دیوان اشعار ترکی رضا غفاری (دومان)، تصحیح دکتر حسین محمدزاده صدیق، تهران، تکدرخت، 1389.

 11 ـ ترادف‌آرایی

چنان است که دو کلمه‌ی هم‌معنا در یک مصراع یا بیت آورده شود. مانند:

نغمه‌لر قوشولوب آذربایجانا،

اوچماقدیر بو تورپاق جنّت باغیدیر.[1]

 

در این بیت، "اوچماق" و "جنّت" هر دو به یک معنا است. و از سوی دیگر، میان دو کلمه‌ی "تورپاق" و "باغ" تناسب و مراعات نظیر وجود دارد. و نیز کلمه‌ی "تورپاق" علاوه بر معنای خاک و دشت و غیره، معنای "سرزمین" نیز می‌دهد.

در سخن از دانش ادبی رضا دومان، نمی‌توان به مهارت وی در تصویرسازی ناتورالیستی اشاره نکرد. برخی از این تصویرها براستی خواننده را در فضایی که خواست شاعر است، قرار می‌دهد. بهره‌جویی شاعر از این مهارت در انتقال تصویرهای ملموس عینی به تصاویر ذهنی، برای یک منتقد شعر بسیار جالب جلوه می‌کند:

بولوت ـ بولوت ماوی‌لشدیم قارالدیم،

اورمان ـ اورمان یاشیللیغا بوروندوم.

سه‌پیلدیکجه قارا یئرین اوزونه،

سئیرکله‌نیب قار یاغدییا دؤندوم من.[2]

 

شاعر در بیت زیر زیباترین و مؤثرترین تصویر عینی و ذهنی را آفریده است:

هانسی تارلالارین ساووروغوندا،

آلنیزین قیریشی تر آرخی اولوب؟[3]

 

و در بیت پایین تشبیهی بدیع و دلنواز آورده است:

هانسی چایخانادا حسرت توستوسو،

بورویوبدور شیرین آرزیلاریزی.[4]

 

برخی از مضامین شعری

1 ـ وطن‌دوستی

وطن‌دوستی جانمایه‌ی آفرینش شعری رضا است. در این دفتر، شعری از او یافت نمی‌شود که در آن، مهر وطن و دلدادگی‌های میهن‌دوستانه به گونه‌ای به تموّج درنیاید. او، شاعر جبهه‌های جنگ، قهرمانی‌ها و دفاع از میهن است:

 ایگیتلر گره‌ک،

جانلارین وطنه قربان ائتسینلر.[5]

 

او، شعری را که در آن دردمندانه از مردم و میهن صحبت نشود، ولو مطنطن و پرطمطراق هم باشد، شعر نمی‌شناسد. معتقد است که شعر باید در خدمت جبهه‌های جنگ سروده شود:

شعریمده وطن دردی گره‌ک، ائل غمی اولسون،

درد اولماسا، شعر اولسا مطنطن، نه یه لازم؟[6]

 

او باور دارد و خواننده‌ی خود را تشویق می‌کند که پس از ویرانی‌ها، همّت به خرج دهد و میهن خویش را آباد سازد، و تبدیل به گل و گلشن کند:

بالاجا همّت ایله دؤنده‌ره‌ریک گولشنه بیز،

بو بؤیوک اؤلکه‌نی باشدان باشا الله قویسا.[7]

 

2 ـ بیگانه‌گریزی

بیگانه‌گریزی و عدم اعتماد به اجنبی از مضامینی است که هاله‌ی نوری بر اشعار رضا انداخته است. او، معتقد است که بیگانه، حتّی اگر ادّعای تیمارخواری ما را داشته باشد، دل بر ما نخواهد سوزاند و به هر تقدیر، ضربه بر ما خواهد زد:

کؤنلوم، غمینه یانمالی اولساندا اؤزون یان،

یانسا یاناجاقدیر سنه بیگانه کؤنولسوز.[8]

 

مخاطب خود را اندرز می‌دهد و می‌گوید که: «بارها گفتم اسرار ما را به هر بیگانهای فاش مکن!» و او را مذمّت می‌کند که چرا به اغیار اعتماد کرده است:

مین یول دئدیم گیزلین سؤزو آچمازلا هر بیگانه‌یه،

امّا یئنه فاش ائیله‌دین اسراریمی اغیاره‌سن.[9]

و خود را در برابر یار و دلدار خویش، سپیدرو می‌شناسد.

 

3 ـ آذربایجان‌ستایی

رضا غفّاری فرزند لایقی از سرزمین آذربایجان است. او، به این سرزمین و مردم آن عشق می‌ورزد، عشقی بی‌انتها و وصف‌ناپذیر. آذربایجان را سرزمین جوانمردان و سرداران می‌داند و غبار پای آنان را توتیای چشم خود می‌کند:

مرد اوغوللار وطنی آذربایجان ائلی‌دیر،

جوهریندن‌دی بو تورپاق بئله انسان تؤره‌دیر.[10]

در این میان، شهر تبریز را مانند تمامی شاعران تبریزی، از جان عزیزتر می‌داند. یک قوشما در چهار بند به تعریف از تبریز اختصاص داده است:

ای منیم اوره‌گیم، جانیم تبریزیم،

عزّتیم، شوکتیم، شانیم تبریزیم.[11]

 

4 ـ مناعت طبع

شاعر، قهرمان تغزّلی خود را به حفظ غرور مثبت دعوت می‌کند. و او را اندرز می‌دهد و بلکه، بر او تازیانه می‌نوازد که از رذالت و پستی احساسْ‌کهتری احتراز کند و پیش هرکس و ناکسی خود را خوار ندارد و مناعت طبع را بها دهد:

گؤزوموزده یئر ساخلایاق اؤزوموزه،

بسدی داها.

اؤزگه‌لرین قاپیسیندا بویون اَگمک،

آلچاقلیقلا کئچینمک‌ده،

یازیق‌لیق‌دا، بسدی داها،[12]

 

5 ـ سرافرازی

سرافراز زندگی کردن از مضامینی است که شاعر بارها آن را در لابه‌لای اشعار خود، اندرزگونه به زبان می‌آورد. از جمله در شعری که خطاب به دخترش با عنوان "دعا ـ نصیحت" سروده، او را اندرز می‌دهد که چگونه سرافراز زندگی کند. و در جای دیگر می‌گوید:

اوجالدین باشینی طایفانین ائلین،

یاشادین اؤزلویون، قورویون دیلین.[13]

 

و یا:

دئدیم آرزیم بودور دار آیاغیندا،

باشیم اوجا اولسون، دارسیزلاماسین.[14]

 

6 ـ اندیشه‌های فلسفی

در غزل‌های رضا به غزل‌هایی با مضامین و اندیشه‌های فلسفی و عرفانی برمی‌خوریم. در غزلی به مطلع:

واختی چاتمیشدیرکی من نیرنگ جامین سیندیرام،

قورشانام جمله جهانین ننگ و نامین سیندیرام.[15]

 

تعبیرهایی نظیرِ: سرباز زدن بند عقل، به آتش کشیدن خرقه و سجّاده، پوچ انگاشتن اهتمام مرید و مراد، تاباندن نور حقیقت به قلب، مست و مدهوش باده‌ی عشق بودن و فانی ساختن منیّت و خودبینی، نشان می‌دهد که شاعر دارای اندیشه‌های پیشتاز فلسفی نیز بوده است.

مضامین عرفانی در غزل "لنگ لنگ لنگم" نیز فراوان است. این غزلْ‌سروده در اقتفای یکی از غزل‌های عارفانه‌ی حکیم ابوالقاسم نباتی سروده شده است. در همین غزلْ‌سروده که ما به اعتبار وزن هجایی‌اش، آن را در ذیل عنوان "گرایلیلار" آوردیم، تلمیح بسیار زیبایی به داستان فولکلوریک "سارا و سیل" و تخلّص نباتی دارد:

 نه خبر گلیر موغاندان، نه سئویملی خان چوباندان،

من اوزاق او نکته‌داندان، هله لنگ لنگ لنگم.

نه مرید تار و چنگم، نه سراغ نام و ننگم،

نه اسیر بوی و رنگم، هله لنگ لنگ لنگم.

نه خرابه‌یم، نه آباد، نه بوخوولویام، نه آزاد.

وار اوره‌کده گیزلی بیر زاد، هله لنگ لنگ لنگم.

یئنه‌ده گؤزوم داشیبدی، سئل اولوب منی آشیبدی.

اؤلوموم یاخینلاشیبدی، هله لنگ لنگ لنگم.[16]

7 ـ  دانش‌دوستی

رضا غفّاری، شاعرِ شیفته‌ی علم و دانش است. در هر فرصتی، مخاطب خود را به خردورزی و اندیشه‌پویی فرا می‌خواند. در غزلی با ردیف "اؤیرن" دانش‌اندوزی و علم‌جویی را تبلیغ می‌کند و می‌گوید:

علم ایله جهان مشعلی یانماقدادیر اؤیرن،

جاهل‌لر اونو باخماکی دانماقدادیر اؤیرن.

بیلگی ایله، بو گون گوی‌‌لری سئیر ائیله‌ییر انسان،

باخ اونلارا گؤر هاردا دولانماقدادیر، اؤیرن.[17]

 

سون



[1]. همین کتاب، ص. 78.

.[2] همین کتاب، ص. 79.

[3]. همین کتاب، ص. 91.

[4]. همین کتاب، ص. 91.

.[5] همین کتاب، ص. 190.

[6]. همین کتاب، ص. 153.

[7]. همین کتاب، ص. 132.

[8]. همین کتاب، ص. 145.

[9]. همین کتاب، ص. 162.

[10]. همین کتاب، ص. 140.

[11]. همین کتاب، ص. 104.

[12]. همین کتاب، ص. 72.

[13]. همین کتاب، ص. 112.

[14]. همین کتاب، ص. 112

[15]. همین کتاب، ص. 149.

[16]. همین کتاب، ص. 127.

[17]. همین کتاب، ص. 163.