يك قيچي با لبههاي تركستيزي و اسلام ستيزي
این مقاله حاوی مطالب ارزنده ای است که میتواند روشنگر اذهانی باشد که به بحران هویت گرفتار شدهاند.
رژيم پهلوي با تكيه نمودن بر اريكه قدرت، اهداف يك سويهنگري نژادي در سطحملّي را مدّنظر خود قرار داد و در ميان اقوام مختلف ايراني كه ساليان متمادي باپشتگرمي به اسلام با اخوّت و همدلي تمام در حفظ و صيانت كيان اسلامي به معيشتميپرداختند به تفرقه افكني پرداخت، به نظر شما اكنون در اين برهه از مقطع تاريخيكه به ميمنت انقلاب اسلامي هر گونه نظريه هاي تك بعدي نظير برتري آريايي منسوخگرديده است، چگونه و با چه راهكارهاي ممكن ميتوانيم حقوِ ق اجتماعي خويش رابه دست آوريم؟
نخست پيرامون لفظ «آريا» كه شما به كار برديد، بايد توضيحي بدهم. ميدانيد كه اينكلمه، لفظي جعلي و ساختگي است، همانند مدلول خود، بيمعني و بيمفهوم است.كلمه از سوي «اومستد» اختراع شد و سپس «گيرشمن» فرانسوي و نيز «آندره گدار» وهمچنين «كريستنسن» دانماركي و نوچههاي داخلي مانند «پورداود» به كار بردند و گويابه گروهي از سفيد پوستان كه زبانشان مثلا فارسي يا پارسي بوده اطلاِق، ميشدهاست.و شما ميدانيد كه هموطنان فارسي زبان ما چندان سفيد پوست هم نيستند! اين كلمهدر هيچيك از متون شرقي و غربي قبل از دورة پهلوي ديده نشده است. ظاهرا آنرا ازكلمه «آري» ari كه به معني «پاك و سفيد و روشن»است و ريشه تركي دارد ساختهاند.اين كلمه هنوز هم در زبان مقدس تركي مصطلح است. مثلا ميگوييم : «سودان دورو،آيدان آري». و يا دو مصدر «آرينماِق» و «آرينديرماِق» كه از همين كلمه ساخته شدهاند.
اما در باب «اهداف يكسويه نگري نژادي رضا خاني» صحيح ميفرمائيد. پيش از دورهپهلوي تئوري «شعوبيه افراطي» فارسي و بقول امروزيها «پان ايرانيسم» و «پانفارسيسم» يا وجود نداشت، يا خيلي ضعيف بود. مأموريت اراذل و اوباشي كه دراطراف «رضا خان پالاني» گردآمده بودند، تعميم اسلام ستيزي و تركيستيزي و تحكيمپان فارسيسم و جايگزين ساختن «باستانگرائي» بود. تركي ستيزي و اسلام ستيزي هردو در راستاي هم و موازي هم پيش ميرفت. به ضرس قاطع ميتوان گفت كه همهتركي ستيزان ايران، اسلام ستيز نيز بودهاند، اكنون نيز چنين است. كساني كه هنوز همعليه زبان و فرهنگ تركي آذربايجان زهر ميريزند، دشمنان غيرت ديني و عفّت وعصمت زبانزد آذربايجان هستند و آنان كه از گسترش زبان مقدس تركي در ايرانميترسند، برنامههاي محيلانه دراز مدتي عليه انقلاب اسلامي دارند كه با اندك تفحصدر گفتهها و نوشتههايشان ميتوان آن را فهميد و دريافت.
اما راهكارهاي ممكني كه براي كند ساختن دو لبه قيچي فراماسونري يعني اسلامستيزي و تركيستيزي پيش روي ماست. شناخت دسائس وحيل مكاتب وكيشهايضاله و باطني است كه اين قيچي را به دست گرفتهاند. اگر همه ما يك حرف بزنيم ووصيت امام راحل را عمل كنيم كه مردم را پيوسته به «وحدت كلمه» دعوت ميكرد،بيگمان خواهيم توانست هر دو لبه اين قيچي را كند كنيم. اگر 35 ميليون تركي گويايراني بتوانند در مدارس ايران زبان مقدس تركي را تحصيل كنند، به حيات مذبوحانهپان فارسيستها و پان ايرانيستهاي آريامهري نقطه پايان گذاشته خواهد شد. متأسفانهفرقههاي «پان فارسيست» و «پان ايرانيست» و نيز شوونيستهاي فارس اخيراً با تظاهر بهدينداري و تعارف محيلانه به اسلام، تلاش در حفظ جوّ فرهنگي آريا مهري در كشوردارند و برخي از مسئولان عافيت طلب در استانهاي آذربايجان نيز با سياستي دو رويهسعي ميكنند مردم را برنجانند و هم در انديشه تأليف قلوب پانفارسيستها هستند.
ساده لوحي است اگر ما خيال كنيم كه جرثومههاي آريامهري و دشمنان قسمخورده انقلاب و اسلام از بين رفتهاند و يا مأيوس شدهاند. آنان اكنون جو فرهنگي وسياستهاي فرهنگي بسياري از مراكز علمي كشور را در دست دارند و لبه «تركي ستيزي»اين قيچي را تيزتر كردهاند.
اكنون همه مردم انقلابي ايران بويژه مردم آذربايجان بايد عليه سياستهاي «تركيستيزي» جرثومههاي ضد انقلابي به پا خيزند. ما در جبهههاي جنگ حقعليه باطلپيروز شديم و دشمن را به عقب رانديم، اما در جبهههاي فرهنگي متأسفانه نتوانستيمابتكار عمل را از دشمن نژادپرست و شوونيست بازستانيم. هنوز هم كتابهاي درسي«تاريخ» و «ادبيات» با شالوده «تركي ستيزي» تأليف ميشود و هدف برخي ازسياستهاي فرهنگي، گسترش «فارسي» است نه گسترش اسلام. همين سياست سببشده استكه بيت المال مسلمين براي گسترش زبان فارسي در تاجيكستان به كار رود وديناري براي گسترش فرهنگ قرآني در تركي خرج نشود.
شناخت اين سياستها، سرنخهائي براي شناخت دسائس دشمنان انقلاب و اسلام بهدست خواهد داد.
با تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به همت بزرگ مرداني همچون شهيدبهشتي كه حقوِ حقّه تمام افراد و اقوام با عنايت به مباني قرآني و اسلامي در اصول 3و 15 و 19 ملحوظ گرديده است چه عواملي باعث شده است كه اصولي از اين دستبعد از گذشت 20 سال مورد بيمهري واقع گردد؟
در اين فرصت كوتاه نميتوان از همه عوامل صحبت كرد. اما من، ملّي گرائي فارسي،شوونيسم و پان فارسيسم را عامل اصلي بازدارنده ميدانم. مادامي كه سياستگزارانفرهنگي كشور، مبارزه با ملي گرائي و شوونيسم فارسي را سرلوحه برنامههاي خودقرار ندهند و حتّي يك كلمه هم عليه شوونيسم سخن نگويند، وضع بهتر از اين نخواهدبود. اين جمله امام يادمان باشد كه: «در اسلام ملي گرائي نيست.» در حاليكه برخيمسئولان فرهنگي كشور در عمل كه هيچ، در شعار هم از تكرار اين جمله امام ابا دارند.
مباني ديني و ايدئولوژيك ما بر مفاهيمي تكيه ميكند كه در آن، برتريهاي نژادي ازهر قبيله و قومي خط بطلان كشيده شده است و تمامي افرادي از هر قوم و قبيله راصرفاً بر مبناي اعتقادات ديني آنان كه بر پايه تقوا ميباشد ميسنجد. با امعان نظر براين موضوع، آيا تفكراتي از نوع برتريهاي يك قوم بر ديگر اقوام ميتواند در جامعهاسلامي ما جايگاهي براي خود داشته باشد؟
بيگمان نه، ما مسلمان هستيم.گرامي ترين فرد را پرهيزگارترين فرد ميدانيم. براي ماعلامه طباطبائي، علامه اميني، مرحوم آقاي بروجردي، و مرحوم آقاي حكيم همهعزيز بودند و هستند. ما به وحدت ديني ميانديشيم نه وحدت ملّي تئوري «وحدتملّي» محصول پيآمدهاي رنسانس فرانسه است كه دشمنان اسلام در كشورهاياسلامي براي زودودن غيرت ديني پياده كردهاند و ميكنند.قانون اساسي جمهورياسلامي زبان فارسي را «زبان ملّي» نناميده است، بلكه زبان رسمي ناميده است. كسانيكه آنرا زبان ملّي مينامند، دور خود تار «وحدت ملي» تنيدهاند. وحدت ملي هيچگاه بهبار ننشست و نيز بار نخواهد داد. زير چتر قوميت و مليت همه جمع نميشوند، زيرا كهصف آرائي پيوسته با فكر و عقيده است نه شهر و ديار و زبان و نژاد. اما زير چتر اسلامهمه ملتها و اقوام و قبائل اعم از ترك و فارس و عرب و عجم گرد هم ميآيند و بهوحدت ابدي و پايداردست مييابند و حقوِ همه ملتها و قبائل در آن ملحوظ است ورمز جاودانگي «وحدت ديني» در همين است.
شاه خائن پرچمدار «وحدت ملي» بود و بسيار در اين راه هزينه كرد و عاقبت آن راديد. هيتلر هم مدافع «وحدت ملي» بود. سپس روسها و اكنون صربها و صهيونيستها وارمنيها از همين تئوري دفاع ميكنند. پان فارسيستهاي وطني ما نيز دور اين سفرهمردار شاهنشاهي نشستهاند و جوانان غيرتمند و مسلمان و مؤمن و انقلابي آذربايجانرا رويكرد عظيمي، به گذشته پربار و فرهنگ اسلامي اجداد خويش دارند، بيشرمانه«پان تركيست» خطاب ميكنند، همانگونه كه شاه، «تجزيه طلب» و «متجاسر» و«خارجي» ميناميد و جلوگير «بازگشت به خويشتن» و ناستولوژي در آذربايجان بود.
بعد از حماسه دوم خرداد و بسط و گسترش فضاي فرهنگي و سياسي جامعه، آقايخاتمي با طرح شعارهايي همچون جامعه مدني و ايران براي همه ايرانيان، جامعه را بهسير و روندي هدايت ميكند كه در آن قانونگرايي در تمامي عرصههاي اجتماعي،خود را به صورت بارزي نشان ميدهد، اقوام مختلف ايراني چنين جامعهاي دارايچه پايگاهي ميتوانند باشند؟
من در مقالهاي حادثه دوم خرداد را «حماسه» ناميدم و به دليل آنكه «حماسه» رااقدامي «همه جانبه، مردمي و خيرخواهانه» ميدانم. اما ميبينم اشتباه كردهام و بايدتوبه كنم، زيرا متأسفانه در اقدامات فرهنگي اخير، شوونيستها و پان فارسيستها ومليگرايان بيشتر امنيت پيدا كردهاند و «تركي ستيزي» رنگ و لعابي تازه يافته است وفرهنگ مقدس آذربايجان به دستموزهاي در دست دلقكان و لودگان تلويزيون بدل شدهاست و گرچه بارها از رئيس جمهور محترم شنيدهايم كه در ايران شهروند درجه 1 و 2نداريم، اما تركان آذربايجان و سرتاسر ايران در بهرهمندي از حقوِ اوليه شهروندي،هنوز «درجه 2» مانده است.
تركان آذربايجان و سرتاسر ايران، ايرانيتر از هر ايراني هستند و زبان تركي هم همينطورظرف بسيار شايستهاي براي تبليغ معارف اسلام و مفاهيم قرآن است و پيش از دورهپهلوي در گستره ايران، عزت و اعتبار داشت و اسير دلقكان و لودگان جُكساز جامجمنميشد.
ما زبان فارسي را به عنوان زبان رسمي خود تلقي ميكنيم و دفاع و حمايت از اينزبان را در مراحل گوناگون تاريخ، به نحو احسن و به كرّات به اثبات رساندهايم، آياخواندن و نوشتن به زبان تركي و در كل تحصيل به زبان مادري ميتواند مغاير با اينموضوع باشد؟
من صحبت از اثبات فارسي نميكنم، سخن از انكار تركي دارم. نياكان خدامحور ودين مدار فرهيخته ما به ما «ملي گرايي» نياموختهاند. «خطيب تبريزي» از تبريز بهشامات رفته، پيش ابوالعلاء معرّي تحصيل كرده، آثار خود را به عربي نوشته است.«صفي الدين اورموي» همين گونه است، اثر بينظير «الادوار»را به لسان قرآن تأليفكرده است و «عبدالقادر مراغهاي» اين اثر او را به فارسي و هم به تركي شرح كردهاست.«خواجه احمد يسوي» به تركي نوشته، «شهاب الدين سهروردي» به عربي و فارسيتأليف كرده است. «اديب احمد يوكنانكي» به تركي قلم زده و «نظامي» فارسي سرودهاست، «يوسف خاص حاجب» تركي را پاس داشته و «خاقاني» فارسي را بها داده است.شيخ صفي هم به تركي و هم به گيلكي و فارسي شعر سروده است. و اين نشانگر آناست كه اين بزرگان به مدلول و موضوع ميانديشيدند نه به قالب و فرم. و به انكار هيچزباني دست نمييازيدند. فارسي زبان رسمي كشور ما، عربي زبان دين ما و تركي زبانعلمي و مردمي ما و قالب بيان عواطف و احساسات ما است. «زبان رسمي» تعريفحقوقي دارد. در معناي زبان ملي و مردمي نيست. البته بايد مكاتباتو مراسلات ومناظرات دولت به زبان رسمي باشد. اما هيچ قانون تحصيل به زبان مردمي و بومي رامنع نكرده است. اين دولت است كه اجراي قانون اساسي بر عهده اوست و موظفاست كه امكانهاي اجراي كامل آنرا فراهم آورد. همانگونه كه «زبان رسمي»، «زبان ديني»و «زبان مردمي» تعاريف حقوقي دارند، «استحاله قومي» نيز تعريف مشخصي دارد.اكنون آنچه در ايران براي تركان رخ ميدهد «استحالة قومي» است و اين چيزي جز تفالهسياست تركي ستيزي آريامهري و رضاخاني نيست.
بسياري از آرياگرايان چنين شبهاهتي را در جامعه كنوني ما القا مينمايند كه وحدتملي ما در ايران در گرو يك دست نمودن زبان در كل كشور ميباشد و به همين منظوراز دير باز در جهت تخطئه فرهنگ، زبان و هويت ما بر آمدهاند آيا چنين نظرياتيميتواند مبناي علمي داشته باشد؟
زبان نميتواند عامل وحدت باشد. تنها دين و عقيده است كه ميتواند انسانها رابههم نزديك كند. چنانكه همه مسلمين با هم يد واحده هستند. اينهمه كشور عربي كهزبان واحد دارند، هيچگاه نتوانستند به وحدت برسند. يا مثلا احمد كسروي كه خودترك بود نتوانست در آذربايجان جائي براي خود پيدا كند اما با همدينان غير ترك خودنظير «پورداود» به وحدت رسيد. «يكي كردن زبان» در ايران يك دسيسه اسلام ستيزي وتركيستيزي است كه هدف نهائي قيچي فراماسونري است.
آقاي دكتر با توجه به اين موضوع كه در تمامي مقاطع تاريخي، تركها بيش از هركس ديگر كه داعية ايران دوستي را شعار خويش ساخته اند به اين مرز و بوم عشقورزيدهاند و به آن خدمت نمودهاند، چرا با اين احوال هر موقع كه خواهان ترويج ورشد توسعه فرهنگ تركي - اسلامي خود ميشويم اشخاص غرضورز و فرهنگستيز ما را به القابي همچون ناسيوناليست متهم مينمايند؟
بعد از انقلاب، دشمن پيوسته خواسته است كه آذربايجانيان را رودروري نظاممقدس جمهوري اسلامي قرار دهد. اما فراموش نكنيد كه ما پيوسته فرياد زديم و گفتيمكه : «آذربايجان اوياقدير-انقلابا داياقدير». و نيز به آوازي بلند و به شادماني ندا درداديم كه : «آذربايجان جانباز - خامنهاي دن آيريلماز». اين دو جمله هركدام يك كتابمعني و مفهوم دارد و دشمن براي بيتأثير ساختن آن از يك سو تلاش در تعميم وگسترش «پان فارسيسم» و «شوونيسم ملي گرايي فارسي» ميكند و از سوي ديگر هرگونه حركت فرهنگي اصولي و منطقي جوانان انقلابي و مسلمان آذربايجان را كه درراستاي عزت نهادن به مواريث فرهنگي بازمانده از اجداد و نياكان غيرتمند خود كهجزئي لاينفك از فرهنگ عظيم اسلامي به شما ميرود، «ضد ملّي» قلمداد ميكند و بااصطلاحاتي نظير قوم گرائي و پان تركيستي و غيره، ميخواهد ما را از ميدان به در كند.اما جوان آذربايجاني همانگونه كه در همه زمينه هاي زندگي معنوي و مادي خويشپيش تاز و موفق بوده است، بيگمان در مقابل نيرنگ هاي دشمنان خود هم سرافراز وپابرجا خواهد ايستاد.
با توجه به اينكه زبان ما به صورت آكادميك در مدارس و دانشگاهها تدريسنميگردد، مطبوعات آذربايجاني چه رسالاتي را ميتوانند در آموزش و آشنا سازيفرهنگ خودي در مقابل يورشهاي فرهنگي بيگانگان داشته باشند؟
مطبوعات تا ميتوانند بايد به تركي بنويسند. تركي فقط زبان شعر و فولكلور نيست.خبر را هم به تركي بنويسيد. مباحث سياسي، اقتصادي، علمي و حتي مطالب درسي رابايد به تركي بنويسيم. مسئولان منطقه بايد به وظايف خود عمل كنند. مقام دوستي ودنيا پرستي در اسلام باطل است. فكر جوانان آذربايجان باشيد كه آمال خود را دركانالهاي تلويزيوني آمريكايي مشاهده نكنند. مبادا روزي كه سنگرهارا همانگونه كه دركشورهاي همسايه از دست داديم در تبريز و اروميه هم از دست بدهيم و ملي گرايان وپان فارسيستها و شوونيستها را شاد سازيم.
آيا در حال حاضر به تدريس زبان تركي در دانشگاههاي تهران مشغول ميباشيد واگر چنين امري در تهران ممكن ميباشد، چرا در شهرهاي آذربايجان از قبيل تبريز،اروميه، زنجان، اردبيل غير ممكن مينمايد؟
درس دو واحدي «زبان و ادبيات تركي آذربايجاني» به عنوان درس اختياري در سال1370 از سوي شوراي انقلاب فرهنگي به تصويب رسيد. و از همان سال تا كنون دراغلب دانشگاههاي تهران اين درس تدريس ميشود. در دانشگاههاي صنعتي شريف،علم و صنعت، امام صادِ (ع)، دانشگاه تهران، دانشگاه علوم پزشكي، شهيد بهشتي،علوم بهزيستي و واحدهاي مختلف دانشگاه آزاد اسلامي به تدريس اين درس مشغولبودهام. اگر در اروميه و تبريز و اردبيل و زنجان كه بايد به مراكز تركيپژوهي تبديلشود، اين امر اجرا نميشود، مشكلي است كه مسئولان منطقه ايجاد ميكنند كه بايدمردم استانهاي آذربايجان اين مشكل را حل كنند.
در خاتمه چه پيامي براي مردم آذربايجان براي حفظ و حراست از فرهنگآذربايجاني را داريد؟
مردم آذربايجان همدوش ديگر مسلمين ايران، بعد از قرنها توانستهاند نظام حكومتيمبتني بر احكام قرآن برپا سازند و با نثار جسم و جان و فرهنگ و زبان خويش از آندفاع كردهاند. شهداي به خون خفته انقلاب اسلامي به ما آموختهاند كه در راه تحكيم وتعميق نظام مقدس جمهوري اسلامي بايد از هر چيز گذشت و به مقصد نهائي پيمانمقدس الهي دست يافت. حفظ و حراست از فرهنگ كم نظير تركي آذربايجان و دفاع ازعزت مقدس تركي و تأمين حقوِ تركان ايران مبناي احكام قرآن و نصّ صريح قانوناساسي در همين راستا و براي نيل به همين مقصد الهي است. جوانان ما بايد دفاع ازفرهنگ و زبان اصيل و غني تركي ايراني خود را مساوي و موازي با دفاع از كيانجمهوري اسلامي بدانند.
جوانان ما همسو با انقلاب اسلامي بايد بيرِ دفاع از زبان و فرهنگ تركيآذربايجان را از دوش خود بر زمين ننهند، در مقابل هر گونه تركي ستيزي، مردانهايستادگي كنند، در مدارس و در دانشگاهها از معلمان و استادان طلب كنند كه اين زبان راعزت نهند، ضمن آموختن زبان رسمي كشور، دقائق زبان مقدس تركي را فراگيرند.تركيستيزي يك دسيسه محيلانه و مرموز فراماسونري است كه تنها راه مقابله با آن،اقدام عمومي و همگاني و هجومي همه جانبه به لانههاي تئوري سازان گندم نماي جوفروش از قماش نوچههاي احمد كسروي است، كساني كه مشروطه را بهترين نوعحكومت ميشماردند و اكنون با احياء تخت جمشيدها شاه را ميستايند و النهايه دلدر گرو دلبر غربي دارند، روزي به اين مردم پشت خواهند كرد.
فرزندان ما بايد بدانند كه اصل بازگشت به خويشتن و ارج و عزت نهادن به ميراثفرهنگي تركي اسلامي، جزئي از اقدام به اعتصام به حبلالهي و عين وحدت ديني وايماني و عقيدتي است و سدّي عظيم در مقابل هر گونه ملي گرائي و شوونيسم و بهقول مرحوم آل احمد (زرتشتيبازي و فردوسي بازي) است.
بسم الله الرحمن الرحیم