آرایههای ادبی در دیوان فارسی سید ابوالقاسم نباتی
دکتر ح. م. صدیق
به طوری که از اشعار نباتی برمیآید، وی صاحب علوم دینی و حکمی عمیقی است. در علوم بلاغی هم دستی گشاده دارد. اشعار بسیاری در حافظه دارد. پنهان و آشکار آیات و احادیث را در دیوانش درج و اقتباس کرده است. او از لوازم دیگری چون تلمیح، استعاره، تشبیه، کنایه و دیگر صنایع بدیعی و لفظی استفاده نموده است. به طور کلی نباتی از تمام امکانات ادبی و سنتهای آن بهره جسته است. در شعر او از میان تمام صنایع شعری، تلمیح و ایهام از جلوه و جایگاه خاصی برخوردار است. وی تا میتوانسته از گنجینههای اساطیری، داستانی و تاریخی بهره برده است و همچون حافظ با ایهام و تناسبهای فراوان هنرمندی خویش را بر کرسی به نمایش نشانده است.
گرفته رنگ غم آئینهی دل را نمیدانم،
قمر در عقرب است و یاسمن در سنبل است امشب. (2/ 20 ـ 2)
شاعر در این بیت، به دو صورت فلکی عقرب و سنبله از برجهای سال شمسی در منطقهالبروج اشاره کرده است. بنابراین، سنبل در اینجا دارای دو معناست: یکبار در معنای صورت فلکی با عقرب و بار دیگر در معنای گل سنبل با یاسمن تناسب دارد. از سویی دیگر یاسمن در کنار قمر و سنبل، استعاره از خورشید است و یکبار با سنبل در معنای گل یاسمن و باردیگر با عقرب مراعات دارد. حال اگر یاسمن را خورشید بدانیم و سنبل را یکی از صور فلکی، این دو با قمر و عقرب تناسب مییابند.
هنر نباتی آن چنان مرکب خویش را به جلو میراند تا این که به موسیقی میرسد و دستگاه واژگان را با ریتم و آهنگ رو در روی خواننده قرار میدهد. نباتی در عروض هم توفیق بینظیری دارد و هر جا که خواسته به آزادی با مخاطب سخن بگوید در بحر و وزن ویژه و الفاظ و اصوات، نغمات دلنشین آفریده است. گاهی این موسیقی چون برخی اشعار مولانا دور تند به خود میگیرد و شوری بر پا میکند. مثل غزل 54:
ز شراب شوق مستم، هله شوخ و شنگ شنگم!
سر خار غم شكستم، هله شوخ و شنگ شنگم!
نه به جام باده راغب، نه به روی ساده طالب،
منم این خیال صائب هله شوخ و شنگ شنگم!
و همچنین غزل 67 :
زین خواب غفلت، ای پسر! بیدار شو، بیدار شو!
دور است این منزل بسی، هشیار شو، هشیار شو!
شد كاروان، ای بیخبر از گردشان هم نی اثر،
در پیش داری صد كمین، بیبار شو، بیبار شو!
در هر حال او شاعری است عاشق پیشه و عارف که سازها و نواها را به خوبی میشناسد. و تا میتواند از اصطلاحات و الفاظ موسیقی در اشعارش بهره میجوید. مثل بند شش از ترجیعبند دو:
ساقی بیا كه فصل گل و مرغ در نواست،
دف در خروش و كاسهی طنبور پر صداست.
و یا بند ده از ترجیعبند سه:
چنگ بر چنگزن، ای مطرب! بنواز سرود،
كه ز سر، هوش مرا آن می گلرنگ ربود.
نباتی چند شعر مسجع دارد كه این ویژگی سبب شده است تا این سرودهها ریتم و آهنگ زیبا و دلنشینتری داشته باشد. قافیههای درونی به كار رفته در این گونه اشعار، همان است كه در بدیع، تسمیط و یا تشطیر خوانده میشود.
در اینجا به برخی از صنایع شعری مورد استفادهی نباتی اشاره میشود تا قدری از تواناییهای وی پدیدار شود:
جناس شبه اشتقاق: رحم و حُرمت
هجر تو ای بیوفا، میكشد آخر مرا،
بر سر رحم آید آن حرمت قربان عشق. (62/6ـ1)
تضمین المزدوج: دور گردون
ولی چو مجنون ز دور گردون هزار خارم شكسته در پا. (6/14ـ2)
جناس مضارع: دور و دیر
ساقیا! باده مسلسل به من آور، هی! هی!
از چه رو دُور تو این بار چنین دیر كشید؟ (15/3ـ1)
جناس مركب مرفو: پروانه و پروا نه
شمع رخسار تو را تا كه شدم پروانه،
از غم آتش عشقت دگرم پروا نه. (3/2ـ4)
جناس اشتقاق: مشهود و شهید و شاهد
مشهود و شهید و شاهد و شاه جهان،
شك نیست كه شاه نعمت الله علی است. (36ـ5)
جناس مكرر:
ورد دل من همیشه حیدر، حیدر،
یا ناد علی مراست از بر، از بر!
تاج سر من علی و اولاد علی است،
من خاك ره شبیر و شبّر، شبّر. (74ـ5)
ارسال المثل:
لعنت به تو نیست دیدنی رؤیت تو،
آواز تو از دور شنفتن بهتر. (5ـ6)
نابرده رنج گنج نهادن طمع مدار،
بیتار عنكبوت مگس میتوان گرفت؟ (3/27ـ2)
پارادوكس: سلطنت فقر
هر دو باد از تو، مرا سلطنت فقر بس است،
كه به سلطان ندهد دست به لشكرداری. (5/69ـ2)
افتنان:
لطف تو لذیذتر ز شكر،
بیمهری تو چو زهر قاتل. (3/50ـ2)
تتابع اضافات:
ای دلبر نازنین خوشگل،
از نالهی من تو را چه حاصل؟ (1/50ـ2)
بر درِ شهوارِ تاجِ آن شهِ گردون قباب،
من كه قول ناصحان را خواندمی قول رباب. (5/13ـ4)
جمع و تقسیم:
مفلس عشقم و هر چند ندارم زر و سیم،
زر من رنگ رخم، اشك مرا سیم شمار! (2/37ـ2)
حرف گرایی:
نه ز كافم و نه از نون و نه زین دو حرف بیرون،
نه نباتیام نه مجنون، هله لنگ لنگ لنگم!
عكس و طرد:
آه ندانم چرا بر تو ستمگر نكرد،
كرد اثر آه من آهن و فولاد را ! ( 5/1-1)
سیاقة الاَعداد:
نیست نباتی تو را یار به جز هشت و چار،
زود ببندد دو شش، ششدر نراد را. ( 20/1-1)
انسان و ملك، جن و پری، مؤمن و ترسا،
گویند همه حمد تو پنهان و عیانها.
در كعبه و در بتكده، در دیر و كلیسا،
جز وصف جمالت نشنیدیم در آنها. (6و5/12ـ2)
تسمیط:
چارهگر درد من، گشت رخ زرد من،
این نفس سرد من، مهر منوّر گرفت. (7/ 2ـ 1)
تشطیر:
قمری بیچاره خیز! گشت هوا مشكبیز،
جلوه كند در چمن، سرو خرامان عشق. (9/6ـ1)
از آن جام زركش، بكش بادهی خوش،
چه شد گیو سركش، كجا رفت نوذر. (17/4ـ1)
حسن تعلیل:
از جمالت شده مستغرق دریای خیال،
زآن سبب خال گل روی تو تأخیر كشید. (13/ 3ـ 1)
تا بماند ایمن از باد خزان گلهای تو،
رسم شد باید كه دایم بركشند از گل گلاب. (4/16ـ2)
گشت خجل از ضیا، قرس قمر شد هلال،
تا كه دل افروز شد شمع شبستان عشق. (30/6ـ1)
اضافهی تلمیحی تشبیهی: چاه زنخدان
در سر چاه زنخدان تو شد بس دل تنگ،
گفت این جا نتوان تیر به نخجیر كشید. (18/ 3 ـ1)
مراعات نظیر:
نه ز بلغمم، نه سودا، نه ز خونم و نه صفرا،
و نه از منم، نه از ما، هله، لنگ لنگ لنگم. (4/8ـ1)
ایهام تناسب و مراعات نظیر:
زاهدا ! خیز بزن در صف رندان قدحی،
پیر ما با دف و نی زیر ز تزویر كشید.
(زیر چند معنا دارد: فریب و نقصان، گیاهی زرد و باریك كه مورد استفاده در رنگرزی است، سیم ساز و آواز باریك است. بنابراین بین دف و نی و زیر مراعات نظیر است و میان زیر و تزویر ایهام تناسب.)
ایهام تناسب: میان جوزا و سهم و میان سهم و كمان
در علم نظربازی، فردم به كمان داری،
جوزا شده خم قامت از سهم و كمان ما. (9/8ـ2)
ایهام تناسب: میان ناله و آواز و دف
نالهی مطرب دگر، هوش ربود از سرم،
من به عبث میدهم گوش به آواز دف. (4/49ـ2)
ایهام تبادر: اگر خَلْق را خَلَق در نظر بگیریم در معنی ثانوی با دلق تناسب خواهد داشت
زنی تو خرگه به چرخ كیوان، شود غلام تو جمله شاهان،
اگر بر آیی ز دلق شیطان، به خلق رحمان، ز شوق مخلق. (21/5ـ1)
اضافهی استعاری: پای هنر، دامان عشق، چهرهی آفتاب
رفت به ظلمت مگر خضر به پای هنر،
از سر اخلاص زد دست به دامان عشق. (32/6 ـ1)
از رخ خویش دور كن سنبل عطر ناب را،
سودهی مشك تر مكن چهرهی آفتاب را. (1/4ـ2)
تلمیح:
از نظر عاشقان، گشت عزیز جهان،
شد مه كنعان اگر ساكن زندان عشق. (34/6ـ1)
در غم آن عزیز مصر وجود،
دیده گریان، چو پیر كنعانم. (14/9ـ1)
اضافهی تشبیهی: دشت جنون، كاسهی خورشید، زنجیر جنون، الف شانه
سایهی لطف ازل كرده، به دشت جنون،
كاسهی خورشید را افسر شاهان عشق. (35/6 ـ1)
طوق زنجیر جنون گردن ما را كافی است،
كه به هر طره نپیچد الف شانهی ما. (13/10ـ2)
اغراق:
نیست عجب كز غمم ناله كشد آسمان،
تیره كند ماه را آه غریبان عشق. (64/ 6ـ 1)
گر یار من فروكشد از رخ نقاب را،
اندازد از مقام شرف آفتاب را. (1/3ـ2)
استفهام انكاری:
در قفس سینه، دل باز طپیدن گرفت،
هست مگر در سرش شور رفیقان عشق؟
لف و نشر مشوش و تشبیه ملفوف:
عشق و كتاب و ورق، پنبه و آتشكده،
لوح دل ساده است دفتر صبیان عشق. (134/6ـ1)
موازنه:
ای ملك صورت و پری تمثال،
ای قمر طلعت و فرشته خصال. (1/7ـ1)
تنسیق الصفات:
عاشقم، رند و مست و بادهپرست،
فارغ از خلد و حور و رضوانم. (13/9ـ1)
ترصیع و موازنه:
ای خیال تو مونس جانم،
ای جمال تو نور ایمانم. (1/9ـ1)
تشبیه کامل الارکان:
چندسازی ز هجر جانكاهت،
همچو زلف خودت پریشانم. (2/9 ـ1)
مقابله:
در گلستان تو شاد و خندهزنان،
من ز هجرت چو شمع سوزانم. (4/9 ـ1)
نغمه آرایی:
كرد ز هجرت گذر سیل سرشكم ز سر،
رحم نداری مگر كافر بیدین من؟ (6/66ـ2)
تفریق:
ساقیا! تشنهی می عشقم،
نه شرابی كه نیست پاك و حلال. (9/7ـ1)
من كجا و دیدن دیدار جانان از كجا،
كی ببیند تابش خورشید از خفاش، كور؟ (6/41ـ2)
به دو لعل نیم مستت، به دو چشم میپرست،
بكشی مرا از این به، من و كشف راز كردن!
غلط است چشم یاری ز تو داشتن به زاری،
من و عزم جان سپاری، تو به فكر ناز كردن. (9و10/64ـ2)
تضاد:
نه ستارهام نه ماهم، نه گدا نه پادشاهم،
به میان این دو راهم، هله لنگ لنگ لنگم. (10/8ـ1)
نه جوانم و نه پیرم، نه كمانم و نه تیرم،
نه صغیر و نه كبیرم، هله لنگ لنگ لنگم. (14/8ـ1)
اسلوب معادله:
در نحو ما فنا و بقا نیست منصرف،
از انهدام خانه چه نقصان حباب را؟ (9/3ـ2)
زلفت زده حلقه گرد رویت،
در باغ بهشت، مار خوش نیست. (5/23ـ2)
بسم الله الرحمن الرحیم