مقدمه و مؤخره میرزا آقا تبریزی بر چهار تیاتر
در ادامه سلسله مقالات معرفی میرزا آقا تبریزی و چهار تیاتر اثر استاد دکتر ح. م. صدیق مقالهی زیر به شما تقدیم میشود.
منبع: چهارتیاتر و رسالهی اخلاقیه، تصحیح، مقدمه و حواشی: دکتر حسین محمدزاده صدیق، تهران، انتشارات نمایش، ۱۳۸۵.
پیوست2ـ مقدمهی میرزاآقا بر چهار تیاتر
در سبب تصنیف کتاب میگوید:
روزی راقم اوراق در مجلس یکی از یاران موافق مشغول صحبت (با) جمعی از دوستان بود. ناگاه رشتهی سخن به فواید مطالعهی حکایات و استماع روایات کشید، و کلام به سنجیدن حسن عبارات و طرز بیانات و فهمیدن کنایات و اشارات رسید. صاحب مجلس فوراً برخاست و کتاب مسرت نصاب «طیاطر» (تألیف) سرکار ادیب و لبیب آقای میرزافتحعلی آخوندزادهی کولونل داممجده را که در زبان ترکی با اسلوب تازه نوشتهاند، به میان آورد. الفاظ ساده و شیرین و عبارات بامعنی و دلنشین آن، مانند گوهر غلطان دست به دست گردیده، آویزۀ گوش مستمعان گردید. چون تکرار این گونه حکایات و تذکار این قسم تصنیفات مایۀ ترقی و تربیت ملت است و تکمیل مراتب عبرت و تجربت. لهذا این بندۀ بیمقدار نیز پیروی و تقلید به این شیوهی خجسته نموده، با عدم استطاعت و استعداد، کتابی مشتمل بر چهار حکایت و هر حکایتی محتوی بر چهار مجلس در زبان فارسی تصنیف نمود. امید که به زیور قبول طبع بلند همتان در نظرها مزین و جلوهگر بیاید.
در سنۀ هزار و دویست و هشتاد وهشت هجرت میرزاآقا
پیوست 3ـ مؤخره میرزاآقا بر چهار تیاتر
در نتیجهی نگارش کتاب گوید:
اوقاتی که این سطور اختتام یافت، بندۀ راقم در گوشهیی کتاب را در دست گرفته، مشغول حک و اصلاح آن بودم که یکی از رفقا وارد و پرسید: این اوراق چیست و از کیست؟
عرض کردم: شرح حالیست از بابت بیکاری در لباس قصه و حکایت نوشته است، دست دراز کرد و کتاب را برداشت و چند ورق مطالعه نمود و گفت:
سئوال فایدهی این پروپوچ چه چیز است؟
جواب عرض شود که چون مطالعهی حکایت و اطلاع از قصص و روایات و تفکر و تدبر در آنها، موجب بینایی و ازدیاد تربیت و عبرت ملت است، و عبرت و تربیت ملت سبب ترقی و آبادی مملکت، و این هردو باعث انتظام و قدرت دولت. لهذا خواندن این گونه حکایات بسیار مفید و بلکه واجب است. از این جهت به ترقیم این اوراق پریشان مبادرت شده است.
سئوال بسیار خوب، اگر بنا بر این بود، پیشینیان بهتر و مربوطتر از این زیاد نوشته بودند. شما زحمت بیجا چرا کشیدهاید؟
جواب فرمایش شما درست است. لیکن اینهایی که بنده عرض کردهام معمول فیه این زمان است. ناقل و منقول هردو حاضر و موجود، به رأیالعین دیده میشود و جای تأویل و تردید باقی نمیماند.
سئوال این عمل به نظر من خوب نمیآید و معایب چندی دارد که میتواند ضرر آن به تو راجع شود.
جواب از چه راه و به چه جهت؟
سئوال آخر عیوب مردم را گفتن و قبایح اعمال ایشان را صریحاً شمردن و به دیگران نمودن نتایج بد دارد و تولید عداوت و خصومت مینماید. در این صورت چه لزوم کرده است که آدمی عبث عبث از برای خود دشمن به هم برساند و کار پیش بیاورد!
جواب این فرمایشات شما یک فصل مطولی جواب دارد. حالا که حرف به این جا کشیده است. از شما عذر میخواهم که از درازی سخن ملالت نیاورید. اگر چه حتی حتیالمقدور مختصرتر عرض خواهم نمود. اولاً، غرض و نفسانیت در قول گوینده شرط است که آیا از روی بیان واقع است که میگوید یا از راه استهزاء و استخفاف. من بنده به اعلی درجهی صوت، ندا و اقرار میکنم که از ملت صحیصهی ایرانیه هستم و در کمال غیرت و تعصب، خوبی ملت خود را فخر و شرف نفس واحد خود میدانم و ننگ و ناموس ایشان را نیز راجع به شخص فرد خود میدانم. و در هر موقع شریک و سهیم اسم و رسم این ملت بوده وخواهم بود. با وجود این، از صاحبان مروت و انصاف تصدیق میخواهم که این گونه اشخاص نعوذبالله به جهت خیال خفت و استهزاء نسبت به ملت خود مینمایند؟ حاشا وکلاً! ثم حاشا!
ثانیاً از ناصحان مشفق و پیران جهان دیده شنیدهام که دوست حقیقی عیب دوست را باالمشافهه به او میگوید تا متروک بدارد؛ و دشمن دانا معایب عدوی خود را از وی مخفی نماید تا عادت و زیادتر شود، خاصه در زبانی که قبایح اعمال در یک ملت ظهور عامه پیدا کند که از اطراف و اکناف عالم و موالف و مخالف خوارج بعضی در مقام خورسندی و ذوق، و برخی در صدد استخفاف و استهزاء برآیند، در آن وقت به افراد و آحاد ملت واجب، بل متحتم است که به این نحوکان کوشیده اسباب تنبه و توجه در آن جا را فراهم بیاورند تا ملت خود را از گرفتاریهای معایب و اطوار ناپسندیده باز رهانند. پس نگارش این قسم قصص و حکایات نوعی از اسباب بصیرت و آگاهی خواهد بود. با این احوال آیا این فقره باز راجع به ضرر و زیان است یا خیر؟
سئوال رفیق تا این جا که خوب آمدی و درست گفتی. بارکالله! ما را به این گیاه ضعیف این گمان نبود! اما باز یک ملاحظهی دیگر هم هست. مگر حکایت آن روباه را در «گلستان» شیخ سعدی نخواندهیی که «دیدندش گریزان و افتان و خیزان. گفتند: چه آفت است که موجب چندین مخافت است؟ گفت: شنیدهام که شید را به سخره میگیرند. گفتند: این سفیه لایعلم تو را با شیر چه مناسبت و شیر را با تو چه مشابهت؟ گفت: خاموش که اگر حاسدان بگویند که شیرم و گرفتار آیم، که راغم تخلیص من باشد؟» هرگاه برای برای تو نیز از غرض حاسدان گرفتاری پیش آید تا یک نفر صاحب انصاف و مروت پیدا شود و دلایل و براهین تو را بشنود و ساکت شود، بیم آن است که تا آن وقت کار تو را ساخته باشند. این را چه خواهی گفت؟
جواب زهی سعادت و شرف و افتخار که از برای نیکنامی ملت بزرگی بر وجود نابود من صدمهیی برسد و یا خون مرا بریزند. فدای ملتم! ولی این هم از بیاطلاعی شماست. هرگاه از حکایات و تواریخ گذشتهها درست مطلع بودید و میدیدید که چه قدر مردمان باغیرت در راه ملت خود از جان و مال گذشتهاند، آن وقت عمل مرا تصدیق مینمودید. آقا جان این حرفها را اگر حالانزنیم، پس کی خواهیم گفت؟
حالا که این طور شد، مطلب دیگری که درمتن کتاب فرصت نگارش نشد در این جا بیان مینمایم. تو را به خدا گوش کن و عبرت بگیر! چند روز قبل که کتاب تمام شده بود القاب متداولهی این زمان را تعداد و ملاحظه میکردم. رسیدم به القابی که منباب لوطی بازی به تجار داده شده است. و این است که مینویسم: ملکالتجار، ناظمالتجار، معینالتجار، رئیسالتجار، امینالتجار، مشیرالتجار. به این جا که رسیدم هوش از سرم پرید. بابا امان و مروت! شما یک نفر تاجر سراغ من بدهید، آن وقت این حقهبازیها (را) در آرید! این عجبتر که بقال بیچاره یک بار پیاز و یک کوزهی ماست که میخرد، صاحبان آن همین که قپان زده شد از در دکان رد نمیشوند تا پول نگیرند، و سالی دوازده ماه در مجالس و محافل بازی در میآورند. اسمش «بقال بازی» است. آقای «کریم شیرهیی» از بقال بیچاره چه میخواهی؟ بیا «تاجر بازی» درآر و ببین این الواط به چه طورها مال مردم را میخورند؟ تاجر و مقوم دیوان؛ تاجر و گرگ براق صندوقخانه تاجر؛ و عاقله گمرگچی یعنی دزد دزدان؛ تاجر یک گله مجاور حضرت عبدالعظیم مال مردم خور. اینها یعنی چه؟ احدی را نمیتوان دید از این طایفه که به درد کسب و تجارت بخورد. مگر یک نفر که از غایت تدین و امانت این روزها دیدم مبلغی پیشکش داده است که هر وقت مواجب اهالی دایرهی یک وزارت معتبر را میآورند به او تحویل بدهند، چون شرعاً شبهه در پول دیوان مترتب است، لهذا آن شخص تاجر مؤمن همهی تنخواه را ندهد بر وجه حرام، نصفه بدهد بطور حلال. حالا شما را به خدا انصاف بدهید خون سگ خوردن بهتر است یا این طور تجارت کردن؟ بگویم چه بگویم! نگویم دردم میکشد. خداوند عالم به حرمت پاکان درگاه خود یک بصیرت و بینایی و یک مروت و انصاف به ماها بدهد که رشتهی رسوایی و تفضیح کاری بالاتر از این نکشد
تمباالخیر.
آآ
پیوست 4ـ مقدمهی چاپ برلین
مجموعهی ذیل کتابی است به ترتیب بازی «تیاتر» که بنا به معروف به قلم مرحوم «پرنس میرزا ملکم خان ناظمالدوله بن میرزا یعقوب خان اصفهانی»[1] است. نسخهی این رساله در ایران نایاب است و تنها پیش بعضی اشخاصی که به جمع تألیفات «ملکم خان» هوسی داشتند پیدا میشود. این کتاب در ضمن پاورقی روزنامهی «اتحاد» منطبعهی تبریز (که از اولایل صفر سنهی 1326 تا اواخر جمادیالاول آن سال منتشر میشد) از روی نسخهی متعلق به جناب آقا سید حسن تقیزاده به تفارین نشر میشد. ولی پیش از آن که نشر آن به اتمام رسد، واقعهی 23 جمادیالاولی سنهی 1326 و بر هم زدن مشروطیت پیش آمده و باعث تعطیل همهی جراید مشروطه طلب شد، و این کار ناقص ماند.
نسخهی حالیه که این کتاب در برلن از روی آن چاپ شده، متعلق به کتابخانهی حضرت اجل آقای «دکتر روزن» وزیر امور خارجه سابق دولت فخیمهی آلمان است که خود نیز از مستشرقین معروف میباشند، سالها در ایران بوده و نسخ فارسی زیادی جمع آوری کردهاند و اینک کتابخانهی شخصی عالی و نفیسی دارند که از حیث نسخههای کتب شرقی بسیار ممتاز و بزرگ است. حصرت معظمله در مقابل خواهش بعضی از ایرانیان محب و ادب از راه لطف به استنساخ و طبع این کتاب از روی نسخهی خودشان اجازه فرمودند. این کتاب را «چاپخانهی شرکت محدودهی کاویانی» واقعه در برلن محض خدمت به ادبیات فارسی به خرج خودش به اهتمام و مباشرت «سید جواد تبریزی» طبع و نشر نمود و از حضرت معظمله صاحب نسخه بدین وسیله تشکر میکند.
پیوست 5ـ آلبوم
1ـ یک صفحه از «اشرفخان» به خط مؤلف
2ـ یک صفحه از چاپ برلین
3ـ صفحهی اول ترجمهی فرانسهیی
4ـ صفحهی اول چاپ برلین
5ـ صفحهی اول «رسالهی اخلاقیه» به خط مؤلف
6ـ صفحهی آخر «رسالهی اخلاقیه» به خط مؤلف
7ـ یک صفحه از متن «حاجی مرشد کیمیاگر» در رسالهی اخلاقیه.
8ـ یک صفحه از نمایشنامه«شاه قلی میرزا» در آرشیو آخوندزاده.
9ـ یک صفحه از مقدمه ترجمه روسی نمایشنامهها که با نام ملکم خان مشهور بود.
[1] ـ رک. «مقدمه» در مجموعهی حاضر.
بسم الله الرحمن الرحیم