فرهاد رحیمی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد ِلله رب العالمين والصلوﺓ والسلام علي خير خلقه
محمد واله الطيّبين الطاهرين اجمعين الي يوم الدين

اما بعد

گم گشتة ديار ناداني و صحرانورد خيالات پريشاني، عبدالرحيم شیرواني غفرالله تعالي ذنوبه و ستر عيوبه، بر صفحه عرض مي‎‎نگارد كه اصل مسقط الراس اين غريب ذليل از بلده جليل ارده بيل، و ليكن در مبدا كهتريّت و جواني و مدتی در بلده طيّبه شماخي شيروان نشو و نما يافته و روزگار اول شباب را در آن ولايت با ياران و دوستان گذرانده بود و اهالي آن ديار از اعالي و اداني عموما به الفاظ تركيّه متكلّم مي‎‎باشند و بمرتبه ای كلام تركي درآن مرز و بوم وقوع و شيوع دارد كه در هنگام طفوليّت كه درآن ولايت توطّن داشت ملاحظهمي‎‎شد كه در بعضي از اوقات كه مسافر و غريبي از عراقي و يا فارسي و يا خراساني كه وارد آن بلد و ديار، و تعدادي به الفاظ فارسّيه تكلم و گفتار مي‎‎نمودند اهالي آن ولايت در تقرير جواب عاجز و بل محتاج به ديلماج، و از روي عبارات كتب فارسيّه در نهايت صعوبت و اشكال جواب سؤال ادا مي‎‎كردند.

علي ايّ حال بعد از چندين سال اين خاكسار حقير بمتابعت تقدير خالق قدير، بدست گردش زمانه گرفتار و اسير، و مدتهاي متمادي، متوالي الاّيام، در بوادي و شهرستان، غربت و کربت، در ولايات ترك و تاجيك به محنت و راحت، مدارا، و بعد از انقضاي مدت بسيار، به رهنموني قضاي كردگار، حسب الفرمان پادشاه جمجاه والتبار عادل شاه نامدار از صوب خراسان، مامور به اين سامان، و وارد دارالعلم شيراز، و بعد از چند گاه نظر به استيلاء فقر و درويشي و استيصال اوضاع و پريشاني روزگار، لابد و ناچار، در آن ديار رحل اقامت افكنده توطّن اختيار افتاد.

الحمد ِلله رب العالمين علي كلّ حال و نظر به آنكه از ابتداء طفوليت الي آن، شوق تحصيل علوم در كانون خاطر فاتر مزين، كالنّقش في الحجر قرار و استقرار داشت و پیوسته طالب و راغب  حصول اين معني و مترصد اوقات فرصت مي‎‎بود و اگر چه بنابر كثرت مشاغل خسيسه دنيويّه كه سبب تحصيل معاش، ضروري صاحبان حيات است، از آن سعادت عظمي محروم و مايوس، به احوال خويشتن حسرت و افسوس ميداشت، ليكن بقدر مقدور و ميسور، مضمون هدايت مشحون ما لا يدرك كله لا يترك كله را رعايت، و در بعضي اوقات كه توفيق رباني معاونت مي‎‎فرمود در مجمع درس علماي ذوي القدر و المكانكثرالله تعالي امثالهم وايسرا ما لهم حاضر، و به صحبت كثير السعادتشان فايز و فايض، و ملاحظه مباحثه و مذاكرة عربي و فارسي ايشان مي‎‎شد.

و ِلله الحمد و المنه با وجود نامساعدي روزكار غدّار، فضل كامله الهي شامل حال و فيض خدمت با موهبت شان چون كيمياي احمر، مؤثر و كارگر افتاده، از ميامن انفاس شريفشان اندك ربط و استحضار در قواعد كلمات عربيّه و فارسيه بهم رسانيد و چون اصلا و مطلقا رساله و كتابي در ضوابط و قواعد كلمات تركيّه، كه حقايق و دقايق آن كلام مهابت فرجام را صاحبان ذهن و ذکا متوجه گرديده، رساله درآن خصوص ترتيب داده باشند به دست حقير نرسيد، اين معني را از غيرت و حميّت تركيّت بعيد، و تمهید تاليف و ترتيب تصنيف چنين رساله از خاطر حزين خطور نمود و هر چند به مضمون صدق مقرون: و ان من شي الا يسبح بحمده و يسبح لله ما في السّموات والارض و هو العزيز الحكيم، هر مخلوقي جناب احديّت جل شانه را به زباني ستايش و ثنا خواني نموده و مينمايند:


لمؤلفه

از ازل تـا به ابد خـلق زميـن و آسمـان  

 متـفق در وحدتـش ور مختلـف باشد زبــان

هند و روم، ايران و توران و جميع كاينات

هـر يكي طرزي ستايندش به هر شهـر و مكـان 

ترك و تازيك و عرب ار مومن ار كافر بود

كردهاست هريك از ايشان حمد حق ورد زبـان  

كعبه و بتخانه ودير و حرم هر جا كه هست

عالمـي را رو بسـوي اوست كش نبـود مكـان

مقصد و معبود او هر چيز شئ صادق است

جمله را هستي از آن كو را نمي‎‎باشـد نشــان

اما چون اكثر اعاظم و بزرگان و ارباب دول و اصحاب اقتدار اهل فارس وعراق را مايل فهميدن و راغب دانستن اين كلام سياست فرجام يافت و نيز جمعي از احباب و دوستان همين مطلب و مدّعا را بكرّات مرات از اين حقير التماس و درخواست مي‎‎فرمودند، بناء علي هذا بر ذمت همت اين بي بضاعت واجب و لازم آمد كه تقديم خدمت مرجوع را شروع، و مقدّمه مذكور مسئول را به انجام و ظهور رساند، لهذا از حضرت آفريدگار جلّ جلاله و عظم شانه اعانت وتوفيق طلب نموده،  قواعد و ضوابط چند در كلمات تركيّه فراهم ومرتب داشته در آن مقدمه‎ای و چهار ركن و خاتمه‎ای قرار داده به مظهر التركي موسوم گردانيد و اگر چه خلق و آفريدگان پروردگار از بنيآدم فرق و جوقه و گروه بسيار و طايفه و جماعت بيحد و شمارند به مصدوقة آية كريمة: و جعلنا كم شعوباً و قبايل لتعارفو بنا بر حكمت الهي هر طايفه و گروه در اطراف و اكناف ربع مسكون ساكن، و هر يك از ايشان به اختلاف الفاظ و اقوال در ميان طوايف به ذكر و تسبيح الهي اشتغال داشته و می دارند و امّا اظهر و اشهر آنها عربي و فارسي و تركي مي‎‎باشد كه بزرگان و دانشمندان، عربي را در فصاحت و فارسي را به ملاحت و تركي را در شجاعت يافته و شمردهاند و ما بقي الفاظ و اقوال را، قابل دانستن و فهميدن ندانستهاند و كلام تركي هم به اعتبار كثرت ايل و اويماق و طايفه و گروه در الفاظ تركيّهشان اختلاف زياد به هم رسيده، و اگر چه در حقيقت همگي تركيست اما در اغلب و اكثر الفاظ در معني و لفظ مغايرت كلّي دارد، همچون تركستان و چين و ماچين و خطا و ختن كه اوزبكيّه و قالموق طايفجات ايشانند كه تركي آنها كه به جيغتاي مشهور و معروف است و در كلام تركيّت نهايت بلاغت و فصاحت آن اكمل و افضل است، بنا بر اقتضاي موقع لازم ديد كه غزلي از افصح الشّعرا نوائي بحیّز تحرير در آورد:


بيت

اول پريـوش ايــرور انــدق نـازك،

كيـم قويـش پرتوي دور جسميـغه يــوك

گر چه قاتـل كوزيـدین اؤلسه تيـرك

تيـــريــلور نـوش لبيــديـن هــم اؤلــوك

كونگلمه اوق اوزه اوق آتدي كوزنگ

ني عجب بولسه تيشوك اوزره تيـشوك

قاتـمانـگيز لعلــي اوزه آب حيـــات

گر چه بو شربت ايرور اسـرو چوچـوك

تاشلاب اوزلوكنگـي نـوايـي قـدم اور

كيــم يــراق يـولدور و بـو آغــر يـوك

(ol pərivəş irür andaq nazik

kim quyaş pərtövidür cismiğa yük

gərçi qatil közidin ölsə tirik

tirilür nuş-ı ləbidin həm ölük

köijlümə oq üzə oq atdı közüij

ni ‘əcəb bolsa tişük üzrə tişük

qatmaijız lə‘li üzə ab-ı hayat

gərçi bu şərbət irür asru çüçük

taşlap özlüküiji nəvai qədəm ur

kim yıraq yoldur u bu ağır yol)

و ديگر بلاد روم است كه طوايف عثمانلو و غيره در آن مرز و بوم خلق افزون از شمار، و بالتمام به تركي گفتار مينمايند و اکثر عبارات آنها با تركي ايران تفاوت دارد و ديگر اتراك ولايات و ايلات ايران زمين است كه آنها نيز مختلف گفتگو مي‎‎نمايند، بخصوص ايلات و احشامات فارس كه از بسياري دخل و تصرفات ايشان، در كلمات تركيّه عنقريب است، كه احدي تركي گفتن و شنيدن را دراين ولايت رغبت ننموده، بكلّي گفتار تركي را موقوف نمايند، مثل آنكه: در تعريف دَو اسب مي‎‎گويند كه: دوي خاص دور. كه فارسي آن اين است كه: دَوَش خوبست، كه دَو لفظ فارسي و خاص لغت عربي و دور حرف تركيست[بیلدیرمه اکیدیر.tur- ائیلمینین تکلیک اوچونجو کیشی گئنیش زمان شکلی اولان  tururدان اکلشمیشدیر:-dur«-tur«turur] و از اين قبيل نامربوط بسيار مي‎‎گويند. بنابرين لابد و ناچار اين خاكسار اين رساله را بطرز و طور كلام «قزلباش» ايران كه حقیقتاً تركي فصيح مربوط مرغوب و كلام شيرين بود، و بعضي دخل و تصرفات در آن قرار داده، به تبيين قواعد و ضوابط آن پرداخت و چون در بعضي موقع و مقام مباحثه ضرور ميشد كه نيك و بد كلام امتياز داده شود لهذا علماي خمسه كه از خانهزادههاي شهرستان تصور و تفكر، و مدتها در مدرس خيال، بهر نحو كه بايست و شايست، اوقات را صرف مباحثه كرده بودند، اسامي آنها را مرقوم، و مباحث ايشان را چنانچه خواهد آمد ايراد نمود كه ان شاء الله تعالي ناظران اين رساله، بديدة اختيار در مبحث ايشان نگريسته، صحيح و سقيم كلام را امتياز دهند و آنچه را كه به فصاحت تركي اقرب و انسب يابند مقبول طبع عالي، و از آن قرار عمل فرمايند. و علماي خمسه عبارتست از:

ملا جاجیم خان شاملو، ملا قراخان اوغلي قورت 

ملا داش دمور قراکوزلو، ملا تنگريویردي شاهسیون 

ملا يردانقلي سيل سُپُر   

بدانكه

تكلم كلام تركي، بسيار خوب ومرغوب، و بخصوص جزو استقلال صاحبان فرامين وسلاطين و حكّام ذوی‎الفرمان عصر و زمان است و فوايد بي حد و پايان در گذران امورشان دارد و بلكه در امور دنيويهشان افضل و اكمل مي‎‎باشد و چنانچه ايشان از لباس اين معني عاري باشند هر آئينه مستحق توبيخ و مستوجب سرزنش مي‎‎باشند و در انظار اهل روزگار از براي ايشان تمكين و وقاري و شكوه و اعتباري باقي نمي‎‎ماند. هر چند كه اين مختصر رساله گنجايش ذكر تفصيل آن كماهوحقّه ندارد، نهايت، آنچه بدون تامّل و تدقّق به خاطر فاتر خطور مينمايد در اين رساله بحیّز تحرير و تقرير در آورده، معروض ضماير ارباب فهم و دانش و مكشوف خواطر اصحاب فطنت و بينش مي دارد، و بالله التوفيق و الاعاثه.


مقدمه

در بيان نكات و رموز چند است، كه قبل از شروع در اين رساله دانستن آنها واجب و لازم مي‎‎باشد. اوّل نظر به آنكه قواعد و ضوابط اين رساله كه بلا تشبيه مانند كلمات عربيّت مرتب داشته ايم لهذا شارع در مباحث اين رساله را لابد و ناچار است از بلديّت و استحضار، في الجمله در علم صرف و نحو، كه چنانچه از آن معني معرّي و مبرّي باشند حظ كامل و لذت شامل از فهميدن و ادراك آن حاصل نخواهد شد و بلكه اكثر دقایق كه قرار داد گرديده به مدركه شان نخواهد رسيد.

اوّل آنكه

كلمات تركيّه نيز مثل كلام عربيت يا فعل است و يا اسم است و يا حرف. فعل چيزي را گويند كه بخودي خود معني داشته باشد و متقرن ازمنه ثلاثه، ماضي و حال و استقبال، باشد. اسم چيزي را گويند كه بخودي خود معني مستقل داشته باشد و متقرن به ازمنه ثلاثه نباشد. حرف بخلاف اين هردو و بخودي خود معني نمي‎‎بخشد و اگر بخشد تامّ الفايده نيست و بعد از آنكه حرف را با اسم يا فعل منضم ساخته، رابطه بخشند فايده آن عايد ميشود و حقيقت حال بعد از اين حسب الواقع معلوم و مفهوم خواهد شد.

ديگر

كل افعال تركيّه اعم از مصدر و ماضي و مستقبل و امر و نهي و استفهام و جحد بالتمام در كلام تركي به امر گفتهميشود كه ان شاء الله تعالي بذكر تفصيل آنها خواهد پرداخت و از اينجاست كه كلام تركي مهابت تام و سياست تمام ميباشد و پر ظاهر است كه هر كلام كه مجموع الفاظ و عبارات آن از روي تحكّم و امر و فرمان باشد، البتّه در نظرها مهيب و سهمناك مي‎‎نمايد، و علامات ماضي و مستقبل و غير كه داخل آن كلمه ميشود امتياز مي‎‎بخشد هر يك از آنها را.

ديگر

همچنانكه كلمات عرب را علامات جداگانه از براي ماضي و مستقبل و اسم فاعل و اسم مفعول و مذكر و مونث و حاضر و غايب و مفرد و مجموع است در كلمات تركيّه نيز علامات معيّنه از براي هر يك هست ليكن در تركي از واحد كه تجاوز شد جمع ميدانند و علامت مشخصه جهت تثنيه نمي‎‎باشد و علامت معينه جهت تذکیر و تانيث جدا نميباشد و از قرينه كلام او را تشخيص و تعیین مينمايند. ملا يولقليفرموده که: مستحب است كه تصريح ذكوريت و اناثيت بايد بشود و ملا جاجيمخان و علماي ديگر با آن موافقت نورزيده و گفتهاند اين قول بغايت ضعيف، و بلكه تصريح در آن بسيار ركيك و نامربوط است ليكن در بعضي مواضع بنابر رفع اشتباه تجويز داشتهاند و اين را بسي شاذ ميدانند.

ديگر

علماي خمسه متّفق اللفظ، سنت مؤكّد ميدانند كه در تكلم كلام تركي في الجمله حزميّتي بايد داخل كرد كه دانسته و عمد از روي حزميّت بايد گفتار واقع شود كه اگر سهو شود يا ترك نمايند حق كلام تركي را ادا نكرده خواهند بود و مكروه است كه كلام تركي از روي عجز گفته شود و ملا قراخان اوغلي اين معني را حرام مؤبّد و متكلم را خاطي و بلكه تات مينامند و آن گويندگان را داخل سلسله عليّه عاليه اتراكيه نميدانند.

ديگر

التقاء ساكنين است، اگر چه التقاء ساكنين در كلام عربيّت ذكر نموده و مينمايد  بخلاف عربي و فارسي كه اين رعايت مرعي نشده بنابر اين بر ناظران اين رساله نيز همين معني واجب و لازم ميباشد.

 

 

ديگر

همچنانكه در افعال عربيّه ضماير در استتارند در افعال تركيه نيز ضماير مستور مي‎‎باشد، و چون دانستن و شناختن آنها قبل از شروع ضرور است لهذا تفصيل آنها مذكور مي‎‎گردد: آن(an) ، آنلر(anlar)، سن(sən) ، سیز(siz) ، بن(bən) ، بیز(biz) ، كه در عربيّت هو، هم، انت، انتم، انا، نحن، باشد و در فارسي آن، آنها، تو، شما، من، ما ميگويند.

و ملا داش دمور فرمودهاند که: او(o)  و اونلر(onlar)  هم آمدهاست و متكلم مختار است در گفتن آنها و گويا حقيقتاً اين هر دو يكي باشد و از كثرت استعمال مغايرت در الفاظ ضماير مذكوره راه يافته.

ديگر  

علماي خمسه فرمودهاند كه: گوينده تركي مستحب است که صاحب مناصب و يا صاحب گله و رمه و يا لااقل سواره و ملازم بر كار ديوان باشد و اگر هيچیك از اينها در متكلم تركي نباشد مكروه است كه به تركي تكلم نمايد و بلكه "ملا يردانقلي" اينمعني را حرام ميداند.