» راتوضيح‌ دهيد.

    واژه‌ «آذ» هم‌ در كتيبه‌هاي‌ سنگي‌ تركي‌، از جمله‌ در سنگ‌ نبشته‌ تاريخي‌ و معروف‌«تان‌ يوقوِ»، هم‌ در منابع‌ تاريخي‌ فارسي‌، مانند «راحة‌الصدور» و «جامع‌ التواريخ‌» و هم‌در آثار كلاسيك‌ عربي‌، مانند «صورة‌الارض‌» و «مروج‌ الذهب‌» ذكر شده‌ است‌. كلمه‌ «ار»نيز كه‌ عنوان‌ پسوند واژه‌ «آذ» در لفظ‌ «آذر» (آذ + ار) به‌ كار مي‌رود به‌ معني‌ قهرمان‌،سرباز، مرد جنگي‌ و يا به‌ اصطلاح‌ امروزي‌، رزمنده‌ است‌. «آذر» نام‌ يك‌ حكومت‌قبيله‌اي‌ و ترك‌ زبان‌ در اين‌ منطقه‌ بوده‌ است‌.

          همان‌ طور كه‌ گفتيد، «آذر» يك‌ واژ تركي‌ است‌ و شوونيست‌هاي‌ دوران‌ شاه‌ بي‌ هيچ‌دليل‌ علمي‌ و قانع‌ كننده‌ اي‌، آن‌ را به‌ واژه‌ اوستايي‌ «آثه‌ ره‌» (= Athara ) نسبت‌ داده‌اند.اين‌ دو واژه‌ - «آذر» در تركي‌ و «آثه‌ ره‌» در اوستايي‌ - هيچ‌ ارتباطي‌ با هم‌ ندارند. كلمه‌«آثه‌ ره‌» اوستايي‌ بعدها تغيير شكل‌ داده‌ و به‌ صورت‌ «آدر» و «آذر» فارسي‌ در آمده‌ است‌و با تكواژ «آذر» تركي‌ مشابهت‌ در تلفظ‌ دارد، ولي‌ اين‌ دو از نظر معنا و ريشه‌، كاملاً باهم‌ متفاوت‌ هستند. شوونيستهاي‌ خود فروخته‌ با هدف‌ ايجاد بحران‌ هويت‌ درآذربايجان‌، دست‌ به‌ تحريف‌ آلوده‌ و اين‌ دو كلمه‌ را با هم‌ يكي‌ وانمود كرده‌اند. اينان‌حتي‌ سعي‌ كرده‌اند با تحريف‌ها ودروغ‌هاي‌ خود، ريشه‌ كلمه‌ «آذربايجان‌» را نيز عوض‌كنند و آن‌ را به‌ صورت‌ «آذرآبادگان‌» و «آترو پاتكان‌» و غيره‌ در آورند.

  لطفا در مورد نحوه‌ ايمان‌ آوردن‌ تركها به‌ دين‌ مبين‌ اسلام‌ و خدمات‌ اينان‌ به‌ اسلام‌نيز توضيحاتي‌ ارائه‌ نماييد.

  ترك‌هاي‌ ايراني‌ (آذربايجاني‌ها) دين‌ مبين‌ اسلام‌ را با وجدان‌ و فطرت‌ خود سازگارديده‌ و بدون‌ كوچكترين‌ مقاومتي‌، اين‌ آخرين‌ و كاملترين‌ دين‌ الهي‌ را پذيرفته‌اند. به‌بياني‌ ساده‌تر، هيچ‌ انسان‌ منصفي‌ ادعا نكرده‌ و نمي‌تواند هم‌ بكند كه‌ ترك‌ هاي‌آذربايجاني‌از ترس‌ شمشير و يا به‌ خاطر ندادن‌ جزيه‌ مسلمان‌ شده‌اند. تركها از روي‌علاقه‌ قلبي‌ و با جان‌ و دل‌، به‌ دين‌ اسلام‌ ايمان‌ آورده‌اند و گسترش‌ آن‌ را وظيفه‌ انساني‌و وجداني‌ خود دانسته‌ و صلاي‌ «الله اكبر» را در دنيا طنين‌ انداز ساخته‌اند. اشتياِ تركهانسبت‌ به‌ دين‌ اسلام‌ و پذيرش‌ اين‌ دين‌ مبين‌ از سوي‌ آنان‌ به‌ اين‌ دليل‌ بوده‌ كه‌ ترك‌هاقبل‌ از اسلام‌، خود به‌ خداي‌ يگانه‌ اعتقاد داشتند و پرستنده‌ «گؤي‌ تانري‌» بوده‌اند.مي‌دانيد كه‌ گؤي‌، در زبان‌ تركي‌ به‌ معني‌ بزرگ‌ و پر عظمت‌ است‌ و در اين‌ مورد، معناي‌رنگ‌ «كبود» را نمي‌رساند. اين‌ واژه‌ در تركيب‌ هاي‌ «گوي‌ مچيت‌» ]مسجيد[، «گؤي‌ تپه‌»،«گؤي‌ دفتر» و امثال‌ آن‌ نيز معناي‌ «عظيم‌» و بزرگ‌ است‌. مفهوم‌ رنگ‌ از آن‌ استنباط‌نمي‌شود. بعد از اسلام‌ آوردن‌ تركها نيز، واژه‌ «گؤي‌» هم‌ مانند كلمه‌ «تانري‌» به‌ عنوان‌لفظ‌ جلاله‌ در زبان‌ ما مانده‌ و هنوز هم‌ استعمال‌ مي‌شود.

          ترك‌ها در راه‌ اعتلا و گسترش‌ اسلام‌، خدمات‌ فرهنگي‌ و نظامي‌ گسترده‌ و قابل‌تحسين‌ انجام‌ داده‌اند.

  خدمات‌ و تلاش‌هاي‌ ترك‌ها در عرصه‌هاي‌ علم‌، فرهنگ‌ و ادب‌ در چه‌ حدي‌ بوده‌است‌؟

  در دوران‌ بعد از اسلام‌، زبان‌ تركي‌ بسيار زودتر و بيشتر از زبان‌ فارسي‌، به‌ عنوان‌ يك‌زبان‌ ديني‌، علمي‌ و درباري‌ مطرح‌ شده‌ است‌. اثر عظيم‌ و فنا ناپذير «قوتاد غوبيليغ‌» كه‌تقريباً همزمان‌ با «شاهنامه‌» فردوسي‌ طوسي‌ خلق‌ شده‌، نشان‌ مي‌دهد كه‌ حتي‌ قبل‌ از آن‌،آثار ديني‌، فلسفي‌ و سياسي‌ ارزنده‌اي‌ در اين‌ زبان‌ آفريده‌شده‌بود و «يوسف‌ خاص‌حاجب‌ ايراني‌» با اثر ارزشمند خود نشان‌ مي‌دهد كه‌ از يك‌ زبان‌ ادبي‌ و مدني‌ بسيارغني‌ و ريشه‌ دار برخوردار است‌. همچنين‌ كتاب‌ ارزشمند «نهج‌ الفراديس‌» كه‌ در همان‌عصر نوشته‌ شده‌، گواه‌ صادقي‌ بر اين‌ واقعيت‌ است‌ كه‌ زبان‌ تركي‌ در قرن‌هاي‌ سوم‌ وچهارم‌ هجري‌ داراي‌ نقشي‌ سازنده‌ در عرصه‌هاي‌ علم‌ و ادب‌ بوده‌ است‌. چند ماه‌ پيش‌در موزه‌ «چهل‌ ستون‌» اصفهان‌ به‌ يك‌ «عهدنامه‌» برخورديم‌ كه‌ باز به‌ زبان‌ تركي‌ و مربوط‌به‌ همان‌ زمان‌ است‌ و ارزش‌ تاريخي‌ فراوان‌ دارد. اين‌ اثر در سال‌ 447 هجري‌ و در شهرتبريز از لسان‌ عربي‌ به‌ زبان‌ تركي‌ ترجمه‌ شده‌ست‌ و زبان‌ استعمال‌ شده‌ در آن‌ شيوا ومتكامل‌ است‌.

          جاي‌ تاسف‌ فراوان‌ است‌ كه‌ در قرن‌ اخير، به‌ دليل‌ تاخت‌ و تاز سياست‌هاي‌شوونيستي‌ و ترك‌ ستيزي‌، اين‌ آثار و اسناد ارزشمند تاريخي‌ را از چشم‌ها پنهان‌ كرده‌اندتا به‌ خيال‌ خود، موجوديت‌ ترك‌ و تركي‌ در ايران‌ را انكار كنند.

  تقاضا داريم‌ به‌ طور خلاصه‌، در مورد تاريخ‌ زبان‌ تركي‌ در ايران‌ِ قبل‌ از صفويه‌توضيحاتي‌ ارائه‌ فرمائيد.

  بعضي‌ ها سعي‌ مي‌كنند اين‌ عقيده‌ غلط‌ و مغرضانه‌ را شايع‌ كنند كه‌ گويا زبان‌ تركي‌،از زمان‌ روي‌ كار آمدن‌ صفويه‌ در ايران‌ رايج‌ شده‌ است‌. اين‌ يك‌ دروغ‌ مسلم‌ است‌ . هرگزيك‌ زبان‌ نمي‌تواند در مدت‌ كوتاهي‌ در يك‌ كشور رواج‌ بيابد. شما خوب‌ مي‌دانيد كه‌قبل‌ از تأسيس‌ سلسه‌ صفوي‌، يك‌ دنيا آثار علمي‌ و ادبي‌ به‌ زبان‌ تركي‌ و توسط‌ترك‌هاي‌ «شافعي‌» خلق‌ شده‌ بود. متأسفانه‌ تاريخ‌ ادبيات‌ ما در دوران‌هاي‌ قبل‌ ازصفويه‌، هنوز مورد استفاده‌ قرار نگرفته‌ است‌. اثر ارزشمند «قارا مجموعه‌» كه‌ به‌ عنوان‌كتاب‌ درسي‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گرفت‌، نشان‌ دهنده‌ اين‌ است‌ كه‌ زبان‌ تركي‌ در كليه‌مسجدها، زاويه‌ها، تكيه‌ها و مكتب‌ها تدريس‌ مي‌شده‌ و حتي‌ بعضي‌ كتاب‌ها در قبل‌ ازدوره‌ صفوي‌ از فارسي‌ به‌ تركي‌ ترجمه‌ شده‌اند كه‌ از آن‌ جمله‌ مي‌توان‌ به‌ ترجمه‌ گلستان‌سعدي‌ از زبان‌ فارسي‌ به‌ تركي‌ توسط‌ «تفتازاني‌» اشاره‌ نمود. همچنين‌ ترجمه‌ قرآن‌مجيد از عربي‌ به‌ تركي‌ از قرن‌ سوم‌ هجري‌ آغاز شده‌ است‌ كه‌ نمونه‌هاي‌ زيادي‌ از اين‌نوع‌ ترجمه‌ها در كتاب‌ها و موزه‌هاي‌ مختلف‌ دنيا وجود دارد و به‌ عنوان‌ نمونه‌ مثال‌،مي‌توان‌ به‌ لوح‌هايي‌ با نام‌ «قرآن‌ متَرجَم‌» (ترجمه‌ شده‌) اشاره‌ نمود كه‌ توسط‌ «آستان‌قدس‌ رضوي‌» انتشار يافته‌اند. ضمنا جا دارد به‌ آثاري‌ چون‌ «فتوت‌ نامه‌»، «سلجوِنامه‌»، «سالتوِ نامه‌»، «اوْغوز نامه‌»و غيره‌ اشاره‌ كنيم‌ كه‌ در عصر سلجوقيان‌ نگاشته‌شده‌ اند.

  مي‌دانيم‌ كه‌ تركها بيش‌ از هزار سال‌ در ايران‌ حكومت‌ كرده‌ و از آغاز سلطنت‌غزنويان‌ تا پايان‌ دوره‌ قاجار، همه‌ پادشاهان‌ و حاكمان‌ در سرتاسر كشورمان‌ ترك‌بوده‌اند. و اصولاً بناي‌ دولت‌ «وحدت‌ ملّي‌» ورسميت‌ يافتن‌ مذهب‌ تشيع‌ در ايران‌،توسط‌ تركها انجام‌ شده‌ است‌. در طول‌ اين‌ مدت‌ بيش‌ از ده‌ قرن‌ حكمرانان‌ ترك‌ هرگززبان‌ خود را به‌ ديگران‌ تحميل‌ نكرده‌، بلكه‌ حتي‌ با دادن‌ صله‌هاي‌ فراوان‌ (سكه‌هاي‌زر و سيم‌) و ساير امكانات‌، دانشمندان‌، محققان‌، نويسندگان‌ و شاعران‌ را تشويق‌كرده‌اند كه‌ آثار خود را به‌ هر زباني‌ كه‌ خودشان‌ مي‌خواهند به‌ وجود بياورند. اگر ازدوران‌ كوتاه‌ حكومت‌ «زنديه‌» صرف‌ نظر كنيم‌، خاندان‌ پهلوي‌ اولين‌ دولت‌ غير ترك‌بودند كه‌ بعد از هزاران‌ سال‌ در ايران‌ به‌ حكومت‌ رسيدند. حال‌ بفرمائيد كه‌ در مقابل‌ده‌ قرن‌ دموكراسي‌ فرهنگي‌ ترك‌ها، پهلوي‌ها با زبان‌ تركي‌ و مردم‌ آذربايجان‌ چه‌برخوردي‌ مي‌كردند؟

  شوونيسم‌ ضد بشري‌ «پهلوي‌» در عالم‌ ادعا، از ايجاد و تقويت‌ «وحدت‌ ملي‌» درايران‌ سخن‌ مي‌گفت‌، اما در عمل‌، ضربه‌هاي‌ كشنده‌اي‌ بر «وحدت‌ ملي‌» وارد ساخت‌.قبل‌ از روي‌ كار آمدن‌ رژيم‌ پهلوي‌ در ايران‌، اصولا اختلاف‌ قومي‌ در اين‌ كشور وجودنداشت‌ و همه‌ مردم‌ - از هر قوم‌ و زبان‌ - خودرا «مسلمان‌» و «ايراني‌» مي‌دانستند. امارژيم‌ پهلوي‌ برنامه‌ را طوري‌ ترتيب‌ داد كه‌ ايراني‌هاي‌ فارسي‌ زبان‌ مبتلا به‌ يك‌ نوع‌ناسيوناليزم‌ كور شوند. آنان‌ مي‌خواستند اين‌ باور را در مردم‌ به‌ وجود بياورند كه‌ گويااسلام‌، موجب‌ عقب‌ ماندگي‌ در اين‌ مملكت‌ شده‌ است‌! رضاخان‌ و پسرش‌مي‌خواستند ترتيبي‌ بدهند كه‌ خواهران‌ و برادران‌ ايراني‌ و فارسي‌ زبان‌ ما، خودشان‌ رابالاتر از اقوام‌ ديگر بدانند. از اين‌ طريق‌ بود كه‌ در ايران‌ «شوونيسم‌ فارس‌» را به‌ وجودآوردند. برنامه‌ اصلي‌ و اساسي‌ اين‌ شوونيسم‌ فارس‌، نابود ساختن‌ «غيرت‌ اسلامي‌» دراذهان‌ مردم‌ بود و براي‌ پيشبرد اين‌ هدف‌، «ترك‌ ستيزي‌» و «عرب‌ ستيزي‌»را دركشورمان‌ ايجاد كردند و رواج‌ دادند تا به‌ خيال‌ خود «زبان‌ ملي‌» خلق‌ كنند و «وحدت‌زباني‌» به‌ وجود آورند. حاكمان‌ دوران‌ پهلوي‌ با «ايروني‌ بازي‌»هاي‌ خود، مي‌خواستنداين‌ فكر را تلقين‌ كنند كه‌ فقط‌ زبان‌ فارسي‌ مي‌تواند «زبان‌ ايراني‌» باشد و «ايران‌» تنها با«فارسي‌» معنا و شخصيت‌ پيدا مي‌كند. آنان‌ ترك‌ها را «اجنبي‌» و زبان‌ تركي‌ را «زبان‌بيگانه‌» معرفي‌ مي‌كردند و برنامه‌شان‌ اين‌ بود كه‌ ترك‌ها تحقير شوند و از سخن‌ گفتن‌ به‌زبان‌ مادري‌ خود شرم‌ كنند.