عروض در شعر ترکی، تالیف: دکتر ح. م. صدیق، تهران، نشر تکدرخت.

3ـ2ـ1. منشاء ترکی عروض

با توجه به گسترش حضور ترکان در میان اعراب مسلمان در قرون اولیه‌ی اسلامی نیز، می‌توان گفت که خلیل بن احمد تحت تأثیر اوزان دلنشین موجود میان ترکی‌گویان و ترکی‌سرایان توانسته است با بهره‌جویی از اصول و قواعد شعر ترکی به تدوین دانش عروض دست بزند.

برخی اصلاً ریشه‌ی عروض را در شعر هجایی ترکی باستان جستجو می‌کنند. یکی از مدافعان این نظریه مرحوم دکتر محمدتقی زهتابی است. وی می‌گوید:

«ریشه‌های وزن عروض را در اشعار فولکلوریک ترکی باستان باید جستجو کنیم و نباید چشم بسته بگوییم که ما اوزان عروض ترکی را از فن عروض عربی گرته‌برداری کرده‌ایم.»

وی می‌گوید:

«نخست باید بدانیم که عروض غیر از «علم عروض» است. ما علم عروض را مدیون خلیل‌ بن احمد هستیم. اما پیش از تدوین این علم توسط او، عروض وجود داشت. همان گونه که ستاره‌ها همیشه هستند، اما دانش ستاره‌شناسی بعدها مدون شده است.»

مرحوم زهتابی پیرامون منابع مورد استفاده‌ی خلیل بن احمد برای تدوین دانش عروض می‌گوید:

«جهت تدوین علم عروض مجموعه‌ی تجربیات شعری یک صد و پنجاه ساله‌ی دوران جاهلیه‌ی عرب برای خلیل بن احمد کافی بود. اما به یقین در این تجربیات، اوزان گوناگون اشعار اساطیری زبان فراگیر ترکی باستان و سومری و جز آن بی‌تأثیر نبوده است.»

مرحوم زهتابی با آوردن امثله و شواهد فراوان و قانع کننده‌ای از سرودهای باستانی ترکی و نیز بررسی اوزان چیستان‌ها، ترانه‌های عامیانه و اشعار فولکلوریک ترکی آذری، به این نتیجه می‌رسد که:

«در کنار اوزان شمارشی هجایی، وزن‌هایی نیز در شعر ترکی باستان وجود داشت که شبیه و یا عین اوزانی بود که بعدها از طریق «علم عروض» توسط شعرای دوران اسلامی اخذ گردید و به کار رفت.[1]»

4ـ2ـ1. منشاء عربی عروض

با توجه به همه‌ی آن چه که گفته شد، نظر ما این است که علم عروض در اصل با گسترش فرهنگ اسلامی در خاورمیانه و آسیای میانه به تدریج وارد شعر زبان‌های گوناگون مردمان مسلمان شده گردید و مانند همه‌ی مظاهر فرهنگ اسلامی، همه جا را تا هندوستان تحت سیطره‌ی خود قرار داد. این‌جا باید اشاره کنیم که ملل مسلمان از جمله ترکان و فارسی زبانان، تصاحب علم عروض و گسترش آن را مدیون اسلام هستند و به برکت مسلمان شدن توانستند دریایی از آثار شعری لطیفی بیافرینند و ظریف‌ترین عواطف و احساسات خود را در آن بیان کنند.

عرب پیش از اسلام صاحب دانش عروض بود و شعرای پیش از خلیل بن احمد در بحوری نظیر مضارع و مقتضب گاه به گاهی شعر گفته‌اند.[2]

اشعار به جا مانده از دوره‌ی جاهلی، بسیار پخته و پیشرفته است و این معلوم می‌کند که عروض در عرب دارای تاریخی بس قدیمی‌تر است.[3]

شوقی ضیف در کتاب«هنر و سبک‌های شعر عربی» می‌گوید:«در آثار شعر جاهلی قیدها و سنت‌های فراوانی وجود دارد و شاید همین امر سبب شده است که جویدی بگوید:«قصاید اعجاب‌آفرین قرن ششم میلادی حکایت از آن دارد که حاصل صنعتی بلند مدت است.» زیرا کثرت قواعد و قوانین موجود در زبان و نحو و ترکیبات و اوزان، آن محقق را به این نتیجه می‌رساند که شکل جاهلی این قصاید تنها پس از تلاش‌های مجدّانه‌ای که شاعران در صنعت آن مبذول داشته‌اند به وجود آمده است. بررسی موسیقی شعر جاهلی برخی از این تلاش‌ها را روشن می‌کند. به طور مثال قصیده از واحدها‌یی موسیقایی تشکیل شده است که بیت نامیده می‌شود و غالباً به چهل بیت می‌رسد و گاهی بالغ بر صد بیت است و گاه به دو بیت تنزل پیدا می‌کند و شاعر در همه‌ی ابیات وزن واحدی را اختیار می‌کند تا نغمه‌ها و آهنگ‌های وی را در تمامی اثر ادبی هماهنگ سازد. هم‌چنان که در پایان همه‌ی ابیات حرف واحدی را می‌آورد که «رویّ» نامیده می‌شود و به این هم بسنده نمی‌کند، بلکه همواره اعمالی را انجام می‌دهد و اصولی را مراعات می‌کند که کار بررسی آن به عهده‌ی دو علم عروض و قافیه است.[4]

امرؤالقیس یکی از شاعران عصر جاهلی است که چند بیت از قصیده‌ی بلند وی را که در وصف اسب خود سروده است، برای نمونه ذکر می‌کنیم:

وَ قَدْ أغْتَدِی و الطّیْرُ فی وُکُنا‌تِها،

بِمُنْجَرِدٍ قَیْدِ الأوابِد هَیْکَلِ،

مِکَرٍّ مِفَرٍّ مُقْبِلٍ مُدیرٍ معاً،

کَجُلْمُودِ صَخْرٍ خَطّهُ السَّیلُ مِنْ علِ.

کُمَیْتٍ یَزِلُّ اللِّبْدُ عَنْ حالِ مَتْنِهِ،

کما زَلّتِ الصَّفْواء بالمتنزِّلِ.

عَلی الذّبْلِ جَیَّاشٍ کَأنَّ اهْتَزامَهُ،

إذا جاشَ فیه حمْیُهُ غَلْیُ بالمتنزِّلِ.[5]

 

ترجمه:«بسا که سپیده‌دم، به هنگامی که پرندگان در لانه‌هایشان به سر می‌برند، با اسبی کوته‌موی و درشت‌اندام که برای حیوانات وحشی هم‌چون دام است، بیرون می‌زنم.

اسبی که در آن واحد یورش می‌آورد و می‌گریزد، پیش می‌آید و روی برمی‌تابد، همانند صخره‌ای سخت که سیل از فراز کوه به زیر آورد.

اسبی سرخ‌رنگ که نمدزین از روی پشتش می‌لغزد، چنان که قطرات باران از روی صخره‌های صاف صیقل‌خورده بلغزد.

به همه‌ی لاغری پرجوش و خروش است، چنان که وقتی به تک خیزد آواز درونش همانند غلیان دیگی است.»

یکی از قدیمی‌ترین بحرها و یکی از اوزان اصیل شعر عربی، بحر رجز است. شعرای دوره‌ی جاهلیت به هنگام محاربه یا مفاخره بالبدیهه و ارتجالی رجز را در دو یا سه بیت می‌گفته‌اند، رفته رفته بر طول ابیات آن افزودند و به صورت طولانی درآمد. گفته‌اند اول کسی که رجز را طولانی کرده، اغلب عجلی در زمان پیامبر و بعد از او رؤبة ‌بن عجاج بوده است.[6]

علم عروض از سده‌ی چهارم هجری نیز از سوی جامعه‌ی ترکان که دسته دسته و گروه گروه به اسلام روی می‌آوردند، پسندیده و پذیرفته شد و با توجه به ریشه‌های اوزان عروضی که در ترکی باستان نیز وجود داشت بر شعر رسمی ترکی انطباق یافت.

در ترکی آذری نخستین آثار شعر عروضی رسمی را به صورت مدون و کامل در دیوان‌های بایرک قوشچو اۏغلو و قاضی برهان‌الدین می‌یابیم و تا روزگار ما استفاده از این اوزان در کنار بهره‌جویی از وزن‌های بومی هجایی ادامه دارد.

اما شکی نیست که نخستین کسی که در شعر عرب اوزان عروض را تبویب و تدوین کرد، خلیل بن احمد فراهیدی ازدی (100 ـ 170/175 هـ.) بوده است. در متون عربی او را چنین معرفی می‌کنند:

اوّل من الّف الاوزان و وضع علم العروض.[7]

 

به هر روی خلیل بن احمد، این علم را در 15 بحر تدوین کرد و بعد از او ابوالحسن سعید بلخی ملقب به اخفش اوسط یک بحر ـ متدارک ـ به آن افزود. بعدها فارس‌ها این معیار را از اعراب گرفتند و به تطبیق آن با شعر فارسی و توسعه‌ی اوزان و بحور آن پرداختند و به تدریج چند بحر ـ قریب، جدید، کامل و مشاکل ـ به آن افزودند و تعداد بحور را به نوزده بحر رساندند.

وزن عروضی بر کمیت ـ بلندی و کوتاهی ـ و تناسب هجاها و تساوی مصراع‌ها استوار است. مصراع از واحدهای شعر است که از کلمات و هجاها و واک‌ها تشکیل می‌شود.

3ـ1. عروض پژوهان معاصر

از میان ملل و اقوامی که در شعر خود از فن عروض بهره می‌جویند، در عصر ما پژوهشگرانی ظهور کردند که به کاوش‌های علمی و جدید درعروض دست یازیدند. از میان آنان، چهار تن را معرفی می‌کنیم:

1ـ3ـ1. خانلری و کابلی

پرویز ناتل خانلری از کسانی است که تاختن به علم عروض و ناسپاسی از بزرگان عروضی و مخترعان آن نظیر خلیل بن احمد، شمس قیس رازی، خواجه نصیر توسی، وحید تبریزی و جز آن را پایه گذاشت. وی ضمن آن که با ژست عالمانه‌ی مدرنی عروض را به دو گونه‌ی «سنتی» و «جدید» تقسیم‌بندی کرده است، چنین ادعایی دارد:

«نگارنده با تفحصّات دقیق ممتد و دشوار (؟)، پانزده جنس وزن یعنی پانزده سلسله در اوزان شعر فارسی یافته است و هیچ یک از اوزانی که در شعر فارسی به کار رفته، حتی اوزان نامطبوع و نامنظمی که درکتب عروض هست و هرگز شاعر خوش‌طبع معروفی به آن اوزان شعر نساخته، از این پانزده سلسله بیرون نیست.»

ایرج کابلی یکی دیگر از کسانی که به استادان بنیان‌گذار عروض می‌تازد، برای اثبات بازی‌های جدید خود، در رد خانلری می‌گوید:

«این [به اصطلاح] «تفحصات دقیق ممتد و دشوار» در واقع چیزی نیست جز جمع‌آوری وزن‌هایی که در نوشته‌های عروضیان پیشین آمده است و زیر هم آوردن طول‌های گوناگون یک رشته به همان شیوه‌ی قدیمی عروضیان.»[8]

وی پس از بحثی مفصل در رد مدرن‌بازی‌های خانلری می‌گوید:

« ... خانلری در پایان کتابش مکرر خبر توفیق خود را به خواننده می‌دهد. کسانی که وقتی صرف خواندن المعجم و معیارالاشعار کرده‌اند، با خواندن جمله‌یی که او در ذیل دایره‌ی مربوط به «سلسله‌ی دهم» نوشته، احساس می‌کنند که انگار اصل این جمله، متعلق به یکی از این دو کتاب است و خانلری آن را بازنویسی کرده است. آن جمله چنین است:

این دایره را نیز بنده یافته است (!) بیشتر بحور آن در حالت تام غیر مستعمل است، اما متفرعات آن‌ها استعمال می‌شود.»[9]

و به دنبال آن می‌گوید:

« بحث بیش‌تر درباره‌ی فصل‌های پایانی کتاب خانلری تلف کردن وقت است.»[10]

تنها نوآوری خانلری، آوردن معادل یا «پایه»های فارسی برای اجزاء و ارکان عروضی است. آن معادل‌ها چنین است:

نوا           . ـ       به جای فَعَل

چامه        ـ .       به جای فاع

آوا           ـ ـ       به جای فع‌لن

همه                  . .       به جای  فَعَ

خشاوا      . ـ ـ     به جای فعولن

بنوا          . . ـ     به جای فَعَلن

نیکاوا        ـ ـ ـ     به جای مفعولن

خشنوا      ـ . ـ     به جای فاعلن

ترانه         . ـ .     به جای فعول

زمزمه       ‌ـ . .     به جای فاعلُ

 

اگر با این روش بیت زیر:

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ،

نرود میخ آهنین در سنگ.

 

از سعدی را تقطیع کنیم، در مصراع اول خواهیم نوشت:

ـ . ـ/ ـ . ـ/ . ـ ./ . ـ

خشنوا/ خشنوا/ ترانه/ نوا

در مصراع دوم عاجز از نشان دادن پایه‌ی پایانی خواهیم بود:

. . ـ/ ـ . ـ/ . ـ ـ/ ـ

بنوا/ خشنوا/ خشاوا/ خش (؟)

بعضی از ایراداتی که خانلری بر عروض می‌گیرد تا آن را به عنوان نماد فرهنگ عربی (و بلکه اسلامی) از چشم بیندازد، بسیار آبکی و مضحک است. مثلا می‌گوید:«عروض سنتی، وزن را به اجزای متساوی تقسیم نمی‌کند.» در حالی که همین شعر فوق با اجزاء عروضی چنین تقطیع می‌شود:

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ،

فاعلاتن، مفاعلن، فع‌لن

ـ . ـ ـ / . ـ . ـ / ـ ـ

 

نرود میخ آهنین در سنگ.

فاعلاتن، مفاعلن، فع‌لن

ـ . ـ ـ / . ـ . ـ / ـ ـ

که همه‌ی اجزاء متساوی‌اند، ولی دیدیم که «نواـ خشنوا»ی خانلری در تقسیم به اجزاء متساوی جواب نداد. همه‌ی این ایرادگیری‌های لجوجانه فقط به خاطر این است که وی می‌خواهد به گونه‌ای وام‌گیری از عروض عربی یا ترکی را نپذیرد.

کابلی پس از بحثی مفصل در رد منشأ عربی (و بلکه اسلامی) داشتن عروض در 350 صفحه، عاجزانه می‌گوید:

«چنان که گفتیم ما، برای آن که بتوانیم قواعد عروض را دنبال کنیم و به کار بندیم، به اجبار این گونه قواعد را «رعایت» می‌کنیم، اما نمی‌پذیریمشان!»[11]

در گذشته این گونه نبود، شاعران فارسی زبان از رودکی تا فروغی بسطامی، همگی آموختن عروض را موهبتی می‌دانستند که اسلام به آنان عطا کرده است. اندیشمندانی مانند رشید وطواط در باب بحور و اوزان عروض آثار علمی ماندگاری تألیف می‌کردند.

 



[1] سخنان مرحوم زهتابی از کتاب «ریشه‌های عروض در فولکلور ترکی» نقل گردید. این كتاب هنوز چاپ نشده است. بخش‌هایی از آن را آقایان گۆنئیلی و محمدرضا کریمی در اختیار ما گذاشتند.

[2] بهروز، دکتر اکبر/تاریخ ادبیات عرب، ص223.

[3] همان/ ص28.

[4] ضیف، شوقی/ هنر و سبک‌های شعر عربی، ص 20.

[5] همان/ ص21.

[6] جرجی زیدان/ العرب قبل الاسلام، ج1، ص67.

[7] سعدون‌زاده، جواد/ العروض و القافیه، ص2.

[8] کابلی، ایرج/ وزن‌شناسی و عروض، ص 84.

[9] همان، 86.

[10] همانجا.

[11] کابلی، ایرج/ وزن‌شناسی و عروض، ص372.