تحلیل محتوای آثار صمد بهرنگی - تلخون
الف. چكيده افسانه
تلخون يكي از هفت دختر مردي تاجر است. او بر خلاف خواهرانش كه براي جشن ، از پدر تقاضاي كنيز ، غلام ، لباس ، كفش ، جوراب ، گردن بند و حمام طلا مي كنند ، تقاضاي وي ، دل و جگر است. چيزي كه پدر هرچه در بازار مي گردد پيدا نمي كند ، سرانجام آه به شرط بردن دختر ، دل و جگر براي وي مي آورد. آه تلخون را به دنياي غريب برده و به پسري جوان مي دهد. با مرگ پسر جوان تلخون به تقاضاي خود بارها به كنيزي فروخته مي شود و ماجراهايي را از سر مي گذراند تا بالاخره دواي درد همسرش را مي يابد و او را زنده مي كند.
ب. بازسازي
قصه تلخون بازسازي شده و توسعه يافته افسانه فولكلوريك قصه آه مي باشد كه آن نيز، هم در افسانه هاي آذربايجان و هم قصه هاي بهرنگ بطور مجزاچاپ شده است.لذا در اين قصه ، صمد بهرنگي تا مي تواند به شخصيت ها هويت، و به حوادث و ديالوگها شكل و جهت مي بخشد. اكنون به اين تغييرات به ترتيب ظهور در قصه مي پردازيم.
در قصه آه مرد تاجر تنها سه دختر داشت كه به شخصيت دو دختر ديگر پرداخته نمي شود ولي اينجا شش دختر ديگر را، لوده ، هرزه و خوش گذران نشان مي دهد. شايد براي مشخص تر شدن تفاوت شخصيتي تلخون با ديگران.
در قصه آه دختران ديگر چيزهاي غير طبيعي نمي طلبند فقط پيراهن و جوراب مي خواهند و سومي تقاضاي گل مي كند كه پدر خريد گل را فراموش مي كند اما در قصه تلخون تقاضاي دختران غير عادي و ظاهراً پيدا نشدني است مانند خواست دختر ششم كه به پدر مي گويد : « چيزي ازت مي خوام كه وقتي به حموم مي روم غلام بشه ، وقتي به عروسي مي روم كنيز بشه ، و وقتي لازم ندارم يه حلقه بشه بكنم به انگشتام » (صمد بهرنگي ، 1378 ، ص406 ). و تلخون دل و جگر مي خواهد كه ظاهراً چيزي ساده و معمولي بنظر مي رسد و بايد به آساني يافت شود ؛ ولي همه آن چيرهاي غير عادي يافت مي شود اما دل وجگر ، حاشا !
نفس طرح تقاضاهاي عجيب و غريب شايد بخاطر اين است كه نشان مي دهد در جامعه اي كه غير عادي ترين اشياء يافت مي شود اما چيزي كه بودنش توقع به حقي است پيدا نمي شود ، كوتاه سخن اين كه،او از همان ابتدا قصه را پر از پيام مي كند.
اين كه بجاي دل و جگر آئينه هايي دروغگو مي فروشند داراي پيامي است كه در قصه آه نبوده است.
راوي تصاحب دختر توسط پسر جوان در حين خواب ، در قصه آه را نمي پسندد. اين بار، تلخون قبلاً دل و جگر آه را در سينه خود قرار داده و با رضايت راهي ديار موعود مي شود. در قصه تلخون، به قيمت دختر هفتم ( تلخون ) در بازار برده فروشان اشاره مي شود و آنهم يك قطره اشك چشم و يك قطره خون دل مي باشد. چيزي كه در افسانه قصه آه بدان اشاره نشده بود.
همچنين پرداختن به شخصيت كنيزي كه پسر جوان اربابش را قايم كرده است، در قصه آه جايي ندارد. و اينكه خانم خانه دار از سر اعتماد به كنيز ، از پسرش خواسته او را با جهيزي مناسب زن آشپزباشي كند و آن نمك نشناس چه كارها كه نكرده است ! در قصه تلخون بدان پرداخته مي شود.
يكي از مسائل مهمي كه در قصه تلخون در مقايسه با نسخه فولكلوريك آن يعني قصه آه ، جلب توجه مي نمايد زدودن رنگ و بوي مذهبي و نيز دادن جنبه راسيوناليستي بيشتر به قصه مي باشد.
يكي ديگر از افزودنيهاي مهم به تلخون در مقايسه با قصه آه ، ماجراي اژدها ست. در اينجا صمد مي خواهد افسانه را بنحو قابل ادراك و استفاده اي تغيير داده ، افكار و انديشه هاي خود را ووارد آن نمايد. اين بار اژدها پسري نيست كه در جلد اژدها رفته باشد ، بلكه همدست و ابزار مرد ظالمي است كه براي منافع و مطامع شخصي خود از سادگي ديگران سوء استفاده كرده، آنها را استثمار مي كند و چه دختران معصوم،و مظهر هرچه زيبايي هستند كه در اين راه فدا مي شوند !
صاحب سومين خانه اي كه تلخون به كنيزي مي رود مرد تاجري است كه بچه دار نمي شود. در اين قصه به خصوصيات مثبت او پرداخته مي شود. وي كسي است كه زنش را بسيار دوست دارد. لذا براي راحتي و تنها نماندن زن ، تلخون را كه ازش خوشش هم آمده، خريده و به خانه مي برد. اما همين زن نمك نشناس به شوهرش خيانت مي كند. خيانت در قصه قبلي نيز بود وليكن در آنجا از شخصيت تاجر به عنوان مظلوم و خيانت شده بحثي نشده بود. كاري كه از جهت ايجاد تاثير در مخاطب داراي اهميت زيادي مي باشد. خصوصاً اين كه، صمد اين بار، هم در صدد افشاي خائن است و هم در فكر چاره جويي. مبارزه و پيروزي مرد تاجر به عنوان يك شخصيت محق و ستمديده. او نيروهاي مثبت قصه را بر عليه چهل حرامي خائن وارد صحنه كرده و حس انتقام جويي خود را بار ديگر اقناع مي كند.
شايد مؤكدترين پيام صمد ، جمله هاي پاياني قصه باشد كه از سكون ده ساله حيات در باغ موعود مفصّلاً صحبت مي شود. در حاليكه در قصه آه ، زماني كه جوان دوباره زنده مي شود. راوي در جملاتي بسيار مجمل مي گويد : «درختها باز گل كرده اند و پرنده ها بنا كرده اند به آواز خواندن » ( صمد بهرنگي ، 1378 ، ص 469 ).
در قصه تلخون ، «آه گفت : ده سال است كه آب از آب تكان نخورده است ، ده سال است كه مرغي نغمه نخوانده ، ده سال است كه پروانه اي پر نزده ، ده سال است كه درختي جوانه اي نزده است ، ده سال است كه تري و طراوت از همه چيز رفته ، ده سال است كه جوان زير اين درخت دراز كشيده ، ده سال است كه خونش منجمد شده ، ده سال است كه دلش نتپيده. تلخون گفت تو نخوابيده بودي. تو مرده بودي مي شنوي ؟ مرده بودي … ده سال است كه غمت را مي پرورم » (صمد بهرنگي ، 1378 ، ص430 ).
اسد بهرنگي در كتاب برادرم صمد مي نويسد « تاريخ نوشتن داستان تلخون ارديبهشت ماه سال 1340 است ]…] شما ده سال را هشت سال بخوانيد. هشت سال به عقب برگرديد مي رسيد به سالي كه كودتا انجام گرفت و تمام رشته ها پنبه شد. و زمين در زمان يخ بست. صمد ده سال را در دستنويس خود هشت نوشته بود. شايد از ترس حساسيت رژيم كودتا ناشر عدد هشت را ده كرده است »( اسد بهرنگي ، 1379 ، ص139 ).
بنابر اين جوان تلخون همان مصدق است و « آه ، يعني مردم كه موقتاً كاري از دستش بر نمي آيد » ( اسد بهرنگي ، 1379 ، ص137 ).
اگر بخواهيم در چند جمله تغييرات ايجاد شده در قصه آه كه بصورت تلخون بازسازي شده را خلاصه كنيم، بايد گفت كه صمد بدون اين كه از ساختار مكانيكي قصه آه خارج شود افكار و انديشه هاي سياسي ، اجتمايي و فرهنگي خود را البته به شكلي ماهرانه وارد قصه كرده است. اين تغييرات به رغم حجم زيادشان ، به لحاظ منطقي هيچگونه تضادي بين دو نسخه اصلي و بازسازي شده ايجاد نمي كند و صيقل روايي و محتوايي آن بگونه اي است كه خواننده نمي خواهد بدين مطلب بيانديشد كه دارد يك متن غير فولكلوريك مي خواند.